آزربايجان تاريخي-تاريخ آذربايجان

ملتى كه تاريخ خود را نداند محكوم به تكرار آن است

تاكتيكهاي كردها و اشتباهات تركها

به روايت آيت الله ميرزا عبدالله مجتهدي.

 

بندهائي از كتاب "بحران آزربايجان- سالهاي ١٣٢٤-١٣٢٥ ش. خاطرات مرحوم آيت الله ميرزا عبدالله مجتهدي. به كوشش رسول جعفريان. موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران. تهران، چاپ ١٣٨١)

- خوي و اورميه و ديلمان كه كردها ادعا مي كنند جزو كردستان است، شهرهائي هستند كه اهالي آنجاها صد در صد ترك هستند.

- پيشه وري: تركيه (تركها) از قديم دشمن ما هستند.[ازبزگترين اشتباهات فكري ايشان بود]

- مداخله كردها و كارشكني هاي آنها به حدي رسيده است كه تقريبا جريان عادي حكومتي را متوقف نموده اند.

- كردها از آزربايجانيها بدگمان هستند. هميشه مي ترسند كه آزربايجان با حكومت طهران بر عليه كردها متحد بشود.

- اوضاع در نزديكيهاي مياندوآب و در قسمتهاي مجاور و اطراف براي دولت آزربايجان خوب نيست.

- مياندوآب بين ما و شما آلزاس بورن خواهد شد.

- كردها مالكيت را به تمام معناي كلمه محترم مي شناختند و در استفاده از اراضي مزروعي رضايت مالك را شرط مي دانستند

.....................................................................

اوضاع در نزديكيهاي مياندوآب و در قسمتهاي مجاور و اطراف براي دولت آزربايجان خوب نيست.

دوشنبه ٢٩ بهمن

.......................

از اوضاع حقيقي آزربايجان اطلاع صحيحي در دست نيست. كبيري وزير راه فعلا در تبريز نيست. گويا اوضاع در نزديكيهاي مياندوآب و در قسمتهاي مجاور و اطراف براي دولت آزربايجان خوب نيست. مي گويند غائله مهين لشكر كه خاتمه نيافته است، وزير راه را براي جلوگيري از حوادث مجبور نموده است كه در محل حاضر باشد.

 از چندي قبل كه مشهور نموده اند اورميه را كردها گرفته اند، اساسي ندارد. دو سه روز پيش حكومت ملي مبلغ معتد بهي با چند نفر فدائي به آنجا فرستاده است. گويا قسمتي از اطراف شهر در دست كردها باشد.

 دو سه روز است كه آقاي قاضي محمد به تبريز آمده است. قاضي محمد ليدر نهضت اخير كردهاي ساوجبلاغ است. برادرش صدر قاضي هم نماينده ساوجبلاغ در مجلس است. با آقاي قاضي و برادرش سابقه رفاقت دارم. تقريبا ده سال قبل در ساوجبلاغ با هم آشنا شديم. در گراند هوتل منزل نموده است. دكتر اخوي من با تلفون صحبت نموده و از قاضي وقت گرفت كه فردا ساعت نه بديدن ايشان برود. گويا آقاي قاضي در كوچه ها كه راه مي رود، عمامه بسر ندارد و يك جور كلاه مخصوص بسر مي گذارد. [ص ١٢٦]

.......................

مياندوآب بين ما و شما آلزاس بورن خواهد شد.

سه شنبه ٣٠ بهمن

.......................

راديو تركيه خبر داد كه اورميه را كردها اشغال نموده اند؛ ولي ظاهرا اين خبر انعكاس همان شهرت است كه در آزربايجان شايع است. شهر تا حال تحت اشغال كردها نيامده است. ادارات منحل نشده است غير از عدليه كه در اثر كمي نفوذ حكومت آزربايجان به شغل خود نتوانسته است ادامه بدهد و چند نفر از قضات مورد ضرب و توهين اشخاص واقع گرديده اند. [ص ١٢٧]

.......................

همان طور كه قرار بود، دكتر ساعت نه صبح به ديدن آقاي قاضي محمد كه در گراند هوتل منزل نموده است رفته بود. علاوه بر قاضي عموزاده اش و عده زيادي از اكراد آنجا بوده اند. عموزاده قاضي، محمد حسين خان پسر سيف القضات است كه از ساوجبلاغ براي نمايندگي در مجلس ملي آزربايجانان انتخاب شده بود. صحبتهاي متفرقه شده و قاضي به طور نيمه شوخي و نيمه جدي گفته است كه ما به كلي از ايران جدا شده ايم. دكتر پرسيده است كه مياندوآب به كدام طرف رسيده است؟ قاضي جواب گنگي داده است. دكتر به طور شوخي گفته است كه مياندوآب بين ما و شما آلزاس بورن (١) خواهد شد. روي هم رفته از صحبتهاي سياسي اجتناب مي شده است.

(١)- ناحيه اي در قسمت شرقي فرانسه، در سال ١٨٧١ به آلمان واگذار شد، پس از جنگ جهاني اول به فرانسه بازگشت. [ص ١٢٨]

.......................

خوي و اورميه و ديلمان را كه كردها ادعا مي كنند كه جزو كردستان است، شهرهائي هستند كه اهالي آنجاها صد در صد ترك هستند.
سه شنبه ٣ ارديبهشت

.......................

شايد از اينها جدي تر از نقطه نظر حكومت آزربايجان، مساله خوي باشد. گويا بعد از تخليه قشون روس از خوي عده اي از كردها وارد خوي شده اند و اظهار نموده اند كه خوي جزو كردستان است. و براي جلب قلوب اهالي اظهار داشته اند كه نظام اجباري و تقسيم اراضي موقوف است. اعيان و اشراف خوي مايل به كردها شده اند. فدايي ها هم خيلي هايشان به محلهاي خودشان مراجعت نموده فرماندار خوي به تبريز آمده است؛ اين اطلاعات را من شنيدم. نمي دانم چه حد با واقعيت وفق مي دهد، اما از آمدن فرماندار خوي به تبريز مطمئن هستم.

 واقعا مساله كردستان يك مساله بغرنجي نسبت به آزربايجان است. خوي و اورميه و ديلمان را كه كردها ادعا مي كنند كه جزو كردستان است، شهرهائي هستند كه اهالي آنجاها صد در صد ترك هستند. منتهي در چند فرسخي آنها چند تا دهات كردنشين واقع گرديده است كه آن قراي كردنشين هم نسبت به قراي ترك نشين كم و بي اهميت هستند. روي چه مبنائي كردها اين شهرها را ادعا مي كنند معلوم نيست، شايد ادعاي خود را روي اساسهاي تاريخي مبتني كرده اند.

 در هر صورت به نظر مي رسد كه براي رفع اشكال، متفكرين كرد چاره انديشيده اند؛ به اين ترتيب كه در معناي كرد توسعه قائل شده اند. مخصوصا در اورميه كه با وجود اينكه اداره امور رسما در دست ماموران حكومت ملي آزربايجان است، كردها نفوذ زيادي دارند. آنجا فرقه كرد تاسيس شده است كه هر كس مايل باشد نام خود را در جزو كردها ثبت مي كنند و عده زيادي از عجمها خود را كرد به ثبت رسانده اند. زارو آقا و عمر آقا ليدرهاي كردها در آن صفحات مي باشند. عمر آقا گويا رئيس امروزي دولت كرد است.

 مساله روابط كردستان با دولت آزربايجان هم تاريك است. معلوم نيست كه متحد هستند يا مخالف؛ گويا قدر جامعشان ضديت با دولت مركزي ايران است. آقاي قاضي محمد رئيس جمهوري كردستان فعلا در تبريز است. ظاهرا براي مذاكره در خصوص روابط دو مملكت آمده است. [صص ٢٤٠-٢٤١]

......................

پيشه وري: تركيه (تركها) از قديم دشمن ما هستند.[ ازبزگترين اشتباهات فكري ايشان بود]

جمعه ٧ ارديبهشت

.......................

در آخر نطق خود آقاي پيشه وري مطلب را به روابط آزربايجان و كرد كشيد. مبلغي در باره يگانگي دو ملت آزربايجان و كرد و همچنين در تعريف و تمجيد قاضي محمد پيشواي محبوب ملت كرد كه يكي از بزرگان و سرني هاي (كذا) عالم شرق است بيان نموده اظهار داشت كه آزربايجانها و كردها، سرحد عراق و تركيه را حفظ مي كنند و تركيه (زير تركيه نوشته شده است تركها) از قديم دشمن ما هستند. [ص ٢٤٦]

.......................

در خلال همه اين حادثه آشوريهاي اورميه طرفدار حكومت ملي و دمكراتها بوده اند، اما كردها طرفدار اهل شهر و شاگردان مدارس بوده اند.

 جمعه ١٧ خرداد

در شماره روز گذشته روزنامه آزربايجان شرحي راجع به مسافرت اخير آقاي پيشه وري و سه نفر ديگر از وزرا به اورميه نوشته شده بود كه چيز مهمي از آن استفاده نمي شد. با بيان عادي و مقدمه هائي كه از بس تكرار شده مبتذل گرديده است. در روزنامه، مسافرت رئيس حكومت ملي را و دستورهايي را كه براي عمران شهرهاي اورميه، خوي و سلماس داده است نوشته بود.

 از آن طرف مردم كه نوشته هاي روزنامه هاي تبريز را جدي تلقي نمي كنند، تفصيل قضايائي را كه باعث مسافرت آقاي پيشه وري گرديده است، و ابدا در آن شك و شبهه ندارند در هر جا كه چند نفرشان جمع مي شوند، صحبت مي نمايند. مجمل حكايت قضيه كه از چند نفر شنيدم تقريبا اين است كه در اورميه شب نامه هائي پراكنده مي شود. حتي روي ميز اداره ها هم از نسخه هاي شب نامه گذاشته شده بود. شاگردان مدارس مظنون نشر شب نامه مي شوند. به دستور هلال ناصري حاكم جديد اورميه كه مضمون شب نامه ها حمله مستقيم به شخص وي بوده است، چند نفر از شاگردان جلب و تحت تعقيب قرار مي گيرند و براي استنطاق توقيف مي شوند. اولياي اطفال كه غالبا از مهمترين شهر بوده اند، پيش حاكم براي خلاصي اطفال خود اقداماتي مي نمايند. ضمنا مي گويند كه ما شب نامه ها را ننوشته ايم؛ ولي با مندرجه در آن موافق هستيم. بالاخره كار به آنجا مي كشد كه شاگردان محبوس را به زور از محبس نظميه بيرون مي آورند. قبل از اين قضايا يا بعد از آن، خانه هاي اهل شهر را تفتيش مي كنند. از خانه يك نجار يك كفن پيدا مي شود كه در روي آن بعضي مطالب نوشته شده بود. در حق نجار و هم چنين در حق شاگردهاي مدارس بعض شكنجه ها اعمال مي شود. مي گويند به انگشتان آنها سيخ زده اند و اين مساله بيشتر بر انزجار مردم از حكومت ملي آزربايجان مي افزايد و بيم آن مي رود كه قضيه بيشتر كسب وخامت نمايد كه آقاي پيشه وري با همراهي سه وزير در محل حادثه حاضر مي شود.

 در خلال همه اين حادثه آشوريهاي اورميه طرفدار حكومت ملي و دمكراتها بوده اند، اما كردها طرفدار اهل شهر و شاگردان مدارس بوده اند. اگر في الواقع اين قضيه صحت داشته باشد كه با زور شاگردها را از محبس بيرون آورده اند، اين از دست مردم عادي شهر بدون مساعدت باطني بلكه ظاهري يك قوه ديگر كه ظاهرا همان كردها هستند نمي تواند باشد. در شرح تفصيلات مسافرت كه در روزنامه آزربايجان نوشته شده بود، دو نكته بود كه شايد مويد بعضي حكايت فوق و حدسيات راجعه به آن باشد. يكي آن بود كه نوشته شده بود كه چون امر تبليغات در اورميه ناقص بود آقاي پيشه وري دستور داد كه چندين بلندگو در خيابانها نصب بشود كه اخبار راديو را مردم بتوانند استعماع كنند. نكته ديگر اين بود كه نوشته شده بود كه آقاي پيشه وري در شهر اورميه ريش سفيدان و روحانيهاي آشوري را به حضور پذيرفته و با آنها در باره آسايش و فرهنگ ملت آشوري تبادل افكار نمود، از كردها اسمي برده نشده است.

هلال ناصري حاكم اورميه كه گويا وجود وي باعث عمده ظهور حوادث اخيره گرديده است يك نفر كتابفروش است كه كتابخانه اي به اسم كتابخانه هلال ناصري در تبريز دارد. تعيين مشاراليه به حكومت اورميه اسباب تعجب بلكه لبخند اهالي تبريز گرديد. گويا در اورميه هم با تحقير و استهزا تلقي گرديده است. بي لياقتي وي براي اداره حكومت يك شهر بزرگ مثل اورميه نه از جهت پستي شغل سابق وي است كه [شايد] عباسعلي پنبه اي كه پينه دوز پاره دوز بود، از همه حيث به آن شغل اليق از [هلال ناصري كتابفروش بود]. [صص ٢٧٩-٢٨٠]

 مداخله كردها و كارشكني هاي آنها به حدي رسيده است كه تقريبا جريان عادي حكومتي را متوقف نموده اند.
سه شنبه ٢٨ خرداد

...................

امروز ابوالقاسم مجتهدي كه رئيس عدليه خوي مي باشد وارد تبريز گرديد. مشاراليه كه چند سال است در عدليه خوي كار مي كند و از آن شهر وصلت نموده است اطلاعات موثقي از خوي و سلماس و آن طرفها مي تواند بدهد.

مهمترين قسمت اطلاعاتي كه راجع به اوضاع آن صفحات حاصل نمودم، در باره رفتار كردها با مامورين حكومت ملي و دمكراتها است. مداخله كردها و كارشكني هاي آنها به حدي رسيده است كه تقريبا جريان عادي حكومتي را متوقف نموده اند. كردها بيدق مخصوصي براي خودشان دارند و هر كس از اهالي آزربايجان غيركرد كه به اصطلاح محلي آنها را در مقابل كردها عجم مي گويند، داخل در حزب كردها مي گردد، در مقابل فشار و تحكمات دمكراتها و مامورين حكومت ملي مصون مي ماند. ضمنا در چند مورد با تقسيم ارضي هم به عنوان اينكه مخالف دين اسلام است مخالفت نموده اند. مالكين و صاحبان ثروت بالطبع طرفدار كردها شده اند و چند نفر از آنها داخل حزب كرد شده و بيدق كرد در ملك خودشان نصب نموده و با اين ترتيب از بلاي تقسيم اراضي خلاص شده اند.

 نماينده كردها اظهار داشته است كه تا ده سال مردم از ماليات معاف هستند. اين اعلام هم جمعي را كه ابتلاي مالياتي دارند، به طرف كردها جلب كرده است. اتفاق افتاده است كه يك نفر كه در تحت تعقيب اداره ماليات بوده است به مجرد اينكه كارت عضويت حزب كرد را تحصيل نموده است، از تعقيب ماليه كه به شدت مطالبه ماليات از وي مي كرد، خلاصي يافته است. كردها به امور قضائي هم مداخله مي نمايند. مخصوصا در امور راجع به روابط مالك و رعيت به نفع مالكين در قضايا فصل خصومت مي نمايند كه فقط اين موضوع تنها براي خيلي از اشكالات فتح باب مي كند. تعجب در اين است كه اين عمليات را كردها در خوي مي كنند كه عده معتنابهي در آن شهر ندارند و محل سكونت كردها تا خوي چهار پنج فرسخ فاصله دارد. و عجب تر از آن سكوت و تحمل طرف مقابل است كه با خشونت و سختگيريهائي كه در ساير قسمتهاي آزربايجان اعمال مي نمايد، منافي به نظر مي رسد. آيا از كردها مي ترسند يا نمي خواهند كه با داشتن اختلافات زياد با طهران سر به سر كردها بگذارند يا اينكه روسها كه هر دو دسته را روي كار آورده اند، براي نقشه غير معلومي كه در نظر دارند، جلو دمكراتهاي عجم را مي گيرند و نمي گذارند كه عجمها بر كردها مسلط باشند.

 در هر صورت و جهت، خواه اينها باشد يا غير اينها، اين اوضاع كه به هيچ وجه نسبت به آينده اطمينان بخش نيست، ممكن است كه قتل و غارت شديدي در آن قسمت در آزربايجان حاصل بشود و نتايج ناگوار و غيرمترقب بر آن بار بشود. مخصوصا اينكه مامورين حكومت ملي در اطراف تبريز و شهرهاي كوچك غالبا از اشخاص نالايق و كم تجربه انتخاب شده اند و نفوذ حزبي در انتخاب آنها دخيل بوده است و به جهت دور بودن از جلو چشم، مراقبت كامل هم از اعمال ايشان به عمل نمي آيد. [صص ٢٩٥-٢٩٦]

...................

كردها از آزربايجانيها بدگمان هستند. هميشه مي ترسند كه آزربايجان با حكومت طهران بر عليه كردها متحد بشود.

يكشنبه ٢٣ تير

.................

قاضي محمد كه مراجعتش از طهران و بي نتيجه ماندن مذاكرات وي با حكومت مركزي منتشر شد، حال در تبريز شايع شده است كه قاضي با پيشه وري ملاقات نموده است. روابط آينده كردها و دمكراتهاي آزربايجان كه هر دوشان بر عليه دولت مركزي ايران مظهر حمايت روسها هستند، موجب انديشه است. اگر گاهي به ذهن مي آيد كه هر چه محرك حكم بكند، متحركها هم همان را خواهند كرد، اما حرف در اين است كه قوه محركه چه قسم امر خواهد نمود. كردها خودشان از آزربايجانيها بدگمان هستند. هميشه مي ترسند كه آزربايجان با حكومت طهران بر عليه كردها متحد بشود.

 چند ماه قبل از عقد موافقت نامه قاضي محمد اتباع خود را ترسانيده و گفته بود كه آزربايجانيها و ساير ايرانيها اختلافات خودشان را در آخر كنار گذاشته و كردها را تنها خواهند گذاشت. نظر قاضي در اين پيش بيني به اتحاد مذهب ما بين آزربايجانيها و فارسها است كه اين اتحاد را با كردهاي سني مذهب ندارند.

باز شايعاتي در شهر داير شده است كه كردها خوي را تصرف نموده اند. خبر بسيار مبهم و راوي معيني ندارد. شايد منشا انتشار شايعات اخيره حادثه قتلي باشد كه چند روز قبل در ماكو اتفاق افتاده است. مقتول از اكراد است و كردها عجمها را متهم به قتل مي نمايند. ابوالقاسم مجتهدي شخصا براي تحقيقات به ماكو رفته است.

 آقاي رفيعي نظام الدوله به فرمانداري اورميه منصوب گرديده است. ليدرهاي دموكرات از سو اداره هلال ناصري فرماندار سابق شاكي مي باشند و اميدوارند كه آقاي رفيعي در سايه حسن تدبير و تجربه خود بتواند غلط كاريهاي هلال ناصري را اصلاح نمايد. شايد يكي از علل عدم پيشرفت حكومت هلال ناصري در اورميه نفوذ كردها و مداخله آنها در كار حكومت بوده است. [صص ٣٢٤-٣٢٥]

....................

كردها مالكيت را به تمام معناي كلمه محترم مي شناختند و در استفاده از اراضي مزروعي رضايت مالك را شرط مي دانستند
شنبه ٢٩ تير

....................

امروز يكي از آقازادگان خوي وارد تبريز شده و از اوضاع خوي كه در ابتلاها در بعضي ها با ساير نقاط آزربايجان شريك و در بعضي ديگر منفرد مي باشد شمه اي بيان كرد. در آنجا هم مساله بهره در راس مسائل مهمه قرار گرفته است و خبر اقدامات مالكين در تبريز و احتمال تعديل قانون به مالكين خوي هم رسيده و توليد اميدواري در آنجا كرده است.

 باز هم هما آقازاده (آقا سيد حسن مرجعي) اطلاع داد كه نفوذ حزب كرد در خوي خيلي ضعيف شده و بعضي تشكيلات كه آنها در خوي داشتند و به واسطه آنها در امور حكومتي مداخله مي نمودند، تقريبا منحل شده است. پولي كه به عنوان شير و خورشيد سرخ از واردين به خوي ماخوذ مي داشتند، حالا ديگر گرفتن آن موقوف گرديده است.

 اين عقب نشيني كردها به هر علت باشد، بر خلاف صرفه آني طبقه مالكين است؛ چون كه كردها مالكيت را به تمام معناي كلمه محترم مي شناختند و در استفاده از اراضي مزروعي رضايت مالك را شرط دانسته و لزوم تاديه بهره به طرز قديم را لازم مي شمردند. حالا كه كردها از مداخله ممنوع شده اند، زارعها در اداي حقوق مالكانه تمكين نمي كنند. [ص ٣٣٧]

 

قاراباغدا يول وئريلن سهولري باتي (غربي) آذربايجاندا تكرار ائتمك اولماز - صمد نيكنام



فرقه ي دموكرات از تشكيل حكومت ملي آذربايجان تاسقوط نهايي

همانطور كه در بخش اول شرح آن رفت، آذربايجان به سبب آنچه كه در دوره ي حكومت رضاخان بر سر مردمان آن رفت، از نظر سياسي و شرايط اجتماعي آبستن قيام بود و اين مسئله البته مختص آذربايجان نيست بلكه در تاريخ صد ساله ي اخير ما به اين واقعيت انكار پذير برمي خوريم كه با فروپاشي حكومت متمركز مقتدر، مناطق مختلف، سر به سركشي و تعقيب منافع و احقاق حقوق ضايع شده ي خود مي گذارند كه ريشه يابي علل تاريخي اين امر شجاعانه ترين اقدامي تواند بود كه پژوهشگر تاريخ معاصر ايران مي تواند به آن پبردازد. به هر گونه با سقوط رضاخان، شرايط سياسي كشور متحول شد وگروهها و احزاب سركوب شده، فعاليت هاي خويش را از سر گرفتند و احزاب و گروههاي سياسي جديدي نيز سر بر آوردند. عمده ترين فعاليت هاي سياسي در فاصله تاريخي بين سقوط رضاخان(1320) تا تشكيل فرقه ي دموكرات(1324) در آذربايجان، يكي آغاز به كار حزب توده در آذربايجان از سال 1321 و ديگري دامن گرفتن مبارزات دهقاني خودجوش در قصبات آذربايجان عليه زمين داران و ملاكين ستم پيشه بود كه صفر قهرمانيان، قهرمان مقاومت 32 ساله در برابر حكومت پهلوي از همين دهقان زادگان روستايي بود كه بر عليه ظلم بي حدوحصر مالكان قيام نموده و بعدها به فرقه ي دموكرات پيوست. تشكيلات جمعيت آذربايجان نيز فعاليت بسيار نشان مي داد كه پس از 6 ماه فعاليت، فهيم الملك، استاندار آذربايجان اين جمعيت را متلاشي و ارگان آن را كه روزنامه دو زبانه(تركي و فارسي) آذربايجان بود، تعطيل كرد.

در سال 1324، سيد جعفر پيشه وري، نماينده بازمانده از راهيابي به مجلس چهاردهم، با صلاحديد مير جعفر باقراوف، مسئول حزب كمونيست و رئيس جمهور آذربايجان شوروي و به اميد حمايت دولت شوروي، به عزمت تشكيل فرقه ي دموكرات آذربايجان به تبريز رفته و با همكاري كساني همچون علي شبستري و صادق بادگان، مسئول شاخه ي آذربايجان حزب توده، اولين گامها را جهت تشكيل حزب مورد نظر برداشت. پس از مذاكراتي كه بين اين سه تن صورت گرفت، بيانيه اي تنظيم شد در 12 ماده كه پس از آنكه به امضاي 48 تن از فعالان سياسي آذربايجان رسيد، در 12 شهريور 1324 به زبان هاي توركي و فارسي منتشر شد كه اصطلاحا آن را "مراجعت نامه" عنوان داده اند و در واقع به منزله ي مانيفست تشكيل « فرقه دموكرات آذر بايجان» بود. اين بيانيه، ضمن اشاره به ستم ها و تبعيض هايي كه در حق آذربايجان روا داشته مي شد، مردم را براي پيوستن به اين حزب دعوت مي كرد. مهم ترين اهداف و مطالبات فرقه كه به ظن تشكيل دهندگان آن، مطالبات ملي تمام آذربايجانيان بود عمدتا مربوط به مسئله ي ملي بود و در اين راستا فرقه، خواستار مختاريت داخلي در چارچوب ايران مستقل و آزاد بود.

از جمله ديگر موارد مورد تاكيد در بيانيه 12 شهريور عبارت بودند از: اجراي قانون انجمن هاي ايالتي و ولايتي، تدريس به زبان توركي در مدارس آذربايجان، تشكيل دانشگاه ملي، تلاش براي توسعه ي صنايع و رفع بيكاري، تلاش براي گسترش و بهبود امور تجاري و بازرگاني، آباداني شهرها، حمايت از زارعين، مقابله با استيلاي ظالمانه و غير قانوني ملاكين بر زارعين، تقسيم اراضي ملاكين منطقه كه در املاك خويش حضور نداشتند، مبارزه با عوامل و كارگزاران فاسد دولت مركزي در آذربايجان و چند مورد ديگر.

دو روز پس از اعلام قيام فرقه دموكرات، دور دوم روزنامه ي آذربايجان به مديريت علي شبستري منتشر شد و در 22 شهريور كميته مركزي فرقه به رياست پيشه وري و معاونت شبستري تشكيل شد و صادق بادگان و زين العابدين قيامي نيز الحاق رسمي شعبه آذربايجان حزب توده به فرقه دموكرات را اعلام كردند.

در تاريخ29/6/1324، اولين كنگره فرقه برگزار شد و پيام انقلاب خود را براي دول متفق به لندن مخابره كرد.

در تاريخ10/7/1324، نخستين كنگره ي رسمي فرقه توسط پيشه وري افتتاح شد و وحدت سازماني فرقه و شاخه ي آذربايجان حزب توده نيز عملا آغاز شد و بسياري از مردم آذربايجان در كنگره مذكور شركت كردند و قرار بر اين شد تا كميته هاي مختلف فرقه در شهرها تا دهم آبان تشكيل و اعلام موجوديت كنند. همچنين چند ماده جديد به مفاد بيانيه ي 12 شهريور ضميمه شد از جمله: حق راًي براي همه(27 تا 80 سال) به خصوص زنان، 8 ساعت كار كارگران در روز و بيمه و قرار محكوميت براي خائنين داخلي و جاسوسان.

در مهر ماه1324، سيد مهدي فرخ، با حقوق و اختيارات زياد از سوي حكومت مركزي به استانداري آذربايجان منصوب شد و فرقه دموكرات ضمن اعتراض شديد به اين انتصاب، اعلام كرد كه در صورت حضور وي در آذربايجان، ناآرامي و آشوب روي خواهد داد و اين بيانيه به كنسولگري هاي خارجي در تبريز نيز ابلاغ شد و فرخ، ناگزير به آذربايجان نيامد.

در29/7/1324، دولت مركزي اعلام كرد كه انتخابات مجلس تا خروج نيروهاي خارجي از كشور، صورت نخواهد گرفت، اما پيشه وري اعلام كرد كه فرقه، انتخابات را در آذربايجان برگزار خواهد كرد و مشروطيت تعطيل بردار نيست.

دوم آبان1324، صدر از نخست وزيري كنار رفت و حكيم الملك به جاي او ماًمور تشكيل دولت شد و همزمان فشار ژاندارم ها و فئودال ها بر مردم آذربايجان مضاعف مي شد و تبليغات سوء عليه فرقه شدت مي گرفت از جمله توسط سيد ضياء.

با انتصاب حكيم الملك به نخست وزيري، فرقه خواسته هاي فوري خود را مطرح كرد؛ آغاز انتخابات انجمن هاي ايالتي و ولايتي، لغو تحريم انتخابات مجلس، تحقق عملي مطالبات آزادي خواهان آذربايجان، بازگشايي اتحاديه هاي كارگري، لغو حكومت نظامي و دفع شر مامورين از سر دهاقين، عمده ترين اين مطالبات بودند.

در 17/8/1324، كميته مركزي فرقه، تشكيل جلسه داده و تصميم به برگزاري انتخابات گرفت و انتخابات نمايندگان دوره ي پانزدهم مجلس در آذربايجان انجام شد كه با استقبال مردم مواجه شد و در اكثر شهرهاي آذربايجان، كنترل امور از دست حكومت مركزي خارج شد و در عموم شهرها و دهات، فدائيان و مردم، ژاندارم ها و پاسگاه ها را خلع سلاح كرده و امور را در دست گرفتند و اربابان و مالكيني كه بر جان ومال مردم مسلط بودند ناگزير به فرار از منطقه شدند.(22)

در اواخر آبان دولت حكيمي نيروهايي را براي سركوب قيام آذربايجان فرستاد اما در شريف آباد قزوين، اين نيروها، توسط قواي شوروي متوقف شدند.

روز 29/7/1324، كنگره ي خلق آذربايجان توسط عظيم خان، برادر ستارخان افتتاح شد و البته اين مجلس هنوز به نام مجلس انجمن هاي ايالتي افتتاح شد و پس از تشكيل چند جلسه، اين كنگره، مجلس موسسان ناميده شد و اعلام شد كه اين كنگره ضمن رعايت اصول مشروطيت و جهت تامين مختاريت داخلي، با قدري توسعه، مجلس ملي ناميده مي شود و البته اين نيز در چارچوب تماميت ارضي و استقلال ايران خواهد بود. حكومت ملي براي اداره امور داخلي تاسيس خواهد شد. يك هيئت 39 نفره مسئول اجراي انتخابات ملي و تشكيل حكومت ملي خواهند شد. از مامورين دولتي خواسته شد كه تابع تشكيلات فرقه شوند و گرنه اخراج خواهند شد و بار ديگر بر مختاريت محلي با اتكا به هويت آذربايجان، تاكيد شد و از تشكيلات پليس و ژاندارمري خواسته شد كه با هماهنگي كنگره به كار خود ادامه دهند و اعلام شد اين نهادها منحل نخواهند شد.

روز 2 اذر 1324، هيئت ملي دستور انتخابات ملي را صادر كرد و پايان آن را روز 12 آذر اعلام كرد و در همين زمان سرتيپ درخشاني، فرمانده لشگر 3 آذربايجان، تحركاتي براي در دست گرفتن امور از خودشان داد، اما كاري از پيش نبرد.

روز 21 اذر 1324، مجلس ملي آذربايجان افتتاح شد و بعد از ظهر همان روز، پيشه وري كه از سوي مجلس موظف به تشكيل كابينه شده بود، به عنوان نخست وزيرريا، كابينه خود را معرفي كرد كه عبارت بودند از: دكتر سلام ا...جاويد؛وزير كشور- جعفر كاويان؛ وزير قشون خلق- دكتر مهتاش؛ وزير كشاورزي- محمد بي ريا؛ وزير فرهنگ- دكتر اورنگي؛ وزير بهداري- غلامرضا الهامي؛ وزير دارايي- يوسف عظيما؛ وزير دادگستري- كبيري؛ وزير راه پست، تلگراف و تلفن و فريدون ابراهيمي؛ دادستان كل آذربايجان و وزارت كار زير نظر نخست وزيري تا تعيين وزير كار. وزير جنگ و وزير امور خارجه هم كه در دولتهاي جدايي خواه معمول است در آذربايجان تعيين نشد.(23) و اين حقيقت دليلي روشن و خدشه ناپذير بر رد اتهام تجزيه طلبي است كه بر فرقه ي دموكرات آذربايجان و شخص پيشه وري زده اند و متاسفانه پژوهشگران برجسته اي همچون محمدعلي كاتوزيان از سر تعصب اين اتهام را تاييد كرده اند.

رئوس برنامه ي دولت ملي توسط پيشه وري اين چنين اعلام شد؛ تلاش براي به رسميت شناساندن خود مختاري داخلي آذربايجان در دنيا، ناسيس انجمن هاي ولايتي، اقدام در آبادي آذربايجان، مقابله با كارمندان و عناصر خائن، تنظيم بودجه ي ملي، تشكيل قشون ملي، آغاز تعليم و آموزش عمومي رايگان و اجباري به زبان توركي آذربايجاني و تاسيس دانشگاه، توسعه صنايع و تجارت، تعمير و توسعه راه ها و گسترش ارتباطات، حل قانوني اختلاف زارع و مالك، تقسيم املاك مالكين متواري بين زارعين و تقويت بانك كشاورزي، مبارزه با بيكاري، تنظيم قانون كار و بيمه ي كارگري، تامين بهداشت، تنطيم و تطبيق قوانين مصوب مجلس شوراي ملي با اقتضائات خود مختاري آذربايجان، به رسميت شناختن مالكيت خصوصي، حمايت از بخش خصوصي براي ترقي اقتصاد، احترام به آزادي عقيده، قبول حقوق مساوي براي آذربايجاني هاي غير تورك(كرد وارمني و...)، به رسميت شناختن حكومت مركزي ايران و صيانت از مختاريت داخلي آذربايجان و قبول مصوبات مجلس ملي به طوري كه مبانيتي با مختاريت آذربايجان نداشته باشد. كابينه و برنامه پيشه وري در مجلس ملي آذربايجان تصويب شد.

روز 22 آذر 1324، لشگر 3 آذربايجان، پادگان تبريز را تسليم حكومت خودمختار كرد و همچنين كليه ادارات تحت اختيار حكومت ملي آذربايجان درآمد و اين وقايع طي اعلاميه هايي به اطلاع مردم رسيد و كارمندان در ماندن بر سر كارهاي خود در صورت ميل به همكاري و ترك پست در صورت عدم همكاري، مخير شدند.

تا پايان آذر ماه، اورميه نيز به كمك كردها، به دست حكومت ملي آذربايجان افتاد و سرهنگ احمد زنگنه، فرمانده پادگان اروميه، علي رغم مقاومت در برابر حكومت ملي و ارتكاب جنايات بسيار عليه مردم منطقه، عاقبت ناگزير به تسليم شد. نيز تا پايان سال 1324، ساير بخش هاي آذربايجان من جمله زنجان به كنترل و اختيار حكومت حكومت ملي آذربايجان درآمد(24)و دولت پيشه وري لياقت خود را در سازمان دادن به امور اقتصادي و فرهنگي و اجتماعي آذربايجان، آشكار كرد.

روز 20/10/1324، دستور آغاز انتخابات انجمن هاي ولايتي از سوي مجلس ملي آذربايجان صادر شد و يك روز قبل از آن (19 دي) نيز دستور تاسيس دانشگاه آذربايجان با عنوان " آذربايجان ميللي يونيوئرسيته سي" صادر شده بود شامل سه دانشكده ي پزشكي و كشاورزي و تعليم و تربيت.

در اسفند ماه نيز، داانشكده ي افسري براي آموزش كادر نظامي تاسيس شد. همچنين دولت دموكرات، زبان توركي آذربايجاني را تنها زبان رسمي شناخت و مجلس ملي آذربايجان در تاريخ25/10/1324، پيشه وري را همراه با 15 تن مامور تهيه و تدوين لايحه قانون اساسي آذربايجان كرد. ژاندارمري منحل شد و اونيفورم ارتش تغيير كرد و درجات نظامي با درجات نظامي آذربايجان شوروي همسان شد كه اين تصميمات اخير برخلاف مرامنامه ي اوليه ي فرقه بود.

دستور مصادره املاك خالصه اربابان و نيز املاك متواريان خائن به قيام، در 27 بهمن همين سال صادر شده بود.

در تاريخ 29 دي 1325، تقي زاده سفير ايران در امريكا طي نامه اي، از دبير خانه ي شوراي امنيت خواست تا به مسئله ي پيش آمده در ايران رسيدگي كند و البته پيش از اين، سفير انگليس از طرح مسئله در سازمان ملل جلوگيري كرده بود و نيز شوروي با تذكر اين كه مسئله ي آذربايجان، يك مسئله ي داخلي است و ربطي به سازمان ملل و نهادهاي بين المللي ندارد، با طرح آن در سازمان ملل مخالفت كرد. روز اول بهمن 1324، حكيمي به سبب ناتواني از حل وفصل مسئله استعفا داد و قوام السلطنه به نخست وزيري رسيد و با دول متفق اعلام مودت كرد و استالين نيز پيام دوستي فرستاده و درخواست قوام مبني بر مذاكره با شوروي را پذيرفت.

قوام، پس از روي كار آمدن براي فراهم آوردن زمينه هاي سركوب قيام آذربايجان، ابتدا كوشيد تا نظر اپوزيسيون هاي آزادي خواه را با خود همراه كرده و در واقع دل آنها را به دست آورد تا تمركز نيروهاي سياسي در راستاي برخورد باحكومت ملي آذربايجان فراهم شود. وي حكومت نظامي را لغو و تلاش براي حفظ اصول دموكراسي و آزادي را مطرح كرد و معاون سياسي وي، مظفر فيروز در تاريخ 20/11/1324، اعلاميه اي بر اين مبنا را منتشر و در راديو قرائت كرد.

قوام در مجلس مسئله ي آزادي اجتماعات و مبارزه با گراني و احتكار را طرح كرده و سياست موازنه بين دول متفق را در پيش گرفت. در تاريخ 29 دي 1324 قوام به شوروي رفت و محور مذاركات وي با مقامات شوروي در اين سفر سه مسئله بود كه عبارت بودند از؛ امتياز نفت شمال، تخليه ي قواي شوروي از آذربايجان و مسئله اصلي؛ تعيين تكليف با بحران آذربايجان. مشروح نتايج اين مذاكرات خارج از حوصله ي اين مقال است اما آنچه مربوط به بحث ماست اين كه دولت شوروي قول بيرون بردن قواي خود را از آذربايجان به دولت ايران داد و البته اين قول در قبال اميدهايي بود كه دولت شوروي داشت در راستاي اخذ امتياز نفت شمال از ايران. به هر گونه براي حل بحران آذربايجان به روش مورد نظر حكومت پهلوي، بيرون رفتن قواي شوروي و اطمينان از عدم حمايت شوروي از حكومت ملي آذربايجان كافي بود. از سوي ديگر در اين مقطع تاريخي، افكار عمومي در تهران و اكثر نقاط كشور به سبب برخي اقدامات شبهه انگيز دولت ملي آذربايجان و تبليغات و ترفندهاي سياسي دولت مركزي تا حد زيادي عليه حكومت ملي آذربايجان و شخص پيشه وري بود. قوام با اطمينان از عدم دخالت جدي دولت شوروي در باره ي مسئله ي آذربايجان، به محض بازگشت از مسكو، اقدامات لازم براي فراهم آوردن زمينه هاي سركوب قيام آذربايجان را به عمل آورد.

در 18 ارديبهشت 1325 هيئت ديپلماتيك حكومت ملي آذربايجان به تهران وارد شد و جالب اين كه مورد استقبال گرو عده كثيري از مردم تهران قرار گرفت. نمايندگان آذربايجان پس از مذاكرات طولاني بدون نتيجه در 23 ارديبهشت به تبريز برگشتند و در همين اوان، حكومت مركزي زمينه ها ي لازم براي سركوب نظامي حكومت ملي آذربايجان را تدارك مي ديد و سران فرقه نيز تا حدي بر اين امر واقف بودند.

در 21 خرداد 1325،يك هيئت ده نفره سياسي-ن ظامي به رياست مظفر فيروز معاون سياسي نخست وزير عازم تبريز شد و اين در حالي بود كه حدود يك ماه از تخليه كامل ايران از قواي شوروي مي گذشت و در چنين موقعيتي، حكومت خود مختار آذربايجان با از دست دادن حمايت و پشتيباني عملي شوروي، در موضع ضعف قرار داشت.

حاصل مذاكرات هيئت ديپلماتيك حكومت مركزي با حكومت ملي آذربايجان، موافقت نامه اي 15 ماده اي بود كه بر اساس آن، حكومت ملي آذربايجان از مواضع اوليه خود عقب نشيني كرده و به خواست هاي دولت مركزي تا حدي گردن نهاد. بر اساس اين موافقت نامه مجلس ملي آذربايجان، به منزله ي انجمن ايالتي شناخته شد. سربازان وظيفه(قزلباش) فرقه جزو ارتش دولتي به حساب نيامده، براي حل مسئله قرار بر تشكيل كميسيوني مركب از اعضاي مجلس شوراي ملي و انجمن ايالتي گذاشته شد. در باره ي اختصاص بودجه از درآمد آذربايجان به منطقه قرار شد 75 درصد درآمد منطقه براي مخارج محلي و 25 درصد بقيه براي مخارج عمومي كشور به زمركز ارسال شود. تبديل قواي نظامي فدائي به ژاندارمري و چند ماده ي ديگر درباره مسائل عمراني و فرهنگي و از جمله مسئله ي زبان و تدريس آن در مدارس. مهمترين دستاورد اين موافقت نامه براي دولت قوام انصراف دولت ملي آذربايجان از حكومت خودمختار و تبديل مجلس ملي به انجمن ايالتي و واگذاري زنجان و خمسه به دولت مركزي بود كه اعتراضات مردم زنجان و خمسه را برانگيخت و در قبال اين عقب نشيني از مواضع اصلي، دولت مركزي قول امتيازاتي را داد كه در حد قول و موافقت خالي از هر گونه تضمين عملي بود، قول امتيازاتي كه هنوز هم آذربايجان براي عملي شدن آنها هزينه هاي گزاف مي دهد!

سياست قوام تظاهر به حسن نيت و دوستي بود و حكومت خود مختار آذربايجان نيز بر اثر ضعف موضع چاره اي جز تلاش براي فيصله ي امور به صلح نداشت. در فاصله ي بهار تا پاييز 1325 قضاياي فارس و جنوب رخ داد كه به ظن برخي پژوهشگران اين تحركات به تحريك و تدبير قوام براي افناع افكار عمومي مبني بر اين كه جنبش هاي محلي و منطقه اي ماهيت آشوبگرانه داشته و دولت مركزي ناگزير به برخورد نظامي است، صورت گرفت.

در آبان 1325 قواي حكومت خودمختار آذربايجان، از زنجان و خمسه عقب نشسته و اين بخش از آذربايجان را به حكومت تهران واگذار كردند اما اين كار به آساني صورت نگرفت و به خصوص قواي فدايي به هيچ وجه راضي به اين امر نبوده و اطهار مي كردند كه تا آخرين نفس در برابر زور و اجحاف مقاومت خواهند كرد و قوام تظاهر مي كرد به اين كه قصد جدا ساختن زنجان از آذربايجان را ندارد و خطاب به يكي از رهبران فرقه گفت: "فرزندم... مرا يك دموكرات بشناس، من به هيچ وجه زنجان را از آذربايجان جدا نخواهم كرد... قول مي دهم به محض افتتاح مجلس پانزدهم ماده واحده اي در اين باره به تصويب رسانده و خمسه را به آذربايجان ملحق سازم".(25)

قوام چنان محيلانه پيش مي رفت و نيز توانسته بود با تشكيل كابينه دوم خود معروف به كابينه ائتلافي در تاريخ 10/5/1325 احزاب و گروه هاي سياسي را به خصوص با سهيم ساختن در قدرت با خود همراه مي كند. از وزراي كابينه ي دوم، سه تن از حزب توده (وزراي بهداري و فرهنگ و پيشه و هنر) يك تن از حزب ايران (وزير دادگستري). يك تن از حزب دموكرات ايران (وزير كار) و پنج وزير ديگر افراد مستقل بودند كه البته آنها نيز وابستگي هاي سياسي غير رسمي داشتند از جمله با دربار و نظاميان.

سياست قدرت هاي جهاني نيز موافقت ضمني با فيصله ي بحران آذربايجان به روشي مطمئن را نشان مي دادند. رقابت عظيم شوروي و امريكا كه بعد ها به جنگ سرد معروف شد آغاز مي شد و بقاي دولت ملي آذربايجان به منزله ي حضور و نفوذ شوروي در ايران بود و بدين لحاظ امريكا و انگليس وجود چنين قدرت و دولت محلي هماهنگ با دولت شوروي را خظر بزرگي براي خود مي دانستند. از سوي ديگر شوروي منفعت چنداني در اصرار بر حفظ وجود فرقه نمي ديد و امتياز نفت شمال مي توانست نفع بيشتري عايد آن دولت كند و نيز كاملا قابل پيش بيني بود كه ادامه ي حمايت شوروي از حكومت ملي آذربايجان عكس العمل هاي پيش بيني نشده ي آمريكا را بر انگيزد!و با توجه به چنين معادلات سياسي بود كه حكومت ملي آذربايجان اگر مي خواست پايدار باشد بايد قدرت مي داشت. قدرت هاي خارجي كه با چنين حساب و كتاب هايي كه گفته شد پيش مي رفتند و قدرت داخلي هم هر چه قدر هم كه بود ياراي آن نداشت كه در برابر ارتش حكومت پهلوي طاقت پايداري داشته باشد و بدين سياق براي مقابله و حفظ حيات دولت ملي چيزي باقي نبود جز تسليحاتي اندك.

سرانجام بعد از ظهر 30 آبان ماه 1325، دسته هاي فدائي زنجان موظف به تحويل سلاح هاي خويش شدند. گروهي از فدائيان، محل سكونت هيئت نظامي تهران راآتش زده و خطاب به رهبران فرقه دموكرات گفتند: "برادران! سلاح هاي ما راتحويل نگيريد، اينان... جنايت كارند،به قول خود وفادار نيستند. مبادا به اين ها اعتماد كنيد!...ما را دست بسته تسليم آدمكشان نكنيد...حاضريم مردانه از آزاديمان دفاع كنيم و در اين راه بميريم يا يكباره آزاد شويم.(26) اما دستور از طرف صدر فرقه ي دموكرات بود و فداييان با اكراه و ناگزيري تمام سلاح هاي خود را تحويل دادند.ب ه جز ايل هاي اصانلو و جهان شاهلو كه حاضر به خلع سلاح نشده و زنجان را ترك كردند.

روز اول آذر 1325 شهر زنجان ازقشون ملي آذربايجان تخليه شد. تحويل شهر و حومه به امضاي نمايندگان دولت ملي آذربايجان وحكومت تهران رسيد. اما سران حكومت مركزي در خيالات ديگري مي بودند و به محض ورود نيروهاي تهران به شهر طبق عادت مالوف ، اوباش و عمال اربابان محلي و عوامل حكومتي به پيشواز دولتيان رفته و استقبال به عمل آوردند. نيروهاي دولت مركزي ظاهراً به بهانه ي حمل گندم به زنجان ، سلاح هاي سنگين وارد زنجان كردندو قتل وآدم كشي و تعدي به مردمان ستمديده ي آذربايجان از همان روز دوم آذر از زنجان شروع شد و از جمله افراد معروفي كه در اولين تعديات به قتل رسيدند، شيخ محمد آل اسحاق و شيخ محمد خوئيني بودند و متعاقباً كشت و كشتار مردم بي دفاع و غارت خانه هاي اعضاي فرقه آغاز شد و اين ارتش، ارتش ملي همان ملتي بود كه روشنفكرانش حتي زبان ملت آذربايجان را منفور مي دانستند به بهانه ي اينكه زبان غارتگران است!!. شرح اين جنايات و كشتارها و غارت اموال و هتك حرمت مردم بي دفاع آذربايجان در هجوم ارتش پهلوي قصه ي پر غصه ايست كه خود حكايتي است مشبع و در اين مختصر نمي گنجد.

باري !در 19 آبان 1325 قوام فرمان حركت نيرو هاي تامينيه كه متشكل از 4 تا 5 لشكر مجهز بود را صادر كرد و از دكتر سلام اله جاويد، استاندار آذربايجان خواست كه از هر گونه مقاومتي جلوگيري كند. با حركت نيروهاي مركزي ، جنگ در ميانه آغاز شد و جبهه ي ميانه كه به دو بخش شمالي و جنوبي تقسيم شده بود، مهمترين مركز مقاومت نيروهاي فرقه بود. در جبهه ي جنوب نيروي قزل باش (سرباران وظيفه) به سبب تازه كاري شكست خورد و عقب نشست اما در جبهه ي شمال كه در دست فدائيان بود پيروزي با نيرو هاي آذربايجان بود. ايلات اصانلو و جهان شاهلو با عقب راندن نيروهاي ارتش مركزي تا حدود زنجان و تاكستان پيشروي كردند.

هم زمان با اين وقايع، سران شوروي به پيشه وري اعلام كردند كه نيروهاي مسلح آذربايجان نبايد و نمي توانند در برابر نيروهاي حكومت مركزي مقاومت كنند و نيز پيشنهاد پناهنده شدن سران فرقه به شوروي را دادند.

پيشه وري با ترك مقاومت و تسليم بي قيد و شرط در برابر نيرو هاي دولتي تهران مخالف بود، اما دگر گوني هاي سياست هاي جهاني مسير حوادث را به سويي برد كه چاره اي جز آن نماند. خود پيشه وري نيز البته از اين ماه عسل قدرت شوروي و امريكا مطلع بود و مشاجراتش با عوامل استالين از جمله باقراوف مويد اين ادعاست.

دكتر سلام اله جاويد و علي شبستري با ترك مقاومت و تسليم موافق بودندو نهايتاٌ پيشه وري در 19 آذر 1325 ناگزير به ترك وطن شد و محمد بي ريا در صدر فرقه به جاي او قرار گرفت، با عنوان دبير كل كميته ي مركزي فرقه ي دموكرات. از اين به بعد ديگر دستورهاي آمادگي جنگي و پيشروي به سوي تهران از سوي فرقه ي دموكرات و كميته ي نظامي تبريز صادر نمي شد بلكه علي رغم آمادگي نسبي نيروهاي مسلح آذربايجان به جنگ و حتي پيشروي هاي فداييان به طرف زنجان، از تبريز لحظه به لحظه به وسيله ي تلگراف و راديو فرمان عقب نشيني صادر مي شد. دستوري كه موجب سردر گمي و از هم پاشيدن شيرازه ي امور شد و افسران و فداييان فرقه را در كار مقاومت بلاتكليف كرد.

سحرگاه 21 آذر 1325، با حمله به شهر ها و دهات، كشتار بي رحمانه در سراسر آذربايجان آغاز شد و در حالي كه قتل و غارت به اشكال مختلف با شدت تمام ادامه داشت، رسانه هاي گروهي وابسته به دولت مرتجع چنان تبليغ مي كردند كه گويي مردم بودند كه به تاديب خائنين مي پردازند! شديدترين مقاومت هاي مردمي و به تبع آن كشتار و غارت هاي سازمان يافته در سراب و بخش هايي از اورميه بود. جنايات حقيقتاً درد آور فجيع بود. به عنوان مثال؛ در روستاي زنگلان در قره ضيائ الدين محمد نام، نوازنده ي سرنا را به جرم اينكه سرود ملي آذربايجان را مي نواخت گرفته و زبانش را بريدند. در تبريز شجاعانه ترين عكس العمل ها از سوي فريدون ابراهيمي دادستان كل آذربايجان نشان داده شد و وي در حالي كه مارش ملي آذربايجان را مي خواند پاي دار رفت. در مياندواب (قوشا چاي) 27 تن از نظاميان فرقه در حالي كه سرود ملي آذربايجان را به صورت دسته جمعي مي خواندند، تير باران شدند......و هزاران حماسه و مقاومت هاي تراژيك و اعدام ها و كشتارها!

حسين فردوست، از سركردگان رژيم پهلوي، در خاطراتش از سفر خود در تاريخ 22 آذر همراه محمد رضا شاه به تبريز مي نويسد : "در خيابان ها اجساد اعدام شده ي زيادي ديده مي شد و حدود 2 هزار الي 3 هزار نفر اعدام كرده بودند". وي ضمن تحسين دليري رزمندگان فرقه كه اسير ارتش شده بودند، از مقاومت نظاميان فدايي چنين ياد مي كند"سلول بزرگي بودو حدود 20 نطامي (سرگرد،سرهنگ دو و سرهنگ تمام)...وقتي به آنها پيشنهاد كمك كردم ناگهان سرگرد حسن قاسمي هم دوره ي من بود و گويا بر بقيه رياست داشت، برگشت و گفت: با اين(فردوست)صحبت نكنيدو خودتان را كوچك نكنيد. بگذاريد هر كاري مي خواهند بكنند"(27)"

2500دموكرات طبق احكام بيداد گاه هاي نظامي شاه اعدام شدند، 8000 نفر به مجازات هاي سنگين محكوم شدند كه از جمله ي آنها صفر قهرمانيان بود كه 32 سال در زندانهاي حكومت پهلوي محبوس بود. 3600نفر از روستاييان به بهانه هايي به سلطان آباد، اراك، بندر عباس و برازجان تبعيد شدند. ستون هاي منظمي از سربازان و فداييان به آن سوي ارس به آذربايجان شمالي عقب نشيني كردند. بنا به گزارش منابع رسمي در سال 1325در باكو تعداد پناهندگان از آذربايجان (جنوبي) در باكو نزديك 70 هزار نفر اعلام شده است."(28).

ناجيان آذربايجان؟! همه ي كانون هاي فرهنگي و هنري را ويران كردند، آلات موسيقي را شكستند، مركز تئاتر و كتابخانه ي مجلس ملي را به آتش كشيدند. كتاب هاي در سي تركي را سوزاندندو جشن كتاب سوزي برپا كردند(26 آذر 1325).آن ها بعد از شكستن مجسمه هاي ستار خان و باقر خان ، عكس هاي رضا خان را به جاي آن ها گذاشتند.

"هيچ سازمان سياسي به اين جنايت عظيم اعتراض نكرد. تنها آذربايجانيان شمالي بودند كه با تن و جان خود نا به حقي مطلق را حس كردند و بشريت مترقي را فرا خواندند. «صمد وورغون »كه در كنگره ي جهاني صلح پاريس شركت نموده بود با خواندن شعر «يانديريلان كيتابلارا»( به ياد كتابهايي كه سوزانده شد) اعتراض آذربايجانيان را به گوش جهانيان رساند."(29).

و بدين سان تبريز بلاخيز به خون نشست و ديگر بار قيام مترقي آذربايجان در برابر استحاله ي فرهنگي و استبداد و ارتجاع سياسي، به شديدترين و شنيع ترين شكل سركوب شد و طرفه اينكه حكومت پهلوي و روشنفكران نابالغ، 21 آذر را "روز نجات آذربايجان ناميدند." و دريغا كه امروز نيز در بر همان پاشنه ي پوسيده مي چرخد، اما باز پايان گفتار را به اين سخن زرين انگلس كوتاه مي كنيم كه "موش تاريخ از هر سوراخي كه راه پيدا كند سربر مي آورد". و ما را ترديدي نيست كه مسئله ي آذربايجان، بزرگ ترين و ديرپاترين مسئله ي قرن معاصر ايران بوده و خواهد بود.