آزربايجان تاريخي-تاريخ آذربايجان

ملتى كه تاريخ خود را نداند محكوم به تكرار آن است

پروسه تاريخي تشكيل امپراطوري ماد:

 

اگر در اينجا به همه اسناد آشوري، بابلي و اورارتويي، كه به حوادث ماننا - ماد مركزي و پروسه شكل گيري امپراطوري ماد - ماننا اشاره كرده اند، اشاره شود، كلام به درازا كشيده و باعث خستگي خواننده گرامي ميشود، لذا سعي بر آن است كه، مطالب خيلي خلاصه وار ذكر شود، و علاقه مندان به كسب اطلاعات جامع تر، ميتوانند به منابعي كه در اينجا نام برده شده، مراجعه كنند.

در فرصتي كه در نتيجه قطع حملات آشوريان در بين سالهاي 788-834 ق . م پيش آمده بود، دولت كهن "ماننا " كه در آن برهه از زمان دولتي قوي و مستقل بود ارتباطات خود را با مناطق مختلف ماد مركزي تشديد كرده و موفق به جذب شاهان محلي ماد بطرف خود شد و اين كار منجر به تقويت ماننا و تضعيف اورارتو در ماد مركزي شد. شاهان آشور كه اتحاد دو خلق همزبان و همنژاد ماننا - ماد را تهديدي بر عليه خود مي ديدند، براي از بين بردن اتحاد شكل گرفته بين ماننا و ماد مركزي، از سال 788 ق . م يك سري حملات ويرانگر را به آذربايجان شروع كردند كه تا سقوط دولت قدار و تجاوزگر آشور ادامه داشت.

"تيقلت پيله سر سوم" در سال 744 ق . م حملات مستمري را به ماد مركزي كه تحت تابعيت دولت ماننا بود؛ شروع كرد كه به مدت چند سال دوام داشت، او ايالات "آراز ياش" و "بيت سانقي" و منطقه " اوش كاكان " را تسخير كرد و تعداي از ساكنين آنجاها را به شمال سوريه و فنيقيه تبعيد كرد. او در كتيبه اي اسامي طوايفي را كه اسير برد چنين نام برده است: "ايللي لي، illili، بيل لي billi ، سانقي لي sangili، بوديا budiya، بانيتي baniti و ناككآبي nakkabi" كه همه اين اسامي ريشه تركي دارند، و در سه كلمه اولي، پسوند " لي" در تركي، امروزه هم به عنوان علامت منسوبيت در زبان تركي بكار ميرود. اين اسامي، تبار تركي ساكنين ماد مركزي را در آن زمان اثبات ميكند. ( منبع 1 ص 317 )
"تيقلت پيله سر سوم" در سال 738 دوباره به ماد مركزي حمله كرده، همدان را گرفته، و بعد تا كوير نمك پيش رفت و از منطقه "اوش كاكان" در دره رود "قره سو" بازگشت. اين بدان معني است كه آشوريان در آنزمان اكثر سرزمينهاي ماد مركزي را تصرف كرده بودند. اسامي كه در رابطه با لشكر كشي "تيقلت پيله سر سوم" به ماد مركزي در كتيبه هاي آشوري ‌ذكر شده است نشانگر آن است، كه "از مناطق شرقي شهر قزوين به طرف غرب، اسامي جغرافيايي و اشخاص كلا التصاقي ( مربوط به قوتتي - لولوبي ها و غيره ) ولي از قزوين به طرف شرق، اسامي هم التصاقي و هم هندو ايراني، و همچنين ايلامي ميباشد. وجود اسامي ايلامي در آنجا نشانگر نفوذ عميق ايلاميان تا مناطق مركزي و شرقي ايران امروزي ميباشد. ( منبع 1 ص 320 )

در سال 719 ق . م " مئتتاتتي" شاه منطقه "زيكئرتو" در "ماد مركزي" از تابعيت دولت ماننا سر پيچيد و با كمك "روساي اول" شاه اورارتو چند قلعه ماننايي ر، از جمله "دوردوككا" Duradukka و " شان داخول" shandakhul، را به تصرف درآورده و خود را تحت حمايت دولت اورارتو قرار داد. دولت اورارتو با ايجاد اختلاف بين رهبران محلي و دولت مركزي ماننا و جلب آنان به طرف خود سعي داشت تا همه سرزمين هاي ماننا را به تصرف خود درآورد. "ايرانزو" شاه ماننا كه به تنهايي قادر به مقابله با اورارتو نبود، با بستن پيمان اتحاد با آشوريان، از آنها براي مداخله در امور داخلي ماننا كمك خواست. "سارگون دوم" براي كمك به شاه مانن، در اواخر سال 719 ق . م به ماننا لشكر كشي كرد و مناطق و قلعه هايي را كه اورارتوها اشغال كرده بودند گرفته و به ماننا پس داد، و طبق رسم آن زمان دارايي و غنيمت هاي به دست آمده از فتح آن قلعه ها به آشوريان رسيد. در كتيبه اي آشوري از سال 717 ق . م به ديدار "سارگون دوم " با " ايرانزو"، شاه ماننا، اشاره شده است. ( منبع 1 ص 325 )

"ايرانزو" يكي از شاهان مقتدر ماننا بود كه با سياستهاي مدبرانه خود توانست همه مناطق آذربايجان كنوني ر، با مناطق غربي آن كه در اشغال اورارتو بود، تا مناطق شرقي قزوين را در دولت ماننا منسجم بكند. هر چند كه اميرنشين هاي محلي در ماد مركزي و ماننا تابع دولت مركزي "ماننا "بودند؛ ولي در عمل از لحاظ سياسي و ديني نيمه مستقل بودند و مانع تشكل مردم ماننا - ماد به صورت يك ملت واحد بودند. باز همين روحيه قدرت طلبي شاهان محلي بود كه بعدها باعث نابودي امپراطوري ماد بدست پارسهاي وحشي شد. ( منبع 1 ص 322 )

بعد از مرگ "ايرانزو" پسرش "آزا" به جاي او نشست و همكاريهايش را با آشوريان ادامه داد. ولي به علت دادن امتيازات به آشوريان، مردم و شاهان محلي ماننا و ماد قيام كرده و او را كشتند، جسد او را به دامنه كوه "او آ اوش" (سهند امروزي) انداختند. ( منبع 2 ص 196 )
رهبري اين قيام مردمي را "باقداتو" Bagdatu شاه محلي ايالت " او ايش ديش"، منطقه مراغه امروزي، بر عهده داشت. "سارگون دوم" كه در آن زمان متحد شاه ماننا بود، قيام مردمي ماننا را بهانه قرار داده و در سال 716 ق . م به ماننا لشكر كشي كرد و "باقداتو" را گرفته و پوستش را كند و سپس به تماشاي مردم گذاشت. ايالت "او ايش ديش" ماننا، خراجگذار آشور شد. "سارگون دوم " به "اوللو سو نو Ullu su nu " پسر "آزا" كمك كرد تا بر تخت سلطنت ماننا بنشيند. ( منبع 2 ص 196 )

دركتيبه اي آشوري از سال 716 ق . م اسم قديمي كوه "سهند" كه در بين اهالي ماد - ماننا استفاده ميشد، كوه" او آ اوش" و منطقه كوهستاني نزديك آن، منطقه مراغه امروزي "او ايش ديش" آمده است. اين دليلي ديگر بر ريشه ترك - آلتايي بودن بانيان امپراطوري ماننا - ماد ميباشد. در زبان سومري و تركي باستان "o, u ، او" به معني عدد 10 ميباشد كه در تركي امروزي همان كلمه بصورت "اون، on" استفاده ميشود. "ايش،ائش" در زبان سومري ( تركي باستان ) به معني عدد 3 كه امروزه نيز در تركي به صورت " اوش" استعمال ميشود. "ديش" در تركي باستان به معني "دندانه" و در تركي امروزي به معني "دندانه دندان" هنوز هم استعمال ميشود. لذا معني " او ايش ديش" ذكر شده در كتيبه آشوري به معني "سيزده دندانه" ميباشد و امروزه بدان محل "بش بارماخ" ميگويند. ( منبع 1 ص 874 )

"اوللوسونو" با در نظر گرفتن بدبيني و نفرت مردم و شاهان محلي ماننا از آشوريان، بر عكس پدرش، از آشوريان دوري جسته و با دولت اورارتو متحد شد، علاوه بر آن حاكمان ايالت هاي ماننايي هم مرز با آشور را مجبور به اقدامات دشمنانه بر عليه آشوريان كرد. سارگون دوم در جواب به اقدامات دشمنانه او ، در اواخر سال 716 ق . م دوباره به ماننا لشكر كشي كرد و شهر "ايزيرتا" پايتخت ماننا را تصرف كرد، "اوللو سو نو" بخاطر جلوگيري از پيشروي آشوريان ، تسليم شده و از سارگون بخاطر اقدامات ضد آشوريش عذر خواهي كرده و از او براي آزاد كردن سرزمين هاي ماننايي تحت اشغال اورارتو كمك خواست.

"سارگون دوم" در كتيبه اي، مغرورانه به تسليم شدن شاه ماننا اشاره كرده و از بخشيدن او خبر ميدهد. متن كتيبه مزبور: "در مقابل اولو سونو شاه ماننا ميز مهماني را بگستراندم، تخت و مقام سلطنتي اورا نسبت به مقام پدرش بلند مرتبه تر كردم، سركردگان ماننا را برابر و همرديف با سركردگان آشور بر سر سفره مهماني نشاندم، در مقابل خداي آشور و خدايگان سرزمين خودشان به درازي حكمراني من دعاي خير كردند." محتواي اين كتيبه نشانگر آن است كه در آن مقطع زماني ماننا هنوز مستقل بود و متحد آشور بشمار ميرفت. ( منبع 3 ص 53 )

"سارگون دوم" در سال 714 ق . م بعد از تابع كردن ايالت "پارسوا" به منطقه ماننايي "سوري قاش" نيز كه در دست اورارتو بود، حمله كرد. "دياكونوف" اسامي 26 مكان جغرافيايي و 26 نفر از حاكمان ايالت "پارسوا"ي ماد ( منطقه كرمانشاه امروزي ) را كه آشوريان در كتيبه هاي "سارگون دوم" ذكر كرده اند را در كتاب "تاريخ ماد ص 516-517" ذكر كرده است و همه اين اسمها مربوط به اقوام التصاقي زبان ميباشد. لذا در منطقه پارسوا نيز هيچ نشاني از اقوام وحشي به اصطلاح آريايي نبود.

با اينكه شاهان آشوري هميشه ماننا را مورد حمله و تجاوز قرار ميدادند ولي "سارگون دوم" بنا به اتحادي كه با "اولو سونو" بسته بود با ماننا به صورت يك دوست و متحد رفتار ميكرد و به قولي كه به شاه ماننا داده بود عمل كرده و اراضي غربي ماننا (منطقه گونئ، قاراداغ، خوي، سلماس و تبريز ) را كه در مدت نزديك به يك قرن در اشغال اورارتو بود گرفته و در اختيار دولت ماننا قرار داد. "سارگون دوم" كه حالا شاه ماننا را مديون خود كرده بود، چند ماه بعد خودسرانه به تصرف "ماد مركزي" كه در آنزمان تابع ماننا بود، ادامه داد و در عوض اين كمك، دولت ماننا مجبور بود كه دست آشور را در اشغال ماد مركزي آزاد بگذارد. ( منبع 2 ص 322 )

شاهان محلي ماد مركزي ( از جمله ديوك ) با درك اين حقيقت كه، شاه ماننا در آن شرايط قدرت مدافعه از آنها را در برابر تجاوزات آشور را ندارد، از شاه اورارتو كمك خواستند. "ديوك" از بزرگان يكي از طوايف قديمي "قوتتي" ساكن منطقه شمالي "قيزيل بوندا" بود، كه از قرنها قبل حاكميت آن منطقه را در دست داشتند. "ديوك" كه تابع دولت ماننا بود، مخفيانه پسرش را پيش "روساي اول" شاه اورارتو فرستاده و از او درمقابل حملات آشوريان كمك خواست.

"روساي اول" نيز براي اجابت درخواست "ديوك"، در سال 716 ق . م 22 قلعه ماننايي هم مرز با آشور را متصرف شده و "ديوك" را تشويق به جدايي از ماننا كرد. "سارگون دوم" بعد از باخبر شدن از اتحاد بين "ديوك" و "ساردوي اول" شاه اورارتو، در سال 715 ق . م به ماد مركزي لشكركشي كرده و منطقه تحت حاكميت ديوك را نيز تصرف كرد، ديوك و عائله اش را اسير كرده وبه "هامات ( خامات )" در شمال سوريه تبعيد كرد. "خيشتريتي" پسر "ديوك" و شاه بعدي ماد نيز جزو تبعيديان بود. "سارگون دوم" آن 22 قلعه را از اورارتوها پس گرفته و بعد از يكسال به دولت ماننا برگرداند. بعضي از تاريخدانان عقيده دارند كه "ديوك" همان "ديوكس" ميباشد كه "هرودت" به آن اشاره كرده است. ( منبع 4 جلد 1 ص 202 )

"ساردوي دوم" شاه اورارتو كه براي كمك كردن به شاهان محلي ماد حركت كرده بود، در جنوب كوه "او آ اوش"، سهند امروزي، از طرف "سارگون دوم" غافلگير شده و شكست سختي خورد. "روساي اول" خودش به شهر مذهبي اورارتو، "مساسير"، فرار كرد. ( منبع 1 ص 327 )
"سارگون دوم" منطقه ماننايي "سانقي بوتو" (گونئي) را از دست اورارتو گرفت و بعدا شهر "اولخو" ( نزديكي سلماس كنوني ) را، كه مركز و ادامه مدنيت ارتته، آراتتا بود را نيز تصرف كرد. ( منبع 1 ص 345 )

در كتيبه هاي "سارگون دوم" علاوه بر اسامي ده ها منطقه جغرافيايي، به اسامي بيش از 50 نفر از رهبران ماننا - ماد اشاره شده است و همه اين اسامي مربوط به خلق هاي التصاقي زبان مي باشد و هيچ اسم آريايي در بين آنها ديده نميشود. اين اسامي را "دياكونوف" در صفحه 519 تاريخ ماد آورده است. از سال 713 ق . م دولت ماننا ديگر به آشور ماليات نداد و حتي شروع به حمله به شهرهاي آشور كرد. "سارگون دوم" در بين سالهاي 713-715 ق . م قسمتهايي از ماد مركزي را فتح كرده و پنج ايالت آشوري در آنجا درست كرد ( ايالات : كيشه سو، خارخار، زاموا، بيت هامبان و پارسوا ) ولي بلافاصله با قيامهاي ممتد اهالي آنجاها روبرو شده و بارها براي سركوبي اين قيامها به آنجا لشكركشي كرد، لازم به ذكر است كه "سارگون دوم" در آن زمان به خاك اصلي ماننا وارد نشد. در اين زمان شاه ماننا نيز به علت تعهدي كه به دولت آشور داده بود، نميتوانست در ماد مركزي بر عليه آشوريان دخالت كند.

حاكم قلعه "خار خار" در همدان شخصي به اسم "كي بابا " بود. "سارگون دوم" اهالي قلعه را اسير و به سوريه تبعيد كرد و يهودي ها را كه از سال 732 ق . م تابع آشور بودند، در آنجا سكونت داد. "خارخار" از اسم يكي از قبايل التصاقي زبان قديم درست شده و اين ايل حداقل از هزاره دوم قبل از ميلاد در آذربايجان شمالي و جنوبي ساكن بودند، كلمه "گرگر" نيز از اسم آن ايل مشتق شده است. "كي بابا" كلمه اي كاملا تركي به معني "شاه بابا، رهبر بابا" ميباشد. در سال 710 ق . م ايالتهاي "كيشه سو" و "خارخار" قيام كرده و دوباره مستقل شدند، ايالت "ائللي پي" كه جزوي از خاك ماد بود، به علت نزديكي و پشت گرمي به دولت ايلام از گزند حملات آشوريان در امان بود، و در آن شرايط مشكل، همچون پلي بود كه ايلاميان كمكهاي مالي خود را، از آن طريق، به اهالي خويشاوند خود در ماد مركزي، كه مشغول مبارزه با آشوريان متجاوز بودند، ميفرستادند. ( منبع 1 ص 453 )

آشوريان شديدأ مورد نفرت مردم ماننا و ماد مركزي بودند و آنها فقط در داخل قلعه هاي نظامي و در بين يهودي هايي كه بدانجا كوچ داده بودند، به سر برده و فقط در هنگام جمع آوري ماليات، كه به زور اسلحه انجام ميگرفت، به ميان مردم ميرفتند. ( منبع 1 ص 322 )

آشوريان ماننا را به حال خود گذاشته ولي به تصرفاتشان در ماد مركزي ادامه دادند. قصدشان از اين كار، از هم جدا كردن قوتتي هاي ماننا و ماد و جلوگيري از تكامل آنها به صورت يك ملت واحد بود. ولي مادها با قبول پرداخت خراج به آشور موفق به حفظ ساختارهاي اجتماعي و دولت هاي محلي خود شده و رابطه شان را با همزبانان و هم تبارهايشان در ماننا حفظ كردند و آشوريان موفق به ايجاد جدايي بين آن دو سرزمين نشدند. آشوريان اين واقعيت تاريخي را در كتيبه هايشان به طور واضح بيان كرده اند كه، در حمله "سارگون دوم" به ماد مركزي، 22 رهبر محلي "ماداي" حاضر به پرداخت ماليات شدند و در مقام هاي خود باقي ماندند، و همه آنها را با اسم مشترك "ماداي " و ديگر رهبران ماد مركزي را با نام عمومي "قوتوم" ( قوتتي ) ذكر ميكنند. بنا به نوشتجات اين لوحه ها، هم "قوتتي ها " و هم "ماداي" ها تا كوه "بيگ ني" (دماوند)، يعني كل اتحاديه ماد مركزي به سارگون دوم ماليات ميدادند. ( 331 ) لازم به ذكر است كه، تعداد شاهان محلي فقط در غرب درياچه اورميه ، بيش از 70 بود. "سارگون دوم" بالاخره در سال 705 ق . م در يكي از لشكر كشي هايش؛ براي سركوبي قيام مردم ماد، در نزديكي ايالت ائللي پي در قلعه "كيلمان" بدست ساكنين اين قلعه كه "كولوم" ناميده ميشدند، كشته شد.

بعد از كشته شدن سارگون دوم، "سنخريب" پسر او به جاي او نشست و در سال 702 ق . م براي گرفتن انتقام خون پدرش به ماننا - ماد لشكركشي كرد. در اين زمان حكومت ماننا قويتر شده بود و اراضي غربي درياچه اورميه و مناطق شرقي رود "قزل اوزن" را دوباره باز پس گرفته بود و بارها با موفقيت بر عليه آشوري ها هجوم برده بود. بنا به منابع آشوري، شاه ماننا در آن زمان شخصي به اسم "بئلخابو" بود و او شاهي كاردان و قدرتمند ذكر شده است. ( منبع 2 ص 238 )

بعد از حمله " سنخريب" به ماد مركزي در سال 702 ق . م تا كشته شدن او بدست پسرش در ژانويه سال 680 ق . م، در منابع آشوري هيچ معلوماتي درباره روابط آشور با ماننا - ماد مركزي وجود ندارد و علت آن نيز درگيري هاي درباري در آشور بود كه فرصت حمله به ماننا - ماد را از آنها صلب كرده بود.

در اين فاصله 22 ساله، مردم ماننا - ماد از فرصت بدست آمده استفاده كرده و نيروهاي خود را بازسازي و خود را براي قيام سراسري بر عليه سلطه آشوري آماده كردند. حملات ويرانگر و ممتد آشور در بين 705-834 ق . م از شدت وحشيگري هاي زيادتري برخوردار بود، تجاوزگران آشوري در اين دوره مردم آذربايجان را تحت انواع شكنجه ها ي وحشيانه قرار مي دادند. براي مثال انگشتان اسراي جنگي را قطع مي كردند تا ديگر نتوانند بجنگند. اهالي ماننا و ماد مركزي با رشادت و مردانگي در مقابل تجاوزگران از وطنشان دفاع ميكردند (خود آشوري ها نيز بارها به آن اشاره كرده اند ) در طي اين حملات آشوري ها عده اي از اهالي ماننا را به فلسطين و لبنان تبعيد كردند و از آنجا عده اي از سامي ها ر، كه عده اي از اسراي يهودي هم جزو آنها بودند به ماننا كوچانده و در آنجا سكونت دادند ( عده اي از محققين عقيده دارند كه آشوري ها و يهودي هاي امروزي ساكن در آذربايجان از بازماندگان آن مهاجرين ميباشند). آشوري ها در اين سالها قسمتهاي زيادي از ماد مركزي و بخشي از ماننا را بمدت كوتاهي اشغال كردند ( تا مناطق قم و تهران ) و بعد از اين حملات اكثر ايالات ماننا و ماد مركزي به صورت نيمه مستقل و خراج گذار آشور درآمدند. حملات مستمر و جنايات بيش از حد آشوريان لزوم ايجاد دولتي قويتر از دولت ماننا را را بر رهبران و مردم ماننا - ماد گوشزد ميكرد، لذا با وجود كنترل شديد آشوريان بزرگان و رهبران قوتتي - لولوبي ها و ساير ايل هاي التصاقي زبان در ملاقات هاي مخفيانه سالانه شان در قلعه اي در شهر آق باتان ( همدان ) زمينه و طرح ايجاد امپراتوري ماد را فراهم ميكردند. بعد از كشته شدن " سنخريب" ، "اسرحدون" ( 669-680 ق . م ) شاه آشور شد. او در سال اول حكومتش درگير مسايل سياسي و نظامي بابل بود. در همان زمان "كيمئرها" به رهبري "تئوشپا" به سرحدات آشور حمله كردند و بعد عده اي از كيمئرها به عنوان سربازان مزد بگير به خدمت اسرحدون درآمدند، اين كئمئرها همان ايسكيت ها ( ايشغوز ها ) بودند. ( منبع 2 ص 240-241 )

منابع آشوري مربوط به دوران حاكميت "اسرحدون" اطلاعات زيادي را در باره وضعيت داخلي ماننا و ماد مركزي را ارايه مي دهند. طبق اين منابع، اهالي ماننا با ايشغوزهايي كه در آنجا ساكن شده بودند، اتحاد برقرار كرده، و شاه ماننا، سرزمينهاي قديمي ماننا را كه زماني در اشغال دولت هاي اورارتو و آشور بود، پس گرفته بودند، و حكومت آشور شديدأ از قدرت گيري دولت ماننا نگران بود. ( منبع 1 ص 449 )

آثار آشوري نشانگر آن است كه در اين زمان، "ماننا"ي قدرتمند شده با ايالت "خوبوشكييه" آشور در جنوب "درياچه وان" همسايه بود و شاه آشور از حمله ماننا به آن ايالت نگران بود. ( منبع 1 ص 449 )
در لوحه هايي كه مربوط به نامه نگاري بين "اسرحدون" و كاهن اعظم آشور "هاتيف" ميباشد، از نگراني شديد شاه آشور از موفقيت هاي جنگي قوتتي ها در ماننا صحبت شده است. ( منبع 2 ص 245 )
همچنين "Blelushezib"، كاهن و مشاور "اسرحدون" در صحبتهايش با او، به اتحاد بين ايشغوزها و قوتتي هاي ماننا، و موفقيت هاي جنگي آنان و تهديد شهرهاي "حرران" و "آنيس" در آشور اشاره مي كند. ( منبع 2 ص 246 )

غلبه ماننا بر آشوريها در غرب "درياچه اورميه" كه با همكاري ايشغوزهاي ساكن در ماننا انجام شد، و ناكامي آشوريان در آنجا، حكومت آشور را مجبور به حمله به ماد مركزي كه تابع ماننا بود، كرد. در سال 674 ق . م " ماننايي ها" با اطلاع از تصميم آشوريان، به كمك برادران مادي خود شتافتند. ايشغوزهاي ساكن ماننا نيز آنها را ياري كردند و آشوري ها را از خيلي جاها در ماد مركزي بيرون كردند. ورود ايشغوزها به ماد مركزي درسال 674 ق . م، مانع اشغال مناطق شرقي ماد و همچنين تقويت روحيه مبارزه خلق ماد بر عليه آشوريان متجاوز و بيگانه شد.

"دياكونوف" در اين باره مينويسد: " محاربه ايشغوزها و ماننايي ها در سرحدات ماننا با آشوريان، از رسيدن اردوي بزرگ آشور براي تصرف شرق ماد جلوگيري كرد. و هجوم ايشغوزها به ماد مركزي، نقشه آشوريان مبني بر تسلط كامل بر ماد را نقش بر آب كرد". ( منبع 2 ص 246 )

در سال 673 ق . م خلق ماد مركزي از دادن ماليات به آشور امتناع كرده و كارگزاران و ماموران مالياتي آشوري را از آنجا فراري دادند. "اسرحدون" شاه آشور براي تنبيه و گرفتن خراج به آنجا لشكر كشي كرد، ولي موفقيت چنداني نيافت. در كتيبه اي از "اسرحدون"، در شرح حملات او در سالهاي 673- 674 ق . م به ماد مركزي و ماننا، آمده است كه او تا مناطق دماوند و كوير نمك پيش رفته و عده اي از اميران محلي ماد مركزي را شكست داده و مطيع خويش كرد، او در اين كتيبه از جنگ با قوتتي ها، ماننايي ها و ايشغوزها در ماد مركزي خبر ميدهد. تا اينجا كه اثري از آريايي هاي خيالي آرياگران در ماننا و ماد مركزي نمي بينيم و طبق اسناد آشوري، طرف مقابل آشوريان در همه جنگها در ماننا و ماد مركزي همان اجداد تركان امروزي آذربايجان ( قوتتي ها، مانناها، هوري ها، ايشغوزها و ...) بودند.

بعد از مرگ "بئل خايو" شاه ماننا در سال 659 ق . م پسرش " آخسئري" شاه ماننا شد. در اين زمان بر عكس ماننا وضعيت ماد مركزي خوب نبود و خيلي از مناطق آنها كه از زمان سارگون دوم بدست آشوريها افتاده بود، هنوز هم تحت سلطه آنان قرار داشت و عده اي كثيري از سامي ها را از فلسطين و سوريه بدانجا كوچانده شده بودند. در مقايسه ماننا با ماد مركزي، ماننا در آن برهه از زمان از هرجهت پيشرفته تر از ماد مركزي بود. ( منبع 1 ص 446 )

دولت ماننا عده اي از ايشغوزها را نيز براي كمك به اهالي ماد مركزي، بدانجا فرستاد و آنها در قيام 673 ق . م ماد نقش مهمي بازي كردند. در سال 673 ق . م خلق ماد مركزي به رهبري "خيشتيريتي" و با ياري ايشغوزها بر عليه آشوريان قيام كردند، و موفق به تاسيس دولت مستقل ماد شدند. ولي اين " دولت مادي" كه با قيام سراسري سال 673 ق . م به رهبري "خيشتريتي" آفريده شد، هنوز آن امپراطوري معروف ماد نبود، بلكه يك حكومت محلي كوچك متشكل از سه ايالت "بيت كاري" ، "ماداي" و " ساپاردا" بود. "خيشتريتي" حاكم ايالت "بيت كاري" به پايتختي شهر "كارتاشي، كاركاسسي، به معني محل كاسسي ها" بود كه بعد از قيام، رهبري دولت تازه تشكيل شده ماد، متشكل از سه ايالت نامبرده را به عهده گرفت. "خيشتريتي" در عرض چند سال موفق شد كه اكثر ايالتهاي ديگر ماد مركزي را در دولت تازه تاسيس خود ادغام كند. ( منبع 1 ص 555 )

آشوريان با وجود آنكه در سركوبي قيام سال 673 ق . م ماد مركزي مغلوب شده بودند، باز هم دست از سر مردم ماننا - ماد مركزي برنداشتند و بعد از چند سال حملات خود به آذربايجان را دوباره شروع كردند، ولي اين بار خاك ماننا را هدف قرارداده، در سالهاي 659-660 ق . م به ماننا حمله كردند و با وجود دفاع شجاعانه "آخسئري" شاه ماننا، موفق به تصرف چند قلعه مهم در نزديكي "ايزيرتا" پايتخت ماننا شدند. در لوحه هاي آشوري، اسامي اين قلعه ها چنين آمده است: " پاشا سو" ، "آيوسياش" ، "آشدي ياش" ، " او پيش" ، "نازي نيري" ، "اوكي يامون" . ( منبع 2 ص 550 )

همه اين اسامي نيز كاملا ريشه تركي دارند. آشوريان در اين حملات اسراي زيادي را به آشور بردند. بعد از "اخسئري" پسرش " او آللي"oalli، شاه ماننا شد. در بين سالهاي 652-653 ق . م اختلافات داخلي آشور شدت گرفت. "شاموشوموكين" برادر "آشور باناپال" كه از طرف او به شاهي بابل گمارده شده بود، بر عليه او قيام كرده و ديگر خلقهاي تحت سلطه آشور را نيز به قيام تشويق كرد. "آشورباناپال" در كتيبه اي در اين باره چنين مي گويد: "برادر بي وفايم، قسم خود را زيرپا نهاد و بر عليه من قيام كرد، و خلقهاي اككد، كلده، آرامي را و اومانيقا شاه را كه به شاهي ايلام تعين كرده بودم و پاهاي مرا ميبوسيد، كسي كه با دست خودم تعين كرده بودم، و خيشتريتي رهبر قوتيوم ( قوتتي ها ) را بر عليه من تشويق به قيام كرد و آنها با او عهد بستند." ( منبع 2 ص 263 )

"ايشغوزها" بعد از مرگ رهبرشان "ايش پاكا" با آشوريان متحد شدند و "خيشتريتي" كه هدفش محو دولت آشور بود، در سال 652 ق . م قبل از حمله به آشور، براي رفع خطر حمله ايشغوزها از شمال "آراز"به ايشغوزها حمله كرد ولي در جنگي در نزديكي شهر " گنجه" بدست "مادييا" شاه ايشغوزها كشته شد، و ايشغوز ها ماد را تحت حاكميت خود درآوردند، كه 28 سال طول كشيد.

"خيشتريتي" 22 سال يعني تا سال 652 ق . م حاكم ماد مركزي بود. و در دوره حكومت او دولت ماد به سرعت محكم و قدرتمند شد. و با كشته شدن او و حاكميت 28 ساله ايشغوزها وقفه اي در اين روند پيش آمد ولي "كياكسار" كه به جاي پدر نشسته بود، هرچند كه مطيع ايشغوزها بود و به آنها ماليات ميداد ( ايشغوزها كه اقوامي كوچرو بودند، از نظر تمدن و سيستم اجتماعي از خلق ماد خيلي عقب بودند، لذا در امور داخلي ماد مركزي دخالت نكرده و مادها را در اداره امور داخلي خودشان آزاد گذاشته و به ماليات سالانه بسنده كرده بودند )، ولي در طول 28 سال سلطه ايشغوزها بيكار ننشسته و در تحكيم پايه هاي دولت ماد تلاش فراوان كرد و در نهايت در سال 625 ق . م شاه ايشغوزها و ديگر بزرگان آنها را به جشني دعوت و بعد از مست كردنشان ، همه را كشته و بدينوسيله به حاكميت آنها در ماد مركزي خاتمه داد.

در اين زمان "او آلليoalli" ، شاه ماننا ، با محاسبات غلط خود از اوضاع سياسي منطقه، براي تقويت دولت ماننا در مقابل دولت "اورارتو" با آشوريان هم پيمان شده بود. لذا مورد خشم و نفرت خلق ماننا و هم نژادان مادي آنها واقع شده بود. توده مردم، روحانيون و شاهان محلي "ماننا" كه قرنها تلاش كرده بودند تا با اتحاد اقوام خويشاوند خود در "ماد مركزي" دولت و كشور مقتدري را درست كنند؛ با دولت ماد مركزي هم دردي نشان داده و ضد شاه خود عمل ميكردند، بطوريكه در نهايت در سال 615 ق . م از اتحاد با ماد استقبال كردند و براي اولين بار، ماننا و ماد مركز، به يك كشور متحد با يك دولت مشترك تبديل شدند. اين اتحاد بين ماننا و ماد مركزي بدون هيچ جنگي و آنقدر با آرامش انجام گرفت كه تاريخ نگاران آن را يك عمل عادي براي اتحاد يك خلق هم نژاد و هم زبان پنداشتند. با اتحاد ماننا و ماد مركزي پايه هاي امپراطوري ماد گذاشته شد و در اين اتحاد، ماننا به مثابه قلب آن امپراطوري محسوب ميگرديد. ( منبع 1 594 )

"كياكسار" در بين سالهاي 615-625 ق . م اوضاع داخلي ماد را سروسامان داد، و براي اولين بار در تاريخ بشريت ارتش منظم و متحداللباسي را تشكيل داده و آنها را بر اساس نوع سلاح دسته بندي كرد (تاريخ ماد 272). ارتش آذربايجان در زمان "كياكسار" به مرحله‌اي از تكامل جنگي رسيده بود كه توان حمله به فلب امپراطوري آشور را داشت. ارتش آذربايجان در آنزمان داراي لباس سرخ، سپر سرخ و پرچم سرخ بود و به اصطلاح «ارتش سرخ» يا «سرخ جامگان» بودند. همان رنگي كه بعدها «خرم دينان ترك آذربايجان» در زمان "بابك" دوباره به تن كرده و در زمان صفويان به «سرخ كلاهان» يا قزلباشان تبديل گرديد.

"كياكسار" شروع به تهيه مقدمات حمله به آشور كرد، او ابتدا منطقه سكونت پارس ها تصرف و پارسهاي بدوي را تابع امپراطوري ماننا - ماد كرد، وي بعدأ با دولت بابل متحد شد و براي تحكيم اين وحدت سياسي، دخترش "آميي تيدا" را به عقد "نبوكد نصر" پسر "نبو پيله سر" شاه بابل، درآورد.

بابل شناس معروف "بروس" عقيده دارد كه، باغهاي معلق بابل، يكي از عجايب هفتگانه جهان، در دوره نبوكد نصر، به خواهش همسر مادي او، به سبك باغهاي معلق كاخهاي همدان ساخته شد تا او در غربت احساس دلتنگي نكند. ( تاريخ ماد ص 56 )

اين حقيقت تاريخي كه "كياكسار" ماننا را با جنگ و زور با ماد ادغام نكرد، بلكه اين ادغام و اتحاد به خواست و ميل رهبران و خلق ماننا انجام گرفت، بيانگر آن است كه هردو خلق ماد مركزي و ماننا خويشاوند و داراي زبان، فرهنگ و نژاد مشترك بودند كه قرنها آرزوي اتحاد با هم را داشتند، و چون در آلتائي ( ترك ) بودن خلق "ماننا " همه تاريخدانان متفق النظر هستند، پس خلق ماد مركزي نيز به هيچ وجه نميتواند آريايي باشد.

در اوت 614 ق . م ارتش سرخپوش ماننا - ماد به دستور "كياكسار" به سرعت خود را به سرچشمه اوليه دجله رساندند و شهر آشوري "تيربيس" را تصرف كرده، و راه رسيدن كمك از سمت شمال به نينوا را بستند. در قرارداد بين بابل و ماد، قرار بود كه بابل نيز مادها را در فتح شهر مقدس آشوريان يعني "آشور" كمك كند، ولي بدلايل مذهبي، شاه بابل به قول خود وفا نكرد. چون آشوريان هم مذهب و همنژاد سامي هاي بابل بودند؛ شاه بابل در كتيبه اي در اين باره، ميگويد: "من در خراب كردن آن شهر شركت نكردم، و بخاطر خرابي آن عزادار شدم و چهره بر خاك آن شهر مقدس گذاشتم".

ارتش سرخپوش ماننا - ماد به تنهايي شهر آشور را فتح و با خاك يكسان كردند، و از آنجا ثروت هنگفتي را كه در طي قرنها از غارت خلقهاي ديگر جمع شده بود، را تصرف كردند. بعد از فتح "آشور" شاهان ماد و بابل در ژوئن سال 612 ق . م در دره دياله با هم ديدار كرده و قشون خود را هماهنگ كرده و به فرماندهي كياكسار به سوي پايتخت آشوريان "نينوا" حركت كردند. بعد از سه جنگ در بيرون "نينوا"، بالاخره در اوت همان سال شهر را فتح كرده و به امپراطوري هزار ساله آشوريان خاتمه دادند. "ساراك" آخرين شاه آشور خود را در آتشي كه قصرش را در بر گرفته بود، انداخت و مرد.

"آشورباليت دوم" عموي ساراك در شهر حرران، سعي در بازسازي دولت آشور كرد، ولي با تصرف آنجا توسط نيروهاي ماد - بابل در سال 610 ق . م امپراطوري خونريز آشور به تاريخ پيوست. اردوي سرخپوش ماننا - ماد، برعكس آشوريان كه در غلبه هاي خود، تمام شهرها، پلها و ديگر اماكن را نابود ميكردند، فقط بزرگان آشور را كشتند و قصرها و مراكز قدرت آنان را نابود كردند و با اهالي معمولي رفتار خوبي داشتند، نه خانه هاي آنها را خراب و نه آنها را به اسارت بردند. روشي كه فرزندان آنها، تركهاي آذري نيز هميشه در مقابله با دشمنان خود بكار برده اند.

اردوي ماد فقط شهرهاي "نينوا " و "آشور" را كه مظهر قدرت آشور بودند، كلا ويران كردند تا آشوري ها ديگر نتوانند امپراطوري خود را احيا بكنند. تمام ساكنين آن دو شهر را به دهات اطراف كوچ دادند و اسرا را به سرزمين هايشان پس فرستادند. تا سال 605 ق . م مقاومت هاي پراكنده اي در آشور بود ولي همه نابود شدند.

"كياكسار" موفق شد كه دولتهاي ايشغوز شمال ارس و اورارتو را هم تا سال 590 ق . م تابع امپراطوري ماد - ماننا بكند. ولي همه ايالتهاي عضو امپراطوري ماد، طبق اصول دولتمداري تركان باستان، از مختاريت داخلي برخوردار بودند، حتي پارسهاي بدوي ايالت انشان كه ضميمه امپراطوري ماد شده بود، از نعمت خودمختاري بهره مند بودند.

منابع:

1ـ تاريخ ديرين تركان ايران، پروفسور م. ت. ذهتابي
2ـ تاريخ ماد، ا.م. دياكونوف، ترجمه كريم كشاورز
3ـ تاريخ آذربايجان، دكتر اسماعيل محمود، باكو 1993
4ـ آذربايجان در سير تاريخ ايران، از آغاز تا اسلام ٫دكتر ر.رئيس نيا