آزربايجان تاريخي-تاريخ آذربايجان

ملتى كه تاريخ خود را نداند محكوم به تكرار آن است

خوجالي سوي قيريمي


كؤچوروب دوزنله ين: محمدرضا خيري فام

     قاراباغ ساواشي سيراسيندا 1992- جي ايل فئورال آيي نين 25 دن 26 سينا كئچن گئجه ده، 1991-جي ايلدن قوشاتيلميش (موحاصره اولان) خوجاليدا آذربايجان تاريخينده اولان ان دهشتلي جينايتلردن بيريسي باش وئردي. او گئجه سيلاحلي ائرمني لرله ياناشي، چوخو ائرمني لردن عيبارت اولان ساوتلر بيرلييي (شوروي) دؤنميندن خانكندي شهرينده يئرله شن روسيانين 366-جي موتوآتيجي (مكانيزه) آلايي خوجالي شهريني يئرله بير ائتميشلر.

     خاتين، ليديستا و اوردور سوي قيريملاري كيمي خوجالي فاجيعه سيده  چاغداش تاريخيميزده اولان قورخونج اولايلاردان بيريسيدير. ائرمني لرين آذربايجان اولوسونا قارشي تؤرتديكلري بو نووبتي كوتلوي قيرغيندا، 613 نفر، او جومله دن 106 قادين، 63 اوشاق و 70 قوجانين ياشامينا سون قويولدو. بو سوي قيريمدا 1275 دينج (سيويل) ساكين اسير گوتورولوب، 150 نفر ايسه ايتگين دوشدو.


     روسيانين مئموريال حقوق ساوونما (مودافيعه) مركزي نين وئردييي بيلگيلره گوره،4 گون ايچينده آغدامدا و خوجاليدا اؤلدورولموش200 آذربايجانلي نين اؤلوسو (130 كيشي، 51 قادين و 13 اوشاق) طيبي محكمه نين نظريندن كئچيريلميشدير. بورادا اؤلولرين موعايينه زماني بيلينميشدير كي، 151 نفرين اولومونه قورشون يارالاري، 20 نفرين اولومونه قلپه يارالاري سبب اولموش، 10 نفر كوت آلتله وورولاراق اولدورولموشدور. حقوق ساوونما مركزي، بئش ديري آدامين دري سي نين سويولماسي فاكتيني دا قئيده آلميشدير. بو سوي قيريمين سونوجوندا بعضي عائيله لر بوتونلوكله محو ائديلميش، اهالي گورونمه ميش قدارليقلا اؤلدورولموش، اسير گوتورولنلره آمانسيز ايشكنجه لر وئريلميشدير. بو ايشلرين اؤنجه دن دوشونولموش حالدا، اينسانلارين بوتونلوكده يا بير بؤلومونو محو ائديلمه سي نيتي ايله توره ديلمه سي اولوسلار آراسي حقوق و دؤولت داخيلي حقوق، اساسن محض سوي قيريمي اولدوغونو ثبوت ائدير.

     ائرمني جلادلاري نين توره تديكلري بو ييرتيجيليق بوتون بشريتين اصيل سوي قيريم كيمي تانيديغي و يوخاريدا آدي چكيلن فاجيعه لرله عيني سويه ده قيمتلنديريمه ليدير. دونيانين باريش سئور اينسانلاري، سيويل دؤولتلري، نوفوذلو اولوسلار آراسي قوروملار، اولوسلار آراسي توپلولاري بو آجي گئرچه يي بيلمه لي، اينساليغا قارشي توره ديلن بو جينايت، او حقوقي قيمتلريني آلماليدير. اولوسلار آراسي حقوقا گوره سوي قيريم باريش و بشريته قارشي يونه لن ائيلم دير (عمل دير) و ان آغير اولوسلار آراسي جينايت ساييلير. بيرلشميش اولوسلار قورومو (BMT) باش مجليسي نين 9 دئكابر 1948- جي ايل تاريخلي 260 (III) ساييلي قعطنامه سي ايله قبول ائديلميش و 1961 جي ايلده قووه يه مينن سوي قيريمي جينايتي نين قارشي سي نين آلينماسي و سوچلولارين جزالانديريلماسي حاققيندا كونوانسيوندا سوي قيريمي جينايتلرينين حقوقي اساسي تثبيت اولونموشدور. ائرمنيستانين آذربايجانا قارشي باسقي زاماني همين كونوانسيوندا تثبيت ائديلميش سوي قيريمي جينايتلري تشكيل ائدن بوتون عمللر تطبيق اولونموشدور.

     بو ايشغالچي اؤلكه نين يوروتدويو ترورچولوق سياستي اوزون ايللردير كي، دونيا توپلوسونون گوزو قارشيسيندا باش وئرير. حالبوكي، اولوسلار آراسي حقوق نورملاري بيرلشميش اولوسلار قورومو (BMT) نين و ATƏT ين پرينسيپلرينه گوره دؤولتلرين سينيرلارينين توخونولمازليغينا حورمت ائديلمه ليدير، توپراق بوتونلويونون پوزولماسينا يول وئريلمه ليدير. بيرلشميش اولوسلارين امنيت شوراسي، آذربايجانين ايشغال اولونموش تورپاقلاري نين شرط سيز آزاد ائديلمه سي باره ده دورد قعطنامه قبول ائتسه ده، ايشغالچي ائرمنيستان بونلاري هله ده يئرينه يئتيرمير.

     خوجالي فاجيعه سي ايكي يوز ايله ياخين بير زامان سوره سينده، ائرمني ميللتچيليي نين و اونلارين يانداشلارينين آذربايجان اولوسونا قارشي ائتنيك تميزله مه و سوي قيريمي سياستي نين آرديجيل و قانلي صحيفه سي ايدي.



جنايات ارامنه در آذربايجان ايران ( ۲)

ـ حمايت روسها از ارامنه : تفنگچيان ارمني از يمين و يسار ما دو جرگه همي آمدند چون در ميان باغات كه سر راه ما بود رسيديم در آن بين يك مرتبه ارامنه بر ما شليك كرده و جماعت را مانند برگ بيد بر زمين بر زير همديگر بريختند. مي‌گفت چند فقره تفنگها را فشنگ كرده مجدداً احتياطا شليك كردند چند آنكه دوازده تير گلوله بر بدن من رسيده بود و تمام استخوان ساق را خرد خرد كرده بودند. پس ارمني‌ها هورايي كشيده برفتند وضع رفتار بي ‌رحمانة‌ ارامنه و روسها با جماعت مسلمانان. باري پس از آنكه قشون روس كه در ايران به صاخلوي آورده بودند بناي نافرماني بالشويكي گذاشته از رشت و قزوين و زنجان و اردبيل و سلطان آباد كرمانشاه و غير اينها متصل خبر مي‌رسيد كه بازارها را غارت كرده و مي‌سوزانند تا آنگاه كه نوبت به خوي برسيد و جمعي از همان شورشيان به جانب خوي [139ب]‌ بيامدند . قريب بيست روز قبل از وقوع قضية‌، برادُن نام قونسول روس به حاجي نظم السلطنة افشاركه در آن تاريخ حكومت خوي را داشت در محفل حضور حقير از [طريق] كاتب و منشي خودشان محرمانه پيغام داده بودند، ‌كه من در عالم دوستي و صداقت خيلي محرمانه به شما اطلاع مي‌دهم، ‌آگاه باشيد كه يك بولق جديد قوشون چند روزه به خوي خواهند آمد. آنها بالشويك هستند و دكاكين را غارت كرده و خواهند سوخت، شما به اهالي اخبار بدهيد به قدرالمقدور اشياء و دكاكين را يا به خانه‌ها و يا به كاروانسراها تحويل بدهند و خيلي مختصر كالا در دكاكين اشيايي بگذراند تا تمامي اموال ايشان تاراج نرود. آقاي حكمران همان شبانه به وكلاي اصناف و تجار اخبار بدادند. بعضي به همين اخبار عمل كرده، ‌اكثراً مال را به خانه‌ها كشيده ولي برخي با همه اين تفصيل بدبختانه از تاخير افتادن اين قضيه جسارت پيدا كرده، ‌محض طمع، [جنسها را ] مجدداً از خانه‌ها و كاروانسرا‌ها كشيده به دكان مي‌برند همانا حق خواسته بود كه بر آنها خسارتي وارد آيد. در بيستم شهر صفر شب اربعين، اولاً روس‌ها در بازار چند تير گلوله انداخته و به اين بهانه به چهار سو و بازار سراسر قراول گماشته،‌ صاحبان دكاكين را نيز از بازار راسته بيرون مي‌نمايند. مردم به خيال اينكه به راستي به جهت محافظت راسته بازار قراولها گماشته‌اند در كمال اطمينان دكانها را بسته به منازل خود مي‌آيند. آن گاه از اول شب قفلهاي دكاكين را يك به يك شكسته آنچه را كه ممكن داشتند از پول نقد و اموال نفيسه از فاسونيا ومادام وماهوت و غيره توپ كشيده، و در بغل مي‌بردند و آنچه را كه نمي‌بردند در ميان چهار سو مي‌ريخته، ‌مي‌گفتند: برادران بياييد ببريد . بر اين هم اكتفا نكرده بنزين را كه جوهر نفت است با آلت مخصوص به هر طرف بازار پاشيده بعد از آن يك گلوله به جايي مي‌زدند از همانجا آتش مي‌گرفت. و در اين موقع انقلابات و فتنه روسيه، قشون بالشويك بر سر بادكوبه هجوم كرده و بعد از جنگ و جوشي برمسلمانان آن صفحه مستولي شده، چندين هزار مسلمانان را بر خاك هلاك ريختند و بعد از آنها جماعت ارامنه نيز استيلا يافته و كردند آنچه را كه در تاريخها نشان داده نشده است. شخصي ايراني در همان فتنه در بادكوبه بوده و پاي شكسته و پريشان حال خود را به خوي برسانيد. وي حكايت مي‌كرد: كه ما قريب سيصدنفر ايراني در كاروانسرايي منزل داشتيم كه جمع كثيري از ارامنه بر سر وقت ما ريخته و ما را لخت كرده، ‌هر چه داشتيم از پول و ساعت و اسباب، ‌همه را گرفته پس ما را به نظميه در آوردند و بعد از استنطاق، رخت و پَخت ما را هم از ما گرفته و از نظميه بيرون آورده،‌ گفتند حالا شما بايد به قوتئيه‌اي{؟} كه نزديك دريا منزلگاه داشتند برويد تا از آنجا بليت آزادي به شما داده و مرخص بنمايند. ما به خيال اينكه حقيقتا در قوتئيه به ما بليط آزادي خواهند داد رو به آنجا شب همي رفتيم وليكن حقيقتاً روسها در روي زمين آتش ظلم و فساد را مبتدي شدند كه در هيچ تاريخي نشان داده نشده و تا هزار سال از خاطرها محو و فراموش نخواهد شد. بالجمله چون روسها بعد از خلع نيكالاي كه امپراتور روسيه بود و مشروطه شدن دولت لشكر خود را كه در ممالك ايران داشتند مراجعت دادند و در حين مراجعت به خاك خودشان محض شيطنت و ايقاع فساد آنچه را كه مي‌توانستند از اسلحه وتوپخانه و مهمات عسكريه همه را به ارمني‌ها بفروختند. زيرا كه اگر مي‌خواستند ببرند در سرحد جلفا ارامنه ايروان و نخجوان اسلحه را از دست صالدات گرفته ضبط مي‌كردند از اين جهت هر قدر كه مي‌توانستند به ارامنه ايران فروخته وپولش را گرفته،‌ غنيمت مي‌دانستند. از آن طرف هم آمريكايي‌ها نيز از پول دادن واعانت كردن در حق ايشان فروگذاري و مضايقه نمي‌كردند. اسلحه روسها و پول آمريكايي‌ها سبب طغيان و سركشي جماعت ارامنه گرديد. از اين طرف هم دولت ايران اولاً بواسطة انقلابات مشروطيت و وقوع جنگها به كلي از قورخانه و اسلحه خانه خالي گرديده، ‌و ثانياً نفوذ روسها در ايران و پولتيكهاي ايشان به كلي دولت را از پاي انداخته بجز اسم بلا رسمي چيزي از آثار و علائم استقلال دولت باقي نمانده بود. معلوم است دولتي كه شش سال در تحت نفوذ و فشار چنان دشمن قوي پنجه عمر بكند ضعف حالش به چه درجه خواهد رسيد. علاوه بر اين كه خود داخله ايران در انقلابات مشروطه و استبداد قبل از آمدن روس، قريب هفت سال بود كه اهل ايران اتصالاً به پيكره همديگر زده ومهمات دولتي رامصرف مي ‌نمودند و بعد از آمدن روسها هم آنچه را در تبريز از توپهاي اتريشي به دستشان آمد همه را پر از سرب آب شده، ‌كرده و از كار انداخته بودند و هكذا در خوي و اروميه قمقلاص توپ‌ها را درآورد و توپ را سقط كرده بودند. اين بود كه ارامنه مشغول تشكيلات عسكريه گرديده و اكثر صاحب منصبان ايشان هم صاحب منصبان روس بودند. صالداتهاي روس كه در ايران بودند كم كم بناي فساد كاري مي‌گذاشتند چندان كه در ميان بازار بزرگ خوي صالدات نانجيب عيال صاحب منصب را در بغل كشيده و هر چند خواست از دست آن نانجيب رها شود ممكن نشد. چندان كه در ميان ملاء عام زن را بي عصمت نموده و پردة ناموسش را درميان هزاران نفر رهگذر آشكارا بدريد.( يعنبي جلوي چشم مردم به زن فردي صاحب منصب تجاوز كرد)


جنايات ارامنه در آذربايجان

قسمت اول سندي كه در زير آورده شده است، بخشي از دست نوشته هاي مرحوم ميرزا ابوالقاسم امين الشرع خوئي درباره جنايت، خيانت ارامنه، در استان آذربايجان به رهبري مارشيمون، سيميتقو و اقبال السلطنه عليه اهالي تورك و ترقي خواه منطقه است. با توجه به اينكه كتاب حاضر در اواخر عهد امپراطوري قاجار به نگارش درآمده است. مقدمه: نوشته حاضر بخش از ياداشتهاي امين ‌الشرع خويي است. اين بخش اختصاص دارد به گزارشها و وقايع جنايات وحشيانه ارامنه و اسماعيل سيميتقو و سردار ماكو درآذربايجان غربي روي داده است. اين وقايع يكي از حوادث مهم تاريخي خون بار آذربايجان بعد از انقلاب مشروطيت مي‌باشد كه در اثناي جنگ جهاني اول درسال 1296 شمسي اتفاق افتاده است. وقايع شامل چند فصل است. 1ـ تهاجم ارامنه: شرح اين واقعه چنين است كه ارامنه مقيم تركيه كه در اصلاح محلي«جلو» خوانده مي ‌شوند در جنگ جهاني اول كه قصد ضربه زدن به سپاه عثماني در داخل خاك كشور عثماني را در سر داشتند . حكومت عثماني به محض دريافت اطلاع از اين برنامه گوشمالي سختي به آنها داده و مهمانان مزدوران به انگلستان را سر جايشان مي نشاند. باقي اين نژاد مزدور فرار را بر قرار ترجيح داده و به كشور ايران، آنهم در نواحي آذربايجان وارد گرديده و از سوي اهالي خون گرم و مهمان نواز مورد استقبال قرار مي گيرند و با كمك بشر دوستانه اين افراد در اين منطقه ساكن مي‌گردند. نژاد ارمني كه هواي خود مختاري واستقلال و تجزيه و زير دست قرار دادن ايرانيان در سر داشتند به محض استقرار در اين مناطق دست به تشكيل واحد هاي نظامي مي زنند و با كمك تسليحاتي انگليس و روسيه سپاهي حدود ده هزار نفر تشكيل مي دهند. با توجه به ناتواني و عدم امنيت از طرف حكومت مركزي در دوران قاجاريه، ارامنه هيچ مانعي در اجراي نقشه‌هاي شوم خود نمي‌ديدند. به همين جهت در اسفند سال 1296 شمسي، اروميه را اشغال كردند. كسروي در تاريخ هيجده ساله آذربايجان درباره قتل عام شهروندان اروميه در زمان اشغال بدست ارامنه مي‌نويسد: درست 33 روز از اول دعوا گذشته بود،‌ اهالي شهر توي خانه‌ها با هزاران مصائب از بي‌آذوقگي و نا امني و فقدان خويشان و نزديكان خزيده و از هيچ جا خبر نداشتند. يك دفعه صبح روز چهارشنبه آخر سال كه در همه ولايات ايران جشن و سرور است، لجام گسيختگان [جلو] به محلات رو آورده و مسيحي يان ديگر نيز كه پي بهانه مي‌گشتند،‌ با جلوها داخل خانه‌ها شده و درها را شكسته و پشت بامها را گرفته و بي آنكه از كسي مقاومت ببينند دختران خردسال و بچه‌ها و مردان و زنان را در اطاقها و دهليزها و پشت بامها هدف گلوله نمودند. واقعاً امروز مصيبت عظيمي بوده، نه پناهگاهي نه مفري، همين كه اهالي اين دربند از كوچه يا از پشت بامها به آن دربند فرار مي‌كردند پس از ده دقيقه مسيحيان همان دربند را نيز مي‌گرفتند و اينها را با آنها در يك جا مي‌كشتند. در اين قتل عام قريب ده هزار نفر از مسلمانان كشته شدند. هجوم ارامنه به آذربايجان غربي با كمك نيروهاي عثماني دفع گرديد. بعد از آن نيروهاي عثماني چند ماه اين منطقه را در تصرف خود داشتند وسازماني به نام «اتحاد اسلام» براي وحدت ميان مسلمانان اين منطقه و سرزمين عثماني ايجاد كردند. با آغاز جنگهاي ميان عثماني و دول اروپايي نيروي عثماني اين منطقه را تخليه كردند. فصل اول: تجاوزات ارامنه: 1ـ در بدو شروع توطئه ارامنه عليه مسلمانان در اروميه، و عواقب كارهاي آن سامان نخست بايد دانست كه مارشمون نام، رئيس روحاني نژاد ارمني، و به زعم خود ايشان از نسل حضرت شمعون ابن‌الصفا بوده كه از حواريين « حواريون» حضرت مسيح است. اين جماعت چندان به اين شخص معتقد بودند كه وي را از همه چيز آگاه و بر همة سرائر« رازها» و واقعيات پنهاني و غير پنهاني عالم خبردار مي‌دانستند و گمان داشتند كه ايشان در هر حال و كاري بوده باشند و هر كجا هستند بر مارشمون جزئي و كلي پوشيده نبوده و وي بر حال و ضمير هر احدي از آنها دانا و بينا است. حقير وي را در خوي بديدم و به ديدنش برفتم. شخصي بود خوش سيما و سفيد چهره و آثار رياضت كثير از بشره‌اش هويدا بود. مانند درويش‌ها بر سرش چهل تاري بر روي تاج پيچيده داشت. مي‌گفتند كه اغلب اوقات خود را به رياضت و ترك حيوانات و اربعين يات مي‌گذرانيد و خود مدعي بود كه در زمان خلافت اميرالمؤمنين علي- عليه‌السلام- آن حضرت با نصاري عهد و پيماني بسته و جزيه‌اي بر ايشان نهاده و همان عهدنامه در جلد اَهو با خط كوفي مخصوص، كه كاتب علي امير‌المؤمنين(ع) نوشته هم در دست و مخزن در كليسان بزرگ ايشان موجود است. و از قديم ‌الايام جمع كثيري از ارامنه در بخشهاي اروميه سكونت داشته و در ظاهر تابع دولت ايران بودند و هكذا در خسرو آباد سلماس كه قصبه‌اي بود همة اهلش ارمني بودند و در آنجا امريكايي‌ها كليساي بزرگي بنا نهاده و در آن كليسا ناقوس آويخته و پيانو كه به اصطلاح ما ارغنون گويند هم درآن كليسا آورده و مكتب خانة بسيار ممتازي به راه انداخته بودند و هميشه جمعي از خوانين فرنگ در خدمت انگليسيها و تعليم اطفال ارامنه، مراقبت تمام را داشتند و حضرات مسيحي‌ها اعني پور و توستاني هاي ايشان ذكر و عبادت را با ارغنون مي‌نمايند،‌ همچنانچه صوفيه و عامه نيز در حين ذكر و عبادت را با ارغنون مي‌نمايند،‌ همچنانكه صوفيه و عامه نيز در حين ذكر جلي دف و دايه و صورنا مي‌نوازند. بعد از آمدن روس‌ها به ايران، حقيقتاً ارامنه جان تازه‌اي پيدا كرده و جسارتي خارج از اندازه يافته بودند. چه در عالم خيال ديگر مملكت را مخصوص خودشان مي‌پنداشتند و از آنجايي كه بالخصوص اين جماعت بيگانه پرست عموماً مردمان عاقل و در امور دنيا بصيرت و جديت و فعاليتي را دارا هستند. لهذا جماعت ارمني با وجود اختلافات مذهب و مخالف شديد با مليت ايران كه دارند اظهار اتحاد كرده و دست به دست هم داده و هر دو گروه به منزله يك گروه شده بودند. با وجودي كه اختلاف فرقه اي مذهبي در ميان اين دو گروه بسيار است و هر يك ديگري را بر باطل مي‌دانند. بر خلاف مسلمانان كه از براي خودشان چندين مذاهب و مسالك مختلفه درست كرده و ابداً با همديگر ملاحظه جنبش و اتحاد اسلامي [138 الف] نكرده و از منافع اتفاق و اتحاد پيوسته بي‌نصيب و بي بهره مانده‌اند. از اين جهت ذليل و زبون‌ ترين اهل عالم واقع شده و هيچ وقت نمي‌توانند كه كاري از پيش ببردند. كانه اين فقره در حقيقت سوء القضائي است كه در حق اسلاميان از اول به قلم قضا رفته است. چه حسا منافع اتفاق و دست به دست دادن را در خارجه‌ها در اين جزء زمان مي‌بينيم. با همه اينها باز در مواقع اين صفت نفاق همچون سرافعي از سينه اسلاميان نمودار مي‌شود و كارها به فوت مي‌رود و شعر را: دولت همه ز اتفاق خيزد بي دولتي از نفاق خيزد همه در سينه حفظ كرده ليكن در موقع عمل كردن دست قضا چشمها را بر بسته و به مضمون آن عمل نمي‌نماييم و اين نيست مگر به مخالفت قلم تقدير با تدبير.


ريشه يابي مناقشه قره باغ

مقدمه : اختلافات قومي يكي از دلايل اصلي بروز مناقشات و بحران‎ها در قفقاز جنوبي پس از فروپاشي شوروي بوده است. بسياري از انديشمندان معتقدند كه قرن 21 همانند قرن گذشته عرصه تعارضات و تنازعات قومي خواهد بود و احتمالاً در آينده بحران‎هاي ملي ، قومي ، مذهبي و هويتي گسترش خواهد يافت و نظام بين‎الملل با منازعات و تحولات سياسي – امنيتي بيشتري مواجه خواهد شد. اگر اين هشدار را بپذيريم در اين صورت جمهوري‎هاي به جا مانده از اتحاد جماهير شوروي و به ويژه منطقه قفقاز جنوبي از ابعاد مختلف قابل مطالعه و بررسي مي‎باشد. منطقه قفقاز جنوبي در حال حاضر ازسه كشور آذربايجان ، ارمنستان و گرجستان تشكيل شده است . نگاهي اجمالي به تركيب جمعيتي هر كدام از اين سه كشور شدت تنوع قومي ، مذهبي و فرهنگي اين منطقه را به وضوح نمايان مي كند . آذربايجان : اين كشور با مساحتي حدود 80 هزار كيلومتر مربع داراي اكثريت شيعه مذهب ميباشد كه به زبان تركي آذربايجاني تكلم مي كنند . در كنار آذري ها تالشي ها ، روس ها ، ارامنه و لزگي ها ميباشند كه در اين ميان لزگي ها عموما مسلمان و گرجي ها ، روسها و ارامنه و باقي اقليت ها مسيحي اند كه خود به سه كليساي ارتدوكس روس ، گرجي و ارمني گريگوري تعلق دارند . آذربايجان ازدو بخش سرزمين اصلي در غرب خزر و شرق ارمنستان قرار دارد و نخجوان( در غرب ارمنستان و جداي از خاك اصلي آذربايجان ) در همسايگي ايران و تركيه واقع شده است . ضمنا منطقه ناگورنو قره باغ كه در درون خاك آذربايجان قرار دارد و داراي 140000 ارمني و حدود 50000 آذري شيعه بوده و در حال حاضر همراه با سرزرمينهاي اطراف به اشغال ارمنستان در آمده كه مجموع سرزمينهاي اشغال يك پنجم خاك آذربايجان و معادل 16000 كيلومتر مربع ميباشد . گرجستان : وضعيت اين كشور بحراني تر نيزمي باشد منطقه اوستياي جنوبي كه در آن آستها ساكنند و آبخازيا كه هر دو به اشغال روسيه در آمده و يكسويه اعلام استقلال نموده اند ازبزرگترين مشكلات امنيتي اين كشور ميباشد . ضمنا در اين كشور اقليتهاي اجار در جمهوري خودمختار آجاريا ، ارامنه در منطقه جاواختي به مركزيت آخال كالاكي حضور دارند كه احتمال مي رود بعد از مناقشه قره باغ تقابلات ملي ميان ارمني ها و گرجي ها آتش جنگ بعدي در منطقه را شعله ور كند . آذري هاي گرجستان در استانهاي كارتلي پايين ، مانئولي ، بوليسيو دمانيسي گرجستان ساكنند و مسختي ها در گرجستان جنوبي و ... ارمنستان : اين كشور داراي و اقليت بزرگ آذري و روس و گروهاي كوچك كرد يزيدي ميباشد كه اذري هاي در جريان جنگ قره باغ از كشور اخراج شدند اما روسها و كردها در اين كشور حضور دارند. ارمني ها به ارمنستان بزرگ معتقد بوده و از خزر تا درياي سياه از جمله سه استان شمالي ايران و بخشي از گيلان به همراه كل جمهوري آذربايجان و نخجوان و بخش اعظم گرجستان و كل منطقه شرق تركيه را متعلق به خود مي دانند روسها نيزاز ارامنه و سياستهاي تجاوزكارانه آنان جهت فشار بر گرجستان ، آذربايجان و ديگر كشورهاي مسلمان منطقه استفاده مي كنند . باور به ارمنستان بزرگ همچون باور به اسرائيل بزرگ ( ازنيل تا فرات ) باوريبنيادي و ارزش ملي ديني براي ارامنه ميباشد و ارامنه اي كه اين انديشه و گفتمان مسلط را نپذيرند خائن تلقي شده و همچون لئون پتروسيان رئيس جمهور سابق ارمنستان كه طرفدار صلح با آذربايجان و تركيه بود ، در جريان كودتاي 1997 كنار گذاشته شده و جاي خود را به گروه راديكال رابرت كوچاريان دهد . ازنظر ديني و مذهي نيز جمعيت منطقه شامل مسلمانان شيعه ، سني ، يزيدي ،بهاييان ،مسيحيان ارتدوكس و گريگوري و گرجي و نيز يهوديان ميباشد يعني هر سه دين آسماني با شاخه هاي انحرافي چون بهاييت را مشاهده مي كنيم . مناقشه قره باغ كه به عنوان مطالعه موردي انخاب گشته بر خلاف آنچيزي كه برخي گروهها به خصوص ملي گراهاي لائيك در ايران تبليغ ميكنند ، صرفا مناقشه اي قومي - ملي يا فرهنگي - زباني نبوده و به شدت رنگ مذهبي داشته است . مساجدي كه در سرزمينهاي اسغالي به دست ارامنه ويران گشتند يا تبديل به محل نگهداري دام و طيور شدند ، اسامي جلاله الله و اسامي اهل بيت ( ع) كه مورد اصابت تير مستقيم قرار گرفتند و قرآنها و كتب مقدس اسلامي و شيعي كه آتش زده شدند ، كه ازشدت نفرت ارامنه عليه مسمانان و شيعيان حكايت مي كند ، دليلي بر اين ادعاست . با اين وجود بنا به برخي ملاحظات و نيز محدوديت زماني ، بر مسائل اتنيكي و قومي در اين تحقيق اشاره خواهد شد و ازمنظر تنازعات قومي به مساله وارد ميشويم . چهارچوب نظري : قوم (Ethno) به گروهي از مردم اتلاق مي‎شود كه در طول تاريخ در سرزميني معين با هم پيوندهاي اقتصادي، فرهنگي و خويشاوندي برقرار كرده‎اند. اين سازمان اجتماعي شكل يافته داراي پيوندهاي خوني و ويژگي‎هاي فرهنگي، ديني، آداب و رسوم، سنت‎ها، ارزش‎هاي اجتماعي و زبان مشترك مي‎باشد. تعلق به يك گروه قومي كه شامل آگاهي نسبت به ريشه‎هاي تاريخي و سنت‎هاي مشترك باشد را قوميت (Ethnic) نامند. احساس منشأ مشترك (خيالي يا واقعي)، سرنوشت مشترك و انحصار‎طلبي مشترك كه سبب تقسيم جوامع به گروه‎هاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي مجزا شود را قوم‎گرايي (Ethnonationalism) مي‎نامند. قوم محوري، الگوي ذهني بسيار شايعي است كه افراد وابسته به آن قوم، فرهنگ خود را برترين فرهنگ موجود مي‎دانند و برمبناي ارزش‎هاي اجتماعي دروني شده خود به داوري ارزش‎هاي اجتماعات ديگر مي‎پردازند. يكي از شاخص‎هاي اين گرايش نامرئي برتري‎طلبي مي‎باشد كه به همراه وجود مشتركات در يك ميدان تعاملي درون گروهي، هويت جمعي در آنها شكل مي‎گيرد. فارغ از اين تعاريف، قوم و قوم‎گرايي به عنوان يك معضل جدي در فراگرد روند دولت‎سازي و ملت‎سازي در دوران مدرن مورد توجه بسياري از انديشمندان سياسي و اجتماعي قرار گرفته است. اين موضوع همانند ديگر مفاهيم انساني كه داراي ماهيتي سيال و تغيير پذير مي‎باشد و دستخوش تعابير و قرائت‎هاي گوناگوني گرديده است و بدين جهت حصول به يك ديدگاه مشترك درباره ابعاد گوناگون اين موضوع از جنبه‎هاي تهديدزايي يا فرصت‎سازي را براي جوامع انساني به تعويق انداخته است. اما عليرغم تنوع نگرش‎ها، اين موضوع كه تحولات قومي در آينده به عنوان يكي از گفتمان‏هاي مسلط در روابط بين‎الملل به تغييراتي در نقشه سياسي و جغرافيايي برخي از مناطق جهان خواهد انجاميد و اين گزاره كه بسياري از بحران‎هاي جهان آينده در چارچوب كيفيت تعامل سه عنصر قوميت، قدرت و حكومت تبيين خواهد شد، نقطه عزيمت درصد زيادي از انديشمندان سياسي قرن حاضر، محسوب مي‎شود. بر اين اساس واكركانو معتقد است كه آگاهي‎هاي قومي و نيازمندي‎هاي آن، موضوعي است كه در آينده تحقق خواهد يافت. تافلر هزاره سوم‌ را هزاره قوميت‎ها خطاب كرده و پيش‎بيني مي‎كند كه اعضاي سازمان ملل متحد در اين هزاره به سيصد عضو افزايش خواهد يافت. هنري كيسنجر قرن 21 را قرن ملت‎هاي بدون دولت ناميده و ديكي كريستوفر اين مسأله را همراه با مخاطرات بسيار براي نظام بين‎الملل عنوان مي‎كند. براين اساس مي‎توان گفت كه اعتقاد به عنصر ناسيوناليزم قومي به عنوان عاملي تنش‎زا براي نظام بين‎المللي به تدريج به ادبيات روابط بين‎الملل وارد شده است از منظري ديگر علاوه بر تلاش‎هاي نظري مزبور، برخي انديشمندان، نيز كوشيده‎‏اند با ارائه تئوري و مدل‎هاي متنوع علاوه بر شناخت صحيح اين پديده، راهكارهايي را نيز براي حل اين ”معضل“ بيابند كه از آن جمله مي‎توان به ليپهارت و نوردلينگر اشاره كرد كه با تمايلات نومحافظه‎كارانه و از منظري حقوقي و قانوني مكانيزم‎هايي همچون ائتلاف نخبگان گروه هاي مختلف، امتيازدهي، امتحانات تناسبي، سياست زدايي از جامعه، فدراليسم، و وتوي متقابل را براي رفع اين مشكل در چارچوب دولت ملي پيشنهاد مي‎كنند. نگرش نو محافظه كاري افرادي چون ليپهارت و نورد لينگر با دو ذهنيت محافظه كارانه ديگر از سوي هانتينگتون و پارسونز مواجه است. هانتينگتون بعدها خوش بيني نومحافظه كاران قانون اساسي‏گرا را تا حد زيادي نفي مي كند. پيش بيني نظري او بر “برخورد تمدن ها” ناظر است. اين نگرش حاكي از آن است كه گرايشات قومي - فرقه اي و فرهنگي به احتمال زياد زمينه ساز تعارض و برخورد فرهنگي مي شود. او متعتقد است كه تنش‎ها و منازعات جدي در آينده از بحران هويت در ملتها نشأت خواهد گرفت پارسونز نيز از جمله محافظه كاران نظريه سيستمهاست. اونيز احتمال مي‏دهد كه جوامعي كه در آنها تعارض فرهنگي وجود داشته باشد، احتمال زيادي دارد كه با بحران مواجه شوند در نتيجه او دو نوع الگوي تحول را پيشنهاد مي كند كه به نام مدل ثبات و مدل تحول مشهورند. وي هر جامعه سياسي را حاوي چهار نهاد اقتصادي، سياسي، حقوقي، و فرهنگي مي داند. در مورد جوامع با ثبات تصور او اين است كه اين جوامع مي توانند بدون دغدغه خاطر تحول را از اقتصاد شروع كنند و به حوزه سياست و سپس حقوق تسري دهد و در حوزه فرهنگ ختم نمايد. در نظر پارسونز، مدل تحول در جوامع نااستوار شكل معكوس پيدا مي كند. ابتدا بايد مشكل فرهنگي حل شود، سپس حوزه هاي كاركردي ديگر يعني حوزه حقوق و سپس سياست تسري يابد و در حوزه اقتصاد ختم شود. در نظر پارسونز هر يك از نهادهاي تابعه فوق داراي كاركرد خاصي است. فرهنگ به همبستگي معنوي جامعه مي انجامد و حقوق همبستگي بيروني را تضمين مي كند، نظام تابعه سياسي زمينه را براي نيل به هدف هموار مي سازد، و اقتصاد كار ويژه انطباق گرايي نظام سياسي را به عهده دارد.