آزربايجان تاريخي-تاريخ آذربايجان

ملتى كه تاريخ خود را نداند محكوم به تكرار آن است

ايشغوزها ( ايسكيت ها )

 

يكي از اقوام باستاني ترك كه در سده هاي 7-8 قبل از ميلاد بتدريج به آذربايجان كوچ كرده و در بين خلقهاي قوتتي،سابير، توروك، آذ و ... در ماننا و ماد مركزي سكونت گزيدند، ايشغوز ها ميباشند. طبق منابع چيني ، ايشغوز ها در حوالي 10-13 ق . م در كنار سرحدات چين در داخل اتحاديه قبيله اي"سيوننو" " Siynnu" زندگي ميكردند ودر 900 ق . م در تصرف پايتخت "چين چژوو" " Cin cejo" تركهاي هون را ياري كردند. آنها بعدها به قزاقستان امروزي كوچ كردند و در اوايل 700 ق . م از آنجا بدليل فشار "ايسه دونلار" به سمت غرب كوچ كردند. به نوشته "هرودت "، آنها از رودخانه "ايديل"، ولگا ، گذشته و سرزمين كيمئر ها را تصرف كردند. كيمئر ها مجبور شدند كه از طريق شمال درياي سياه و بعد اورارتو به آنادولو رفته ودرآنجا ساكن شوند.

تقريبا 30-40 سال بعد يعني اواخر 700 ق . م عده كثيري از ايشغوزها به رهبري "ايش پاكا" با هدفي مشخص آنجا را ترك كرده و از طريق دربند وارد آذربايجان شدند. هدف آنها تشكيل دولت در آنجا بود. لذا با دولت اورارتو كه قسمت اعظمي از سرزمينهاي شمال ارس را در اختيار داشت، وارد جنگ شده و در نزديكي گنجه "روساي دوم" شاه اورارتو را شكست دادند. بعد از ايجاد دولت ايشغوز در شمال آذربايجان، متوجه جنوب ارس شدند. البته قبرهاي ايشغوزي پيدا شده در "تپه حسنلي" نشانگر آن است كه شاخه هايي از ايشغوز ها از 1000 ق . م در ماننا زندگي ميكردند. اراضي شمال و غربي درياچه اورميه كه قبلا تحت حاكميت ارارتو بود، بدليل شكست اوارتوها از سارگون دوم در 714 ق . م از دست آنها خارج شده بود، لذا ايشغوز با در اختيار گرفتن اين اراضي، مرزهاي دولت خود را از كوههاي قفقاز تا جنوب درياچه اورميه بسط دادند و پايتخت خود را به نام "ساققيز، سقز" در جنوب درياچه اورميه بنا كردند. به دليل قرابت نژادي و زباني بين ايشغوزها و اهالي ماننا، و همچنين بدليل اينكه از صدها سال پيش گروههايي از ايشغوز ها در ماننا - ماد در بين ديگر خلقها زندگي ميكردند، هيچ درگيري بين ايشغوز هاي تازه وارد و ماننائي ها رخ نداد و آمدن ايشغوز ها همچون تزريق خون تازه اي در رگهاي مردم ماننا - ماد بود، چون باعث تقويت آنها در مقابل آشوريان شدند. ( منبع 1 ص 567 )

در اين زمان ماد مركزي زير سلطه آشور بود. بعد از اين تاريخ، ايشغوزها متحدأ با خلق ماننا - ماد ها بر عليه آشوري ها عمل ميكردند. عده اي از ايشغوزها بعدأ به ماد مركزي رفته و در حوالي اسدآباد و همدان ساكن شدند و در مخالفت هاي شاهان محلي ماد مركزي با آشوري ها آنان را ياري ميكردند. در قيامهاي مردم ماد - ماننا بر عليه اشغالگران آشوري در سالهاي 675-678 ق . م ايشغوز ها نيز فعالانه اشتراك داشتند. "اسرحدون " براي سركوبي قيام سراسري در ماد مركزي، بدانجا نيرو فرستاد، ولي موفقيت زيادي كسب نكرد.

در اين جنگها، "ايش پاكا" اولين شاه ايشغوز ها در سال 673 ق . م كشته شد. بعدأ "پارتاتوا" پسر "ايش پاكا" رهبري ايشغوزها را به عهده گرفت. آشوريان براي تضعيف دشمن، سعي درتفرقه اندازي در بين آنها ميكند و براي رهبران سه ايالت ماد مركزي و ايشغوز ها پيشنهاد صلح ميدهد. مادها به رهبري "خيشتريت" پيشنهاد آشوريان را رد ميكنند ولي شاه جوان و بي تجربه ايشغوزها گول آشوريان را خورده و با آنها صلح كرده و با آشوريان متحد ميشود. "اسرحدون" شاه آشور براي تحكيم اين اتحاد دختر خود را به عقد "پارتاتوا" در مي آورد. پارتاتوا علايق خود را با مادها كه براي آزادي ماد تلاش ميكردند قطع و با پدرزنش بر عليه آنان متفق شد. " پارتاتوا" با تشويق پدرزنش، "اسرحدون" شاه آشور همچنين به آنادولي حمله و تا فلسطين را فتح كرده و تمام قيامهايي را كه در آنجاها بر عليه آشور شكل گرفته بود سركوب كرد و با اين كارش دولت آشور را از گرفتاريهاي سختي كه دچار آن شده بود نجات داد.

"توقداميس، توختاميش" شاه تركان كئمر نيز در اين جنگها بدست مادييا كشته شد.

"پارتاتوا" بعدا به آذربايجان برگشته و در پايتخت ايشغوزها در "سقز،ساققيز" ساكن شد. بعد از مرگ او، پسرش "مادئي" (مادي ـ مادييا ) شاه ايشغوزها شد، او نيز به اتحاد با آشوريها ادامه داد. ( منبع 1 ص 568 )

هويت قومي ـ نژادي ايشغوزها

"ساكاها"، "ايشغوزها،ايش اغوزها"، "ايسكيت ها" يكي از بزرگترين و قدرتمندترين اقوام تركهاي باستاني بودند، كه در سرزمين وسيعي، از كناره هاي درياچه بايكال تا شمال درياي سياه زندگي ميكردند. محقق شهير ترك، محمود كاشغري در 1000سال پيش از آنها ياد كرده و آنها را يكي از قبايل 24 گانه تركان اوغوز معرفي كرده است. ( منبع 4 )

ايشغوزها براي اولين بار در اوايل قرن 7 ق . م به طور جدي، وارد صحنه سياسي شرق ميانه شدند. ايشغوزها، بعد از مهاجرت قبايل ترك "هيت" كه در حوالي هزاره دوم ق . م انجام گرفت، دومين گروه تأثير گذار در روندهاي اجتماعي - سياسي خاور نزديك بودند.

به قول "هرودت"، مهاجرت آنها به ماد مركزي و ماننا، به صورت مدني و با آرامش انجام گرفته، و در آنجا مورد استقبال سران ماد - ماننا قرار گرفتند، بطوري كه آنها فرزندان خود را، براي تربيت، پيش آنها گذاشتند تا زبان خالص ( تركي، تاكيد از من ) و تيراندازي را خوب ياد بگيرند. ( وكيلي،جلد 1، ص 66 ) لازم به ذكر است كه، اعيان و اشراف اعراب نيز در زمان امويان و عباسيان، فرزندان خود را، بخاطر يادگيري عربي خالص و رسم و سوم اصيل عربي، به دست قبايل باديه نشين عربي مي سپردند.

تا اوايل قرن بيستم، بدون استثناء در تمام متون تاريخي، از آنها به عنوان ترك ياد شده است و همه بر ترك بودن آنها عقيده داشتند. اما از اوايل قرن بيستم، براي اولين بار، عده اي به دلايل سياسي، در اروپا و روسيه، ادعاي هندواروپايي بودن آنها را مطرح كردند.

لذا امروزه در باره نژاد و ر زبان ايشغوز ها، دو نظريه وجود دارد:

1- عده اي قليل، بدون ارايه مدرك موثق تاريخي و فقط بخاطر منافع سياسي خود، آنها را هندو اروپايي و زبانشان را هندو ايراني مي پندارند.
2- عده اي كثير با استناد به آثار و مدارك محكم تاريخي، آنها را از اقوام آلتائيك و زبانشان را تركي باستان مي دانند.

نظريه اول: اين نظريه براي اولين بار در اواخر قرن 19 و اوايل قرن 20، يعني درست زماني كه اوروپائيان در تب آرياگري مي سوختند و شديدأ تلاش ميكرند كه يك هويت قديمي براي خود دست و پا كنند، تا پيشرفت هاي علمي - نظامي شان را با برتري نژادي خود توجيه كنند، مطرح شد. ولي آنها بزودي پي به اشتباهات مغرضانه خود بردند و دست از آن نظريه هاي دروغين برداشتند. ولي بعد ها پان فارسها در ايران و استالين در شوروي بدلايل سياسي، اين دغل بازي ها را دوباره شروع كردند. استالين به دليل سياست هاي ضد تركي روسها، كه تلاش ميكردند تا هويت تاريخي خلقهاي ترك زبان شوروي سابق را از بين برده و در عوض "انسان سوسياليست شوروي" را با هويت كاذب روسي بسازند، دوباره روي اين نظزيه پوچ سرمايه گذاري كرد. البته اين، شوينيسم سلطه گر روس بود كه در پشت پرده كومونيسم، با تحريف تاريخ ميخواست هويت و زبان روسي را بر تركهاي شوروي تحميل كند. و همچنين روسها را كه سرزمين هاي وسيعي را، از قفقاز، ولگا و شمال خزر در غرب گرفته تا سيبري و منچوري در شرق ( يعني سرزمين هاي تاريخي تركها ) كه روسها از قرن 16 به اينور اشغال كرده بودند، را بومي و بازماندگان ايشغوزها معرفي كنند.

يكي از طرفداران ديگر، نظريه پوچ هندواروپايي بودن ايشغوزها، گيريشمن ( كسي كه يكي از مهره هاي اصلي سازندگان تاريخ كلا جعلي فارس ها ميباشد ) كه در كتاب "تاريخ ايران از آغاز تا اسلام" در ص 97، بدون ارائه هيچ مدركي، ايشغوزها را آريائي مي نامد. البته گيريشمن در مقدمه اصل كتاب، كه به زبان انگليسي ميباشد، اعتراف كرده است كه كتاب را به سفارش مركز ايرانشناسي وزارت خارجه انگليس نوشته است و بدين صورت از خود سلب مسئوليت كرده است.

مهمترين دليل كساني كه سعي در هندواروپايي قلمداد كردن ايشغوز دارند، اين است كه كلمه "ايش پاكا، ايس پاكا" كلمه اي هندواروپايي و متداول در زبان روسي است، ولي "دياكونوف" در ص 532 تاريخ ماد مينويسد " كلمه روسي "ساباكا" به معني "سگ" يك كلمه اسلاوي نيست و از زبان تركي به داخل زبان روسي راه يافته است، درزبانهاي اسلاوي به سگ "kuti" گفته ميشود. ( منبع 3 )

طرفداران نظريه اول همچنين، بدون ارايه هيچ مدركي، آسياي مركزي را در حوالي هزاره اول ق . م مسكن هندواروپايي ها معرفي ميكنند ( البته لازم به ذكراست كه، تا به امروز جاهاي مختلفي از طرف غربيان وطن احتمالي اصيل هندواروپايي ها معرفي شده است. اسكانديناوي، آسياي ميانه، شمال آفريقا، سيبري و ... و هيچ مدرك تاريخي بر هيچكام را ندارند ) و ادعا ميكنند كه ايشغوزها شاخه اي از آنها بودند كه بعدأ به سوي آذربايجان كوچ كردند. ولي اينها از جواب دادن به اين سوال ساده كه: آسياي مركزي كه به گواه هزاران سند تاريخي، به عنوان زادگاه اصيل خلقهاي آلتائي مورد تأييد ميباشد و در طول تاريخ اقوام آلتايي سومري، ايلامي، قوتتي اوغوز و ... روانه سرزمين هاي ديگر كرده، چطور يكدفعه خالي از آنها شده؟ مگر امكان دارد كه اقوام ترك - آلتائي ساكن آنجا بدون جنگي، براحتي وطن اصيل خود را، كه هزاران سال حفظ كرده بودند، تحويل اقوام تازه وارد بدوي بدهند و خود به شرق فرار كنند؟ چون در تاريخ نيز هيچ نشانه اي از ورود اقوام جديد به آسياي مركزي و يا وقوع جنگي در آنجا در حوالي قرن دهم ق . م وجود ندارد.

علت لجبازي و امتناع آن عده از تاريخدانان روسي وابسته به دولت روسيه، همچون اورانسكي از قبول حقايق و اسناد كاملا واضح و اثبات شده در باره ايشغوز ها، فقط بخاطر حفظ منافع سياسي روسها در قسمتهاي آسيايي روسيه ميباشد.

لازم به ذكر است كه پان فارسها هم كه سعي ميكنند، ايشغوزها را آريايي نشان بدهند، در نوشته هاي پوچشان به نوشتجات اورانسكي روس و گيريشمن استناد ميكنند، و اين در حالي است كه خود اورانسكي و گيريشمن نتوانسته اند حتي يك دليل قابل قبول مبني بر هندو اروپايي بودن ايشغوز ها، ارايه بدهدند.

نوشته هاي "اورانسكي" ضد و نقيض و فاقد مدرك تاريخي و علمي ميباشد و نوشته هاي گيريشمن بي