آزربايجان تاريخي-تاريخ آذربايجان

ملتى كه تاريخ خود را نداند محكوم به تكرار آن است

دولت ماننا

 

ماننا، اولين دولت منسجم در آذربايجان جنوبي بود كه موفق به ايجاد اتحاد سراسري در بين سران اقوام مختلف ترك ( قوتتي ها، سابير ها، هوري ها، آذها، توروك ها و ... ) و جمع كردن آنها در زير پرچم وحكومت مشترك شد. از اوايل قرن 18 ق . م متحد شدن قبايل ماننا سبب شد كه اين قبايل بتوانند يك دولت بزرگ ايجاد كنند. ( ا . ن . قلي اوف٬ تاريخ آذربايجان٬ ص 170، 1359 تهران )

ماننا Manna در اوايل به صورت اتحاديه قبايلي از طرف اقوام مختلف قوتتي - لولوبي در اواخر سده هاي 15 ق . م در ساحل غربي و جنوبي درياچه اورميه تشكيل شده و به مرور زمان با پيوستن ديگر اقوام ترك و التصاقي زبان ( سابير ها٬ توروك ها و ... ) ساكن در آذربايجان به آن اتحاديه، از اوايل قرن 9 ق . م منجر به ايجاد دولت قدرتمند ماننا شد. دكتر "ر . رئيس نيا" در اين باره مينويسد: شرايط و زمينه تشكيل دولت ماننا ابتدا در اراضي اطراف درياچه اورميه با اتحاد چند تا از قبايل و ايل هاي قوتتي - لولوبي فراهم شد٬ قدرتمندترين اين قبايل قوتتي -لولوبي٬ ايل ماننا بود كه در جنوب و جنوب شرق درياچه اورميه ساكن بودند و به علت نقش مهم آنان در تشكيل دولت ماننا٬ آن دولت با اسم آن قبيله معروف شد. (آذربايجان در مسير تاريخ٬ ص 197 ).

آشوريان و اورارتوها نيز آن دولت را ماننا مي ناميدند. بر اساس اسناد تاريخي بدست آمده، دولت ماننا Manna قديميترين دولت در آذربايجان ميباشد كه مرزهاي جغرافيايي آن با مرزهاي كنوني آذربايجان ( منظور ايالت آذربايجان كه در زمان پهلوي و جمهوري اسلامي به 8 استان تقسيم شده است ) تطبيق مي كند. "م . دياكونوف" با شمردن دقيق مناطق ماننا نتيجه گيري مي كند كه: دقيقا ميشود گفت كه اراضي ماننا كه بعدها آتروپات ماد خوانده شد با اراضي آذربايجان كنوني تطبيق مي كند. ( تاريخ ماد ص 65 )

مرزهاي جغرافيايي دولت ماننا از ايالت "ايللي پي Ellipi" در نزديكي كرمانشاه كنوني و نامار در لرستان شروع شده تا كناره هاي رود ارس ادامه داشت٬ و از سال 717 ق . م با درايت و كارداني ايرانزو ( ار+يانزي) شاه ماننا٬ قوتتي هاي ماد مركزي نيز به ماننا پيوستند و همه اراضي آذربايجان جنوبي در داخل يك سيستم سياسي قرار گرفت و در نتيجه مرزهاي ماننا تا شرق قم ( كلمه اي تركي به معني شنزاز )٬ كاشان و مناطق شرقي قزوين گسترش يافت. (پروفسور ذهتابي٬ تاريخ ديرين تركان ايران٬ ص 300 ).

در اين وحله از زمان آذربايجان شمالي دست تركان ايشغوز ( ساكا) بود. كلمه ايرانزو ( ار يانزي) كه از شاهان معروف ماننا 717 ق . م بود٬ از دو كلمه ار+ يانزي تشكيل شده است كه براي استعمال آسان تر به مرور زمان، به يك كلمه تبديل شده است ( كلمات و اسامي زيادي در تركي امروزي نيز بدان صورت در گويش عاميانه تغيير يافته اند ). كلمه يانزي در بين كاسسي ها و ماننا ها به عنوان لقب شاهي و سلطنت به صورت وسيعي استفاده مي شد، ار يا آر به معني قهرمان٬ جوانمرد در بين تركان به بزرگان و شاهان به علامت احترام و حرمت به اول اسمشان اضافه مي شد٬ مثال ار+سلان ( شير قهرمان ) و ... (پروفسور ذهتابي٬ تاريخ ديرين تركان ايران ص 301 )

البته قسمتهايي از سرزمين هاي غربي ماننا در نزديك به يك قرن در اشغال و تحت سلطه اورارتو بود٬ كه در بخش مربوط به اورارتو به آن اشاره شد. بعدأ در قرن ششم قبل از ميلاد اين دولت ماننا بود كه از نظر سياسي٬ اقتصادي و مدنيت قلب امپراتوري ماد را تشكيل مي داد. (تاريخ ماد٬ ص 140 )

منابع آشوري و اورارتويي نشانگر آن است كه ماننا يكي از دولت هاي مهم و خيلي متمدن منطقه بود و سرزمين هايش آباد و مردمش ثروتمند بودند٬ بعد ها اين دولت ماننا بود كه پايه و اساس دولت ماد را پي ريزي كرد. پايتخت ماننا در زيوه واقع در 40 كيلومتري شرق شهر سقز امروزي قرار داشت. ( قرانتوسكي٬ داندامايو و ...٬ تاريخ ايران از آغاز تا به امروز ص 53 ). لازم به ذكر است كه، كاوشگريهاي جديد نشانگر آن است كه پايتخت آنان در نزديكي بوكان امروزي بود.

بعضي منابع حاكي از آن است كه مانناييها صاحب خط بودنده اند. نظر "ا . م . دياكونوف" در اين مورد اين است كه خط آنها به ظن قوي مأخوذ از خط اورارتويي بوده است. اين خط به گمان او نوعي از خط ميخي بوده است. گذشته از اين خط ميخي، در نواحي اطراف درياچه اروميه هيروگليفهاي اورارتويي متداول بوده است، به عنوان مثال بر روي ديس سيمين كه در زيويه پيدا شده، هيروگيليفهايي از اين نوع نقش گرديده است. زبان مردم ماننا زبان اقوام قوتتي و لولوبي و هوري بود كه تا حدود زيادي به زبان ايلاميها نزديك بود.

بعد از آنكه قوتتي ها در سال 2109 ق . م حاكميت بابل را از دست دادند و به وطن خويش آذربايجان برگشتند، بطور مكرر مورد حمله و لشگركشي بابل و در اعصار بعدي آشور قرار گرفتند٬ و اين حملات اقوام و ايل هاي قوتتي - لولوبي ها را هر چه بيشتر منسجم تر ميكرد و آنها لزوم ايجاد يك دولت واحد و مقتدر را احساس ميكردند ولي حملات مكرر دشمنان و نفاق بين قبايل مختلف فرصت انجام اين كار را از آنان سلب ميكرد. هدف بابليان و آشوريان از حمله به آذربايجان علاوه بر غارت ثروت آن٬ جلوگيري از انسجام و اتحاد قوتتي - لولوبي ها و تشكيل دولت توسط آنها كه ميتوانست امنيت بابل و آشور را تهديد كند٬ بود.

منابع تاريخي نشانگر آن است كه با وجود حملات مكرر بابل٬ قوتتي - لولوبي ها موفق شدند دوباره در حوالي قرن 18 ق . م دولت مستقلي تشكيل بدهند و از شاهان معروف آنها ملكه ناوار بود كه در اوايل قرن 18 ق . م با تركهاي سايبر در شمال سوريه و دولت ايلام بر عليه بابل - اككد متحد شد و ده هزار سرباز به كمك دولت ايلام فرستاد. از قرن 15 ق . م آشوريان هر چند سال يكبار به قصد غارت به آذربايجان لشكر كشي مي كردند و چون در آن زمان بين شاهان محلي در آذربايجان اتحاد لازم وجود نداشت لذا از آشوريان شكست خورده و مجبور به پرداخت خراج به آشور مي شدند. با گذشت زمان دولت آشور قويتر مي شد و براي ساختن بنا ها و عبادتگاههاي خود احتياج به مصالح ساختماني٬ انواع سنگهاي زينتي٬ طلا و نقره داشت و منطقه ارتته در آذربايجان در آن زمان مشهور به داشتن اين منابع و معماران و استادان ماهر بود٬ و آشوري ها براي تهيه احتياجات خود به آذربايجان حمله ميكردند.

"تيقلت پيله سر اول" در سال 1114 ق . م : به كمك خداي آشور سرزمينهاي نائير كوهستاني ( اطراف سلماس ) را فتح كردم٬ امر دادم كه از آنجا اوبسيدين٬ بازالت٬ خالتو و هئماتيت به آشور بياورند و عبادتگاه٬ سالن و خرمخانه خداي آداد را تزئين كنند. ( "م . ت . ذهتابي"٬ تاريخ ديرين تركان ايران٬ ص 265 ).

آشوريان با حملات مكرر خود به آذربايجان، سنگهاي تزئيني٬ طلا٬ نقره و معماران٬ صنعتگران و استادان آذربايجاني را به آشور ميبردند تا بنا ها و عبادتگاه هاي عظيم نينوا را بسازند.

تا زماني كه قوتتي - لولوبي ها با ايجاد امپراتوري ماد موفق به سرنگوني دولت آشور شدند٬ در مدت بيش از هزار سال مورد حمله و هجوم آشوريان قرار داشتند. آشوري ها ويراني هاي زيادي را در آذربايجان پديد آوردند و بنا به كتيبه هاي خود آنها٬ هدفشان چپاول و غارت ثروت آذربايجان بود. چونكه بارها تجربه كرده بودند كه قادر به در اشغال نگه داشتن اين سرزمين نيستند، چون مردم دلير و غيرتمند ماننا - ماد، با وجود اختلافات داخلي شان، جانانه از وطنشان دفاع ميكردند. اولين و آخرين باري هم كه آشوريان موفق به در اشغال نگه داشتن قسمتهايي از ماد مركزي شدند، منجر به قيام سراسري سال 673 ق . م شد كه در نهايت بعد از چند دهه به نابودي كامل آشوريان ختم شد. مردم آذربايجان با رشادت و مردانگي از سرزمين خود دفاع ميكردند٬ هم كتيبه هاي خود آشوريان و هم "هرودت" به دلاوري و از خودگذشتگي مردم ماننا - ماد در مقابل تجاوزات آشور اشاره كرده اند. با توجه به اين حقايق تاريخي، همچون ملت شجاعي، اجازه اشغال سرزمينشان توسط قبايل بدوي به اصطلاح آريايي، را نيز به هيچ وجه نميدادند، لذا ادعاي تشكيل امپراطوري ماد توسط اقوام بدوي آريايي در آذربايجان افسانه اي بيش نيست.

تاريخ باز تكرار ميشود٬ امروزه نيز ثروت و منابع طبيعي سرشار آذربايجان از طرف كساني ديگر غارت و به تاراج برده ميشود. اينبار ثروت و نيروي كار هنرمندان٬ صنعتگران٬ دانشمندان و معماران آذربايجان نه براي ساختن معبد هاي عظيم شهر نينوا، بلكه براي آبادي و پيشرفت شهرهاي كويري متجاوزين و سلطه گران امروزي صرف ميشود. مانناي كهن٬ ماد سرافراز٬ آذربايجان غيور دوباره از 80 سال به اينور در بند سلطه گران اسير گشته است. اين بار خاك گرانقدرش نه با جنگ، بلكه با حقه بازيهاي سياسي بين ديگران تقسيم ميشود.

حملات مكرر آشوريان٬ قوتتي - لولوبي ها را تضعيف كرده و توان ايجاد يك دولت قوي و فراگير در آذربايجان را از آنها سلب مي كرد٬ تا اينكه دولت آشور به علت حملات مكرر آرامي ها در اواخر قرن 11 و اوايل قرن 10 ق . م تضعيف شده و قادر به لشكر كشي به آذربايجان نشد. قوتتي - لولوبي ها از آن فرصت استفاده كرده و پايه و اساس دولت هاي ماننا و ماد مركزي را ريختند.

رهبران ماننا در ابتدا براي حفظ استقلال و آزادي ملت خود٬ بعضأ براي مبارزه با تهاجمات آشور با اورارتوها متحد مي شدند و بعضا نيز براي مقاومت در برابر سلطه گري هاي اورارتو ٬ با آشور متحد ميشدند.

ساكنين آذربايجان و كردستان امروزي تا عصر ششم قبل از ميلاد كلا غير آريايي بودند٬ ساكنين آنجا عبارت بودند از قوتتي - لولوبي ها و اقوام خويشاوند و نزديك به آنها٬ و همه آنها التصاقي زبان بودند. ( "م . دياكونوف"٬ تاريخ ماد٬ ص 146 )

در كتابي كه توسط 6 نفر از تاريخدان روسي نوشته شده است٬ هرچند كه گرايشات ترك ستيزي آنان ثابت شده است٬ اعتراف مي كنند كه اقوام آريايي هيچوقت نتوانستند به آذربايجان قديم نفوذ كنند و در مناطق ديگر فلات ايران ساكن شدند. پس با توجه به اين حقايق تاريخي كه پاي آريايي ها به آذربايجان نرسيده بود٬ چه برسد به اينكه بتوانند دولتي (ماد) را در آنجا ايجاد كنند٬ آريايي بودن مادها چيزي جز يك افسانه و جعل بزرگ تاريخي كه از طرف پان فارس ها و حاميانشان مطرح شده است٬ نيست.

آريايي ها در حوالي 800 قبل از ميلاد شروع به كوچ كردن به فلات ايران كردند ولي موفق به پراكنده شدن در همه جاي فلات ايران نشدند٬ فقط در مناطق معيني در شرق و قسمت هاي مركزي ايران سكونت گزيدند. در غرب ايران مللي زندگي ميكردند كه خويشاوند با ايلاميان بودند. ( قرانتوسكي٬ داندامايو٬ تاريخ ايران از زمان قديم تا به امروز٬ ص 53 ).

آريايي ها كه هم نژاد با هندي ها، خصوصا كولي هاي هند، بودند و در حوالي اعصار 8-9 ق . م از خويشاوندان هندي خود جدا و از طرف شرق وارد ايران شده و با اجازه دولت ايلام در جنوب و شرق ايران امروزي ساكن شدند. آنها كه اقوامي نيمه وحشي و نا آشنا با مظاهر تمدن بودند، به مرور زمان از تمدن تركهاي باستاني (ايلاميان، مانناييها و ... ) بهره مند شدند.

با توجه به اين حقيقت تاريخي كه بعد از سده ششم قبل از ميلاد تا قرن دهم بعد از ميلاد مهاجرت دسته جمعي جديدي به آذربايجان نشده است٬ پس ماننا - مادها اقوامي جز قوتتي - لولوبي ها٬ سابير ها (سوبار ها) و ايشغوز ها نمي تواند باشد. ضمنا مهاجرت اقوام آريايي به آذربايجان در چند سده اخير شروع شده و از 70 سال پيش به اينور سرعت گرفته است. ادعا و فرضيه آريايي بودن مادها به علل سياسي و بدون هيچ مدركي٬ براي اولين بار با به قدرت رسيدن پهلوي ها از طرف پان فارسها و حاميانشان مطرح شد٬ ولي هيچ محفل علمي بيطرف در
دنيا آن را قبول ندارد. در تحريف تاريخ ايران توسط پان فارس ها و قدرتهاي استعمارگر خارجي حامي آنان بيشترين ظلم به دولت و تمدن ماننا شده است و آنها زيركانه تلاش كرده اند كه اصلا اسمي از دولت ماننا برده نشود تا راه را براي جعل تاريخ ماد هموارتر كرده و بتوانند ماد ها را آريايي قلمداد كنند. به دليل آنكه دولت ماد از بطن ماننا زائيده شد٬ لذا براي بررسي و شناخت تاريخ امپراتوري ماد٬ بايد تاريخ ماننا را به طور دقيق مورد بررسي قرار داد٬ و فقط در آنجا هست كه جواب سوالات و مبهمات موجود در رابطه با دولت ماد پيدا مي شود.

براي نمونه به چند تا ازعلل مخفي نگه داشته شدن تمدن و دولت مانناها توسط پان فارسيسم اشاره مي شود:

1) سرپوش گذاشتن بر روي اين حقيقت تاريخي كه در آن دوره قبايل هند و ايراني كاملا از نظر تمدن عقب مانده و بصورت نيمه وحشي زندگي ميكردند.
2) با مخفي كردن اين حقيقت كه از 4000 سال قبل از آمدن هندو ايراني ها به ايران در آذربايجان ( ماننا - ماد ) تمدن هاي درخشاني وجود داشته است٬ بتوانند ناداني و عقب ماندگي اقوام آريايي را مخفي نگه داشته و راحتتر بتوانند تمدن درخشان ماننا را به اسم خود مصادره و ضبط كنند.
3) تا بتوانند ماد ها را آريايي معرفي كنند ( چونكه ماننايي ها تشكيل دهنده دولت ماد و ماننا قلب ماد بود )
4)ماننا سرزمين زرتشت تاريخي ( نه افسانه اي فارس ها ) بوده و اوستاي حقيقي ( نه اوستاي دروغين نوشته شده در قرن 12 در هند به زبان گجراتي هندي ) به طور شفاهي در بين مردم ماننا رايج بود و براي اولين بار با گرويدن ساسانيان به آن دين ( صورت واقعي دين از بين رفته بود ) دعا هاي آن به طور شفاهي به فارسي ترجمه شدند. چون پان فارس ها به دروغ ادعا ميكنند كه زرتشت يك پيغمبر آريايي بود و اوستا اولين بار به زبان فارسي باستان نوشته شده بود لذا مجبور هستند كه وجود تمدن ماننا را مخفي نگه دارند.
5) مخفي كردن اين حقيقت كه همه هنر و معماري هخامنشيان از ماننا كپي شده است٬ تخت جمشيد را معماران ماننا - ماد ساختند. آريايي ها قادر به ساختن ميخ طويله اي هم نبودند، چه برسد به ساختن كاخي.
6) براي اثبات اين ادعاي پوچ كه هخامنشيان بعد از به قدرت رسيدن٬ آذربايجان را فارسي زبان كردند٬ بايد تمدن چند هزار ساله آذربايجان را مخفي نگه داشته و آنجا را خالي از سكنه نشان بدهند.
7) پاك كردن اسم مهمترين دولت آن زمان در آذربايجان و ضبط آثار آنها به نفع هخامنشيان نيمه وحشي و چادرنشيني كه هنوز از مدنيت بويي نبرده بودند.

در مورد بي فرهنگي و فقدان تمدن در بين آريايي ها حتي افسانه هاي شاهنامه هم شهادت ميدهند٬ در آن كتاب٬ كه نژادپرستي و ضديت با زن را ترويج ميدهد٬ در بخش مربوط به پيشداديان٬ آريايي ها اقوامي نيمه وحشي معرفي مي شوند كه به مرور زمان طرز زندگي مدني و مدنيت را از بوميان ايران ( اجداد تركان ) ياد ميگيرند.

آثار ارزشمندي كه در منطقه شرقي درياچه اورميه٬ از روستاهاي پروستر و آخيرجان پيدا شده است٬ از جمله مجسمه شير از سنگ زرد مربوط به ماننا - ماد مي باشد. در منطقه گوورقيزي در بين ممقان و درياچه اورميه و همچنين در منطقه گونئي در شمال درياچه اورميه تپه هاي زيادي وجود دارد كه هنوز كاوشگري در آنها نشده است. همچنين آثار زيادي از ماننا ها در تپه حسنلي، تپه مارليك، منطقه نامار و اطراف رودخانه دياله در لرستان كنوني وجود دارد.

در روستاي زئوه در 40 كيلومتري ساق قيز ( سقيز كنوني ) يك قلعه ماننايي مربوط به سده 9 ق . م پيدا شده است٬ در آنجا آثار و وسايل هنري فراواني بدست آمده كه نشانگر تمدن درخشان ماننا ميباشد. از جمله اين آثار يافت شده يك جام شراب زرين ميباشد كه شكل يك اوزان ( عاشيق ) ميباشد و طرز لباس٬ ساز و طرز بدست گرفتن ساز عين عاشيق هاي امروزي آذربايچان ميباشد.

ويل دورانت: نقشي كه در لوحه طلايي پيدا شده در زئوه (ماننا) شش بار تكرار مي شود٬ يعني مبارزه يك نفر با شير٬ و مقايسه آن با نقشي در تخت جمشيد، "مبارزه شاه با شير" نشان مي دهد كه آريايي ها تا چه اندازه از هنر و صنعت و معماري ماننا ها تقليد و استفاده كرده اند٬ آريايي ها هيچوقت موفق به آفريدن تمدني نشدند، آنها تمدن خود را از تمدن هاي سومر٬ ايلام٬ ماننا و ديگر ملل التصاقي زبان اقتباس كردند. ( تاريخ تمدن٬ جلد 1 ص 112 )

جام زرين 650 گرمي ماننائي حسنلو كه در سال 1958 ميلادي ( 23 مرداد 1337 شمسي ) در دهكده حاجي آباد از توابع سلدوز (نقده) در استان آذربايجان غربي پيدا شد، قدمتي 3 هزار ساله دارد. اين جام علاوه بر اينكه نمايانگر اوج هنر ماننائي ميباشد، اطلاعات جالبي را در باره موقعيت ممتاز "ورزش" در جامعه آنروزي ماننا به ما مي دهد. بر روي بدنه خارجي اين جام طلائي، صحنه‌هاي ورزشي تير و كمان، مشت زني، كشتي‌گيري، چوگان بازي و ارابه‌راني، بطور برجسته و با ظرافت تمام حكاكي شده است، و معلوم مي‌دارد كه در آن روزگاران در آذربايجان سرسبز و پرآب، اين ورزشها آنچنان مورد توجه بوده كه شهر ياران مقتدر ( ماننا ) ضمن تجسم آن بر جام طلا، همواره آنرا در كاخ سلطنتي مدنظر داشته‌اند. نقشهاي اين جام همچنين كيفيت آغاز مسابقات و صحنه تقسيم جوايز را نيز مجسم گردانيده است. معلوم ميدارد 3 هزار سال پيش كه اين جام را از طلاي خالص ساخته و در كاخ پادشاهان ماننا نهاده‌ اند رشته‌هاي ورزشي ياد شده در آذربايجان رايج بوده و پيشگامي اين ورزشها به يونان نادرست مي‌باشد لازم به ذكر است كه اين جام در موزه ايران باستان نگهداري مي‌شود.

هنر و صنعت ماننا نه فقط به پارس ها بلكه به خيلي از ملل دنيا تاثير گذاشته است٬ نقش درخت مقدس و دو شير در طرفين آن بر روي عاج فيل٬ كه از زئوه پيدا شده است يكي از شاهكارهاي هنري دنياست٬ آن نمونه اي از كارهاي هنري ماننا ميباشد. قبر هاي ماننايي و ايشغوزي ( ساكايي ) پيدا شده در تپه حسنلي٬ مجيد تپه ( نزديكي تخت سليمان ) و زئوه٬ كه مربوط به بزرگان ماننا و ايشغوز ميباشند٬ حاوي آثار هنري و زينتي زيادي ميباشند و اين رسمي رايج در بين تركان باستان بود٬ كه به رسم احترام به بزرگان خود٬ وسايل گرانقيمت تزئيني را در قبر آنان قرار مي دادند. از اين نوع قبرها در آذربايجان شمالي و آسياي ميانه نيز به وفور پيدا شده است. آريايي ها مردگان خود را دفن نمي كردند٬ آنها مردگانشان را يا ميسوزاندند و يا بر سر كوهها و تپه ها مي گذاشتند تا كركس ها و ديگر پرندگان لاشخور آنها را بخورند. بنائي كه به دروغ به عنوان آرامگاه كوروش معرفي مي شود٬ در حقيقت يك معبد يوناني ميباشد كه سلوكيان در آنجا ساخته اند و اسامي خدايان يوناني بر ديواره هاي آن حك شده است ( آقاي "ناصر پورپيرار" نيز به اين مسئله اشاره كرده است ). ضمنا كوروش كه در جنگ تجاوزكارانه اش در آذربايجان شمالي به دست تركان ايشغوز كشته شد٬ سر بريده اش به حضور تومريس خاتون ملكه آذربايجان فرستاده شد٬ پس نميتواند در پاسارگاد مدفون باشد. محوطه پاسارگاد تا 1960 ميلادي، يك زمين زراعتي بود و اثري از هيچ بنايي در آنجا نبود. دولت وقت ايران با كمك باستانشناسي از دانشگاه شيكاگو، با خراب كردن كاروانسراي "آتاباي" و همچنين معبدي يوناني در محوطه تخت جمشيد و انتقال مصالح آن بدانجا، قبري براي كوروش و ديگر بناها را درست كردند. اگر كسي به نوشتجات يوناني و تصاوير خدايان يوناني در سنگهاي قبر دروغين كوروش نگاه كنند، متوجه اين دغل بازي پان فارسها خواهند شد. "آقاي پورپيرار" محقق فارس، با مدارك موثق و عكسها آن را ثابت كرده است.

"رابرت دايسون" باستان شناس آمريكايي كه در تپه حسنلي ( 12 كيلومتري جنوب درياچه اورميه ) كاوشگري كرده است٬ مينويسد: اين منطقه از 6000 ق . م تا 600 ق . م مسكون بوده است و آثار زيادي از ماننا ها٬ اورارتو ها و ايشغوز ها در آنجا وجود دارد٬ پياله زرين با نقش هاي بي نظير بر آن٬ نه فقط در باستانشناسي ايران بلكه در دنيا بي نظير است ( "م . ت . ذهتابي"، تاريخ ديرين تركان ايران٬ ص 389 ). محمد تقي مصطفوي٬ رئيس سابق اداره باستانشناسي ايران در باره جام زرين ماننايي اظهار داشته است كه: اهميت فوق العاده جام زرين حسنلي عبارت از آن است كه٬ اولا جزئيات تمدن ماننا را نشان مي دهد، و از طرفي نفوذ عميق تمدن و هنر ماننا بر تمدن هخامنشي، خصوصا در سنگ تراشي ها و حكاكي هاي تخت جمشيد را بطور واضح نشان ميدهد. (دكتر "ر.رئيس نيا"٬ آذربايجان در سير تاريخ جلد 1 ص 231 ).

ماننايي ها در صنعت قنات سازي٬ پرورش اسب٬ ساختن باغات ميوه ( خصوصا انگور ) و كشاورزي٬ صنعت فلزكاري و معماري مشهور بودند.

قديمي ترين ظرف منقش به تصوير شطرنج، جامي است كه از ويرانه هاي حسنلو در آذربايجان به دست آمده است و آن را از قرن نهم پيش از ميلاد يعني دوره ماننا، مي دانند. اين نقش در بخش زيرين جام از يك طرف داراي 10 خانه و از طرف ديگر 9 خانه دارد.

سيستم اجتماعي و سياسي ماننا: با توجه به اينكه بنيانگذاران دولت ماننا همان قوتتي - لولوبي ها بودند٬ لذا همان دموكراسي ابتدايي و فدراليسم سنتي كه از خصوصيات تركان باستان بوده در آنجا نيز حاكم بود. "م . دياكونوف" در اين باره مي نويسد: توده هاي مردم به طور وسيعي در كارها و امور اجتماعي شركت مي كردند و با استناد به منابع تاريخي٬ در آن زمان ملت ماننا بر عليه يك شاه مستبد ( آزا ) قيام كرده و او را از سلطنت به زير كشيدند٬ در حالي كه همچين مسئله اي در دولت هاي همسايه آنها ديده نشده و اين قيام نشانگر سيستم دمكراسي ابتدايي آنها بود. (تاريخ ماد ٬ ص 166 )، روحيه آزادي خواهي٬ عدالت طلبي و قيام بر عليه مستبدين در آذربايجان امروزي ريشه در تاريخ چند هزارساله اين سرزمين كهن دارد.

دين مانناها: دين ماننايي ها شامانيزم بود و دين زرتشت ( نه آن دين زرتشتي قلابي كه در قرن 12 ميلادي در هند اختراع كردند ) از بطن مذاهب مختلف شامانيزم رشد كرده و 100-200 سال بعدش در اواخر امپراتوري ماد در همان جا يعني آذربايجان ظاهر شد. هخامنشيان دشمنان سرسخت دين زرتشت بودند و هر سال روزي را به نام روز موغ كشي جشن مي گرفتند.

دين زرتشت بعدها از زمان ساسانيان به بعد در بين فارس ها هم رايج ( در آن موقع ديگر اثري از پيام اصيل آن دين باقي نمانده بود ) شد. بعضي ها زرتشت را افسانه اي بيش نميدانند٬ مثلا "ناصر پورپيرار" مينويسد: اثبات شخص زردشت، دين زردشتي و كتاب اوستا و آتشكده و غيره پيش از قرن چهارم هجري از هيچ راهي ميسر نيست و كوچك ترين اشاره و مستند تاريخي يا باستان شناسي در اين باره وجود ندارد. دين زردشت از ابداعات شعوبيه در قرن سوم و چهارم هجري و يكي از ابزارهاي آنان براي ايجاد مفاخرات قلابي فرهنگي نزد ايرانيان بوده است. اثبات اختراعي بودن دين زردشت و ابداع آن پس از ظهور اسلام از راه هاي بسيار متنوعي ميسر است. در بخش راجع به ماد در اين باره بيشتر خواهم نوشت.

از نظر سيستم اداري٬ سرزمين ماننا بر اساس مناطق مسكوني ايل ها و قبايل مختلف به ايالت هاي زيادي تقسيم شده بود و هر منطقه اي توسط اقوام ساكن آن منطقه اداره ميشد و در راس حكومت هر منطقه شخصي با لقب شاكنو shaknu قرار داشت. براي مثال فقط در منطقه هوري نشين ماننا ( غرب و جنوب غرب درياچه اورميه ) در حوالي قرن 9 ق . م حداقل 30 اميرنشين نيمه مستقل وجود داشت. ايالت هاي ماننا - ماد به صورت نيمه مستقل اداره مي شدند. نمونه اي از اسامي اين ايالت ها: اميرنشين "او ايش ديش" ( منطقه مراغه امروزي )٬ به زبان سومري "13دندانه" ( تركي امروزي همان معني را دارد، او=اون، ايش=اوش يا اوچ؛ ديش= دندان يا دندانه)، زيكئرتو ( منطقه ميانه و اردبيل امروزي )٬ آنديا (مناطق بالايي دره قيزيل اوزن و سفيد رود)٬ ديوك (منطقه شمالي دره قيزيل اوزن ) ائللي پي (در نزديكي كرمانشاه امروزي ) ماداي ( مناطق همدان، قزوين، قم، كاشان، زنجان ) و غيره. تمام اين مناطق اميرنشين كوچك از نقطه نظر نژادي و زباني خيلي به همديگر نزديك يا عين هم بودند٬ مثلا زبان اهالي زيكئرتو و ماننا ها يكي بود و به همين خاطر نمايندگاني را كه زيكئرتو ها به در بار آشوري ها فرستاده بودند٬ با آشوري ها از طريق مترجمين ماننايي صحبت مي كردند. ( "م . دياكونوف"٬ تاريخ ماد ص 511 ).

علت اينكه مستقر شدن يك دولت واحد و قوي، ماننا، در آذربايجان چندين قرن طول كشيد، اين بود كه با تشكيل و قوي شدن دولت مركزي٬ از قدرت و نفوذ شاهان محلي كاسته مي شد و منافع شخصي آنان را تهديد ميكرد٬ بدان جهت آنان موافق به تشكيل دولت مشترك نبودند٬ تا اينكه تهاجمات مكرر خانمان برانداز آشور ّشاهان محلي ماننا - ماد را متقاعد به همبستگي و اتحاد كرد. آشوريان بعد از تشكيل دولت ماننا نيز، در طي دو دوره طولاني حملات ويرانگري را بر عليه ماننا - ماد انجام دادند٬ موج اول حملات آنان از سال 834 تا 788 ق . م (به مدت 46 سال) و موج دوم حملات آنان از 744 تا 678 ق . م ( به مدت 66 سال ) ادامه داشت٬ عمده ترين هدف آشوريان از اين حملات در آن مقطع زماني تضعيف دولت ماننا بود. در اين دو دوره ذكر شده همه شاهان آشور به آذربايجان لشكر كشي كردند و در اينجا به چند نمونه اشاره مي شود:

"سلمنسر سوم" در سال 842 ق . م قيام مردم نامار را سركوب كرده و يانزي سيني شاه منطقه بيت هميان در جنوب نامار را بر سر حكومت نامار گذاشت. يانزي در سال 834 ق . م از اطاعت آشور سر پيچيد و سلمنسر براي تنبيه او دوباره بدانجا لشكر كشيد و نامار را ويران كرد. "يانزي سيني" به خاك ماد پناه برد. "سلمنسر سوم" آن را بهانه قرار داد و به ماننا - ماد حمله كرد. بعد از گذشتن از رود دياله 27 منطقه اميرنشين در پارسوا ( ايالت جنوبي ماننا ) را تابع خود كرد. او بعدأ منطقه مئسي در مسير شمالي رود جيغاتي را گرفته و از رودخانه گذشته و به منطقه همدان وارد شد. با گذشتن از رود جيغاتي مناطق آرازياش و خارخار را گرفت و براي اولين بار در منابع آشوري اين مناطق با نام مشترك "آماداي" ذكر شده است. سلمنسر در سالنامه اش از فتح چهار قلعه ٬ كوآكيندا ٬Kuakinda تارزانابي Tarzanabi، ائسامول Esamul، كي نابليلا Kinablila در نزديكي همدان در آماداي خبر ميدهد و به تاييد زبانشناسان همه اين اسامي مربوط به اقوام قوتتي مي باشد. سلمنصر سوم با اسير كردن يانزي به نينوا برگشت. تاريخ نويسان پان فارس و بعضي از حاميان خارجي آنان٬ همچون گيريشمن معلوم الحال (
مزدور دولت استمارگر انگليس )٬ بدون داشتن كوچكترين مدركي و فقط به علت شباهت ظاهري كلمه پارسوا با كلمه پارس سعي كرده اند كه پارشوا را با قوم پارس ربط بدهند. پارسوا بر عكس ادعاهاي بي اساس پان فارس ها٬ طبق كتيبه هاي آشوري در قسمتهاي جنوبي بستر رود دياله٬ يعني در شمال شرق نامار واقع شده بود٬ نه در جنوب شرقي درياچه اورميه.

پارسوا parsuva يا پارشوا Parshuva به معني كناره و مرز در زبان آشوري بود و هيچ ربطي به قوم پارس ندارد. بدون هيچ مدركي، پان فارس ها ادعا ميكنند كه پارسوا در نزديكي درياچه اورميه بوده و اينكه پارسها در 800 ق . م از آنجا كوچ كرده ( 600 كيلومتر راه كوهستاني را پيموده ) و به فارس كنوني رفتند.

اين ادعا به سه دليل رد شده است:

1) كلمه پارسوا هيچ نوع ارتباطي با كلمه پارس ندارد.
2) هيچ سندي كه نشانگر كوچ خيالي آريايي ها از آن منطقه به فارس باشد وجود ندارد.
3) اسامي 27 شاه محلي پارسوا و اسامي مكان ها در آنجا ( كتيبه هاي آشوري نام برده اند ) همه غير آريايي و مثل اسامي ماننا - قوتتي ميباشند٬ براي مثال: توناكو٬ ساسياشو٬ توتشدي٬ كوشياناش و غيره. "م . دياكونوف" آريايي بودن پارسوا را با قطعيت رد ميكند. ( پروفسور ذهتابي٬ تاريخ ديرين تركان ايران ص 289 ).

محقق گرامي آقاي ناصر پورپيرار ( اولين تاريخدان با وجدان فارسي زبان كه با جرات و شهامت دروغ ها و جعليات شوينيسم فارس را افشا كرده است) نيز با دلايل مستند و قاطع ارتباط پارس ها را با منطقه پارسوا رد مي كند و به عقيده ايشان اقوام آريايي اولين بار در نيمه هاي قرن 6 ق . م به فلات ايران آمدند. به عقيده ايشان كلمه٬ پارسه٬ لقبي بود كه بوميان ايران ( ايلاميان٬ مادها و ... ) به قوم خونريز و بي نشان هخامنشي داده بودند٬ و در فرهنگ ايلام - ماد٬ "گدا٬ ولگرد و مهاجم" معني شده است٬ از اين لقب مشتق٬ پرسه زدن٬ در فارسي آمده است و حتي صداي عصباني سگ را مردم ايران به قياس صداي پارس٬ شناختند.

به معني ولگرد٬ و به علت خشونت و بي رحمي شان به پارس كردن سگ... ( ناصر پورپيرار٬ 12 قرن سكوت٬ تهران 1380 ص 218 )

شامش آداد پنجم ( 810-824 ) بعد از ساكت كردن اختلافات داخلي در آشور و تثبيت حاكميت خود٬ در رابطه با آن حوادث كتيبه اي نويسانده و در آن كتيبه سرحدات شرقي آشور را كوههاي شورديرا ( شوردره ) و آريدو اعلام مي كند. از غنيمت هايي كه شامش آداد از آذربايجان برد٬ شترهاي دوكوهانه نيز ذكر شده است٬ و به عقيده بعضي از تاريخدانان٬ آن نشانگر مهاجرت قبيله هاي كوچك جديد تركي از آسياي ميانه به آذربايجان در آن مقطع زماني و پيوستن به هم تباران بومي آنجا (قوتتي - لولوبي ها و ... ) ميباشد. شامش آداد پنجم در كتيبه اي به فتح قلعه هاي اوراش urash و سيبارSibar در نزديكي زنجان امروزي اشاره ميكند و از كشته شدن 6000 سرباز قوتتي سخن ميگويد. شامش آداد پنجم بعدا در نزديكي قزوين، شهر ساق بيتو Sag bitu را ويران كرد. سيبار ( سابير٬ ساوير ) اسم يكي از قبيله هاي بزرگ و قديمي تركان ميباشد كه در 1800 ق . م نيز از طرف بابليان و ايلاميان به آنها اشاره شده است. بعدها نيز در تركيب قبايل اغوز اسم اين قبيله دوباره ذكر ميشود. ( "م . ت . ذهتابي"٬ تاريخ ديرين تركان ايران٬ ص 288 ).

"تيقلت پيله سر III" در سال 744 ق . م از سمت جنوب غرب به ماننا حمله كرده و در منطقه پارسوا دو تن از شاهان محلي را شكست داد. اسم يكي از آنها توناكو ( با اسم اصيل افراسياب٬ تونقا از يك ريشه ميباشد ) بود كه شاه منطقه ساسياشو بود. اسم ديگري ميتاكي ( هم ريشه با مته، ماداي٬ ماد ) شاه منطقه بيت سانقي بود. تيقلت پيله سر III در كتيبه هايش از شكست بي سي خاديم Bi si Khadim شاه منطقه كيشه سو Kishe su و ائرئنزياش ( در نزديكي همدان كنوني ) نيز نام ميبرد. همه اين اسامي تركي ميباشند. در سال 737 ق . م تيقلت پيله سر III براي بار دوم به ماننا حمله كرد و در ماد مركزي چندين شهر را فتح كرده و عده اي از ساكنين آنجا را به شمال سوريه و فينيقيه تبعيد كرد. آشوريان در كتيبه اي اسامي طوايف مادي تبعيد شده را بدين صورت ذكر كرده اند: ايللي ليIillili ٬ ناككابي Nakkabi ، بوديا Budia ٬ دوني Duni ٬ بيللي Billi ٬ بانيتي Baniti ٬ سانقيلي Sangli. همه اين اسامي نيز ريشه تركي دارند.

ساردوي دوم ( 733-753 ق . م ) در جنگ با تيقلت پيله سر III مغلوب شد و شاه ماننا از فرصت استفاده كرده و مرزهاي غربي ماننا را گسترش داد. ( "م . ت . ذهتابي"٬ تاريخ ديرين تركان ايران٬ ص 289-290 ) سارگون II در سال 716 ق . م بعد از شكست دادن اورارتو ها وارد ماننا شد و شهرهاي سوبي (صوفيان)٬ تاماركيس (تبريز)٬ اوش قايا(اسكو ) و صدها ده را به آتش كشيده و ويران كرد و آن مناطق را براي هميشه از دست اورارتو در آورد. بعد از مدت كوتاهي دولت ماننا آن مناطق ماننايي را باز پس گرفت و ضميمه ماننا كرد. از سال 713 ق . م مانناها ديگر به آشور خراج نداده و حتي به شهرهاي آنان حمله كردند و اين عمل آنها باعث شد كه "سارگون II" در اواخر آن سال دوباره به ماننا و ماد مركزي حمله كند. "سارگون II" بعد از جنايات زياد درذربايجان٬ در سال 705 ق . م در ماد مركزي به دست قوتتي ها كشته شد. اين حملات خانمانسوز ضرورت ايجاد دولتي قوي را در آذربايجان ايجاب ميكرد كه در نهايت منجر به اتحاد امير نشين ها و ايل هاي مختلف آذربايجان و تشكيل دولت ماد شد و ماننا قلب آن دولت محسوب ميشد. آمدن تركهاي تازه نفس ايشغوز در حوالي 700 ق . م به آذربايجان و اتحاد آنها با خويشاوندان ماننايي و مادي خود، به ايجاد شرايط براي تشكيل دولت ماد كمك كرد.

به دلايل سياسي از 80 سال اخير سياست ترك ستيزي بخش مهم سياست حاكميت دست نشانده فارس در ايران مي باشد. سياست ترك ستيزي٬ در همه كارها و عملكرد هاي دولت مشاهده ميشود. براي مثال٬ براي تضعيف هرچه بيشتر موقعيت و نفوذ تركها در ايران٬ با جعل تاريخ و جعل مشروعيت تاريخي براي كردها٬ سعي ميكنند تا آنها را در آذربايجان سكونت دهند٬ و از 80 سال پيش صدها طايفه و قبيله كرد را از شمال سوريه و عراق آورده و در مناطق غربي و جنوب غربي درياچه اورميه سكونت داده اند٬ تا هم سرزمين آذربايجان را تجزيه كنند و هم بتوانند بين تركان آذربايجان و آناطولي ديواري گوشتي ايجاد كنند.

زبان قوتتي - لولوبي ها ( ماننا - ماد ) :

منابع آشوري و بابلي به رايج بودن چند زبان در آذربايجان اشاره مي كنند٬ قوتتي - لولوبي٬ هوري٬ مئهراني و كاسپي٬ خصوصيات اين زبان ها هنوز بدرستي كاملا روشن نشده است ولي اسناد موجود نشانگر آن است كه اين زبان ها از يك طرف با زبان تمدنهاي قديمي منطقه يعني ايلام٬ كاسسي ها و آلباني ها و ديگر اقوام آذربايجان شمالي و ساكنين جنوب غرب درياي خزر و از طرف ديگر بين خود خويشاوندي و شباهت زيادي داشته اند. ( "م . دياكونوف"٬ تاريخ ماد٬ ص 61 ).

يامپوسكي jamposki: قوتتي ها بعدا اوتي اودي نيز ناميده شده اند و در ايجاد دولت آلبان ها در آذربايجان شمالي سهيم بودند. ( تاريخ ماد٬ ص 62 ) خويشاوندي و شباهت زبان ماننا با تركي آذري امروزي: اسناد باقي مانده از ماننا ها نشانگر آن است كه زبان اقوام تشكيل دهنده ماننا با زبان تركي امروزي از يك ريشه مي باشند و تركي آذري امروزي وارث زبان قوتتي - لولوبي ها ميباشد. در اينجا به ذكر چند نمونه از لغات مشترك بين تركي امروزي با آن زبان باستاني آذربايجان بسنده مي كنم٬ ( برگرفته از پروفسور ذهتابي٬ تاريخ ديرين تركان ايران ص 362-363 ).

در سال 1374 در نزديكي شهر اهر لوحه اي زرين با نوشته اي تركي با خط اورخون پيدا شد، و عكس اين نوشته در ص 310 كتاب " تاريخ ديرين تركان ايران؛ جلد 1 وجود دارد. رژيم پان فارس ايران وقتي كه متوجه شد كه آن مربوط به تركان ميباشد. از تحقيق بر روي اين لوحه جلوگيري كرد.

كلمه پدر را ماننايي ها آتا و آدا مي گفتند٬ در تركي امروزي آذري هم كلمه آتا به همان معني استفاده ميشود و در بعضي از روستا هاي آذربايجان به پدر آدا مگويند.

كلمه خان در بين ماننا ها٬ با همان معني امروزي اش در زبان تركي استفاده مي شد٬ براي مثال شوما خان٬ از سركردگان ماننا. عيلاميان نيز از كلمه خان به همان معني استفاده ميكردند.

پسوند تاش٬ داش در زبان ماننا ها نيز مثل زبان تركي امروزي رايج بود٬ براي مثال باتاش.

كلمه آتيلا كه در بين ملل مختلف ترك به عنوان اسم مرد استفاده ميشود٬ در بين ماننا ها نيز استعمال آن اسم رايج بود٬ براي مثال. هورپ آتيلا.
عدد سه را ماننا ها اوش مي گفتند٬ در تركي امروزي هم اوچ و اوش استعمال ميشود.

كلمه قايا هم در زبان تركي امروزي و هم در زبان ماننايي به معني سنگ بزرگ يا صخره ميباشد٬ در منابع آشوري از شهر اوش قايا ( اسكو امروزي) در سرزمين ماننا ياد شده است.

كلمه آت به معني اسب در تركي امروزي در خيلي از كلمات قديمي ماننايي استفاده شده است٬ هرچند كه معني اين كلمات هنوز معلوم نشده٬ براي مثال: آت تاركيت تا٬ آت كال سو و غيره. ( "رئيس نيا"٬ جلد 1 ص 236 ).

براي آشنايي با زبان و تبار ماننا ها - مادها علاوه بر آثار باقي مانده از خود آنها٬ بهترين منبع و اسناد همان كتيبه ها و سالنامه هاي آشوري ميباشد: آداد نئراري ( 890-911 ق . م ) در كتيبه اي اشاره ميكند كه قوتتي ها را در ماننا شكست داده و ماننا را تابع خود كرد. ( "م . ت . ذهتابي"، تاريخ ديرين تركان ايران٬ ص 265 ).

"شامشيلو" شاه آشور در كتيبه اي از 744 ق . م اشاره مي كند كه به ماننا حمله كرده و قوتتي ها را در ايالت نامار شكست داد. 40 سال بعد از شامشيلو٬ تيقلت پيله سر سوم در سال 738 ق . م به ماننا و ماد مركزي حمله كرد٬ او در كتيبه اي اشاره ميكند كه عده كثيري از قوتتي هاي ماننا - ماد را اسير گرفته و به شمال سوريه و فينيقيه تبعيد كرد. در اين كتيبه اسامي ايالت هاي مختلف قوتتي ها در ماننا و ماد نام برده شده است٬ براي مثال: ايللي لي Illili ٬ بيللي Billi ٬ سانقلي Sangili .( "م . دياكونوف"٬ تاريخ ماد٬ ص 189 ).

ريشه و معني همه اين اسامي تركي ميباشد. آشوريان از مناطق قم٬ همدان٬ با نام مشترك بئل آلي نام ميبرند. (تاريخ ماد٬ ص 192 ). اين اسناد تاريخي نشانگر آن است كه قوتتي ها تا حوالي 700 ق . م هنوز هم در منطقه اي وسيع از لرستان تا قم٬ قزوين٬ ارس٬ گيلان و همدان ساكن بودند و ساكنين و حاكمين اصلي اين مناطق بودند٬ و بعد ها به اسم ماننا و ماد مشهور شدند. در كنفرانسي به اسم "تاريخ و تمدن ايران" عده اي از خود پان فارس ها به آريايي نبودن مادها اشاره كردند٬ براي مثال٬ هما تاج بازيار : تحقيقات علمي نشان ميدهد كه هيچكدام از تمدن ها و دولت هاي موجود در فلاتي٬ كه بعدها ايران ناميده شد٬ تا سده شش قبل از ميلاد آريايي نبودند. تحقيقات دانشمندان اروپايي و همچنين اسناد آشوري - بابلي نشانگر آن است كه در كوههاي زاگرس و مناطق اطراف آن تا 800 ق . م هيچ اثري از اقوام آريايي وجود نداشته است. در آذربايجان امروزي، ماننا ها كه قلمرو حكومتشان تا قم و اصفهان كشيده شده بود٬ در غرب آنها اورارتو و در جنوب غرب٬ جنوب و قسمتهاي مركزي دولت مقتدر ايلام بود. در حوالي 800 ق . م براي اولين بار در خارج از مرزهاي شرقي ماد مركزي به اميرنشين هاي كوچك آريايي برخورد ميكنيم كه نشانگر كوچ تدريجي آنان از طرف شرق به فلات ايران مي باشد. در كتيبه هاي آشوري و بابلي هيچ اثري از اسم مكان يا شخص آريايي تا 800 ق . م ديده نميشود. ( كنفرانس تاريخ و تمدن ايران٬ سال 1353 تهران٬ ص 30 )

البته لازم به ذكر است كه منظور سخنران از قيد شدن اسم آريايي ها در منابع آشوري در 800 ق.م كلمه پارشوا=پارسوا ميباشد٬ همانطور كه در بالا توضيح داده شد تحقيقات علمي ارتباط بين آريايي ها و پارسوا را قويأ رد ميكنند. لذا اولين بار اسم آريايي ها در اواخر امپراتوري ماد در ايالت امروزي فارس آشنا مي شويم. اگر هم فرضيه هاي پان فارس ها را قبول كنيم كه آريايي ها در حوالي 800-900 ق . م به ايران آمده اند٬ باز ميبينيم كه به نوشته آشوريان٬ قوتتي ها و سابير ها ( اجداد تركان آذري ) هنوز بعد از 160 سال بعد از آمدن آرياييها بيگانه ساكنين ماننا و ماد مركزي بوده و حاكم بر مناطق خود بوده اند و با قدرت با آشوريان تجاوزگر ميجنگيدند. پس فرضيه احتمالي امكان ورود آريايي ها به آذربايجان كاملا منتفي مي باشد. ضمنأ آنهايي كه به تاريخ و انسانيت خيانت كرده و براي رسيدن به اهداف دنيوي و توجيه برتري طلبي خود تاريخ را براحتي تحريف مي كنند٬ عاجز از جواب دادن به اين سوالات هستند:

خلق هاي پرقدرت و كهن قوتتي - لولوبي٬ سابير و غيره كه در مدت بيش از 3000 سال بارها صاحب دولت بوده و همواره با متجاوزين قدرتمندي مثل آشور جنگيده و از سرزمين خود دفاع مي كردند٬ يكباره به كجا رفتند؟ آيا مگر هيچ عقل