جنايات ارامنه در آذربايجان
دوشنبه 19 اردیبهشت 1390
قسمت اول
سندي كه در زير آورده شده است، بخشي از دست نوشته هاي مرحوم ميرزا ابوالقاسم امين الشرع خوئي درباره جنايت، خيانت ارامنه، در استان آذربايجان به رهبري مارشيمون، سيميتقو و اقبال السلطنه عليه اهالي تورك و ترقي خواه منطقه است. با توجه به اينكه كتاب حاضر در اواخر عهد امپراطوري قاجار به نگارش درآمده است.
مقدمه:
نوشته حاضر بخش از ياداشتهاي امين الشرع خويي است. اين بخش اختصاص دارد به گزارشها و وقايع جنايات وحشيانه ارامنه و اسماعيل سيميتقو و سردار ماكو درآذربايجان غربي روي داده است. اين وقايع يكي از حوادث مهم تاريخي خون بار آذربايجان بعد از انقلاب مشروطيت ميباشد كه در اثناي جنگ جهاني اول درسال 1296 شمسي اتفاق افتاده است. وقايع شامل چند فصل است.
1ـ تهاجم ارامنه: شرح اين واقعه چنين است كه ارامنه مقيم تركيه كه در اصلاح محلي«جلو» خوانده مي شوند در جنگ جهاني اول كه قصد ضربه زدن به سپاه عثماني در داخل خاك كشور عثماني را در سر داشتند .
حكومت عثماني به محض دريافت اطلاع از اين برنامه گوشمالي سختي به آنها داده و مهمانان مزدوران به انگلستان را سر جايشان مي نشاند. باقي اين نژاد مزدور فرار را بر قرار ترجيح داده و به كشور ايران، آنهم در نواحي آذربايجان وارد گرديده و از سوي اهالي خون گرم و مهمان نواز مورد استقبال قرار مي گيرند و با كمك بشر دوستانه اين افراد در اين منطقه ساكن ميگردند.
نژاد ارمني كه هواي خود مختاري واستقلال و تجزيه و زير دست قرار دادن ايرانيان در سر داشتند به محض استقرار در اين مناطق دست به تشكيل واحد هاي نظامي مي زنند و با كمك تسليحاتي انگليس و روسيه سپاهي حدود ده هزار نفر تشكيل مي دهند. با توجه به ناتواني و عدم امنيت از طرف حكومت مركزي در دوران قاجاريه، ارامنه هيچ مانعي در اجراي نقشههاي شوم خود نميديدند.
به همين جهت در اسفند سال 1296 شمسي، اروميه را اشغال كردند. كسروي در تاريخ هيجده ساله آذربايجان درباره قتل عام شهروندان اروميه در زمان اشغال بدست ارامنه مينويسد:
درست 33 روز از اول دعوا گذشته بود، اهالي شهر توي خانهها با هزاران مصائب از بيآذوقگي و نا امني و فقدان خويشان و نزديكان خزيده و از هيچ جا خبر نداشتند. يك دفعه صبح روز چهارشنبه آخر سال كه در همه ولايات ايران جشن و سرور است، لجام گسيختگان [جلو] به محلات رو آورده و مسيحي يان ديگر نيز كه پي بهانه ميگشتند، با جلوها داخل خانهها شده و درها را شكسته و پشت بامها را گرفته و بي آنكه از كسي مقاومت ببينند دختران خردسال و بچهها و مردان و زنان را در اطاقها و دهليزها و پشت بامها هدف گلوله نمودند.
واقعاً امروز مصيبت عظيمي بوده، نه پناهگاهي نه مفري، همين كه اهالي اين دربند از كوچه يا از پشت بامها به آن دربند فرار ميكردند پس از ده دقيقه مسيحيان همان دربند را نيز ميگرفتند و اينها را با آنها در يك جا ميكشتند.
در اين قتل عام قريب ده هزار نفر از مسلمانان كشته شدند.
هجوم ارامنه به آذربايجان غربي با كمك نيروهاي عثماني دفع گرديد. بعد از آن نيروهاي عثماني چند ماه اين منطقه را در تصرف خود داشتند وسازماني به نام «اتحاد اسلام» براي وحدت ميان مسلمانان اين منطقه و سرزمين عثماني ايجاد كردند. با آغاز جنگهاي ميان عثماني و دول اروپايي نيروي عثماني اين منطقه را تخليه كردند.
فصل اول: تجاوزات ارامنه:
1ـ در بدو شروع توطئه ارامنه عليه مسلمانان در اروميه، و عواقب كارهاي آن سامان نخست بايد دانست كه مارشمون نام، رئيس روحاني نژاد ارمني، و به زعم خود ايشان از نسل حضرت شمعون ابنالصفا بوده كه از حواريين « حواريون» حضرت مسيح است.
اين جماعت چندان به اين شخص معتقد بودند كه وي را از همه چيز آگاه و بر همة سرائر« رازها» و واقعيات پنهاني و غير پنهاني عالم خبردار ميدانستند و گمان داشتند كه ايشان در هر حال و كاري بوده باشند و هر كجا هستند بر مارشمون جزئي و كلي پوشيده نبوده و وي بر حال و ضمير هر احدي از آنها دانا و بينا است.
حقير وي را در خوي بديدم و به ديدنش برفتم. شخصي بود خوش سيما و سفيد چهره و آثار رياضت كثير از بشرهاش هويدا بود. مانند درويشها بر سرش چهل تاري بر روي تاج پيچيده داشت. ميگفتند كه اغلب اوقات خود را به رياضت و ترك حيوانات و اربعين يات ميگذرانيد و خود مدعي بود كه در زمان خلافت اميرالمؤمنين علي- عليهالسلام- آن حضرت با نصاري عهد و پيماني بسته و جزيهاي بر ايشان نهاده و همان عهدنامه در جلد اَهو با خط كوفي مخصوص، كه كاتب علي اميرالمؤمنين(ع) نوشته هم در دست و مخزن در كليسان بزرگ ايشان موجود است.
و از قديم الايام جمع كثيري از ارامنه در بخشهاي اروميه سكونت داشته و در ظاهر تابع دولت ايران بودند و هكذا در خسرو آباد سلماس كه قصبهاي بود همة اهلش ارمني بودند و در آنجا امريكاييها كليساي بزرگي بنا نهاده و در آن كليسا ناقوس آويخته و پيانو كه به اصطلاح ما ارغنون گويند هم درآن كليسا آورده و مكتب خانة بسيار ممتازي به راه انداخته بودند و هميشه جمعي از خوانين فرنگ در خدمت انگليسيها و تعليم اطفال ارامنه، مراقبت تمام را داشتند و حضرات مسيحيها اعني پور و توستاني هاي ايشان ذكر و عبادت را با ارغنون مينمايند، همچنانچه صوفيه و عامه نيز در حين ذكر و عبادت را با ارغنون مينمايند، همچنانكه صوفيه و عامه نيز در حين ذكر جلي دف و دايه و صورنا مينوازند.
بعد از آمدن روسها به ايران، حقيقتاً ارامنه جان تازهاي پيدا كرده و جسارتي خارج از اندازه يافته بودند. چه در عالم خيال ديگر مملكت را مخصوص خودشان ميپنداشتند و از آنجايي كه بالخصوص اين جماعت بيگانه پرست عموماً مردمان عاقل و در امور دنيا بصيرت و جديت و فعاليتي را دارا هستند.
لهذا جماعت ارمني با وجود اختلافات مذهب و مخالف شديد با مليت ايران كه دارند اظهار اتحاد كرده و دست به دست هم داده و هر دو گروه به منزله يك گروه شده بودند. با وجودي كه اختلاف فرقه اي مذهبي در ميان اين دو گروه بسيار است و هر يك ديگري را بر باطل ميدانند.
بر خلاف مسلمانان كه از براي خودشان چندين مذاهب و مسالك مختلفه درست كرده و ابداً با همديگر ملاحظه جنبش و اتحاد اسلامي [138 الف] نكرده و از منافع اتفاق و اتحاد پيوسته بينصيب و بي بهره ماندهاند.
از اين جهت ذليل و زبون ترين اهل عالم واقع شده و هيچ وقت نميتوانند كه كاري از پيش ببردند. كانه اين فقره در حقيقت سوء القضائي است كه در حق اسلاميان از اول به قلم قضا رفته است.
چه حسا منافع اتفاق و دست به دست دادن را در خارجهها در اين جزء زمان ميبينيم. با همه اينها باز در مواقع اين صفت نفاق همچون سرافعي از سينه اسلاميان نمودار ميشود و كارها به فوت ميرود و شعر را:
دولت همه ز اتفاق خيزد بي دولتي از نفاق خيزد
همه در سينه حفظ كرده ليكن در موقع عمل كردن دست قضا چشمها را بر بسته و به مضمون آن عمل نمينماييم و اين نيست مگر به مخالفت قلم تقدير با تدبير.