جنايات ارامنه در آذربايجان
ريشه يابي مناقشه قره باغ
نگاهي به تاريخچه و پيدايش پ. ك. ك و پژاك (بخش اول) ــ اورمولو تايماز
تبريز سسي : مقدمه:
نيروهاي امپرياليست و در راس آن انگليس بدرستي ميدانستند كه تركيه بزرگ و قدرتمند اجازه عرض اندام به غرب را نخواهد داد .
سال هاي جنگ دنياي غرب ( فرنگي ها ) با ترك هاي سلجوقي كه به جنگ هاي صليبي مشهور شد اين تفكر را در دنياي مسيحي نهادينه كرد كه بايستي ترك ها را از صحنه سياست دنيا حذف نمود . جنگ جهانگير اول زمينه و بهانه چنين آرزويي را محقق ساخت و به تجزيه دولت عثماني يعني بزرگترين امپراطوري جهان منتهي شد . قرارداد سور متضمن جدايي بالكان ، آدليا (قسمتي از ايتاليا)، كشورهاي شمال آفريقا ، شبه جزيره حجاز ، عراق و سوريه از تركيه شد . در اين معاهده استعماري كشوري كردي نيز پيش بيني شده بود . اما با ظهور آتا ترك و شروع جنگ بزرگ ميهني وطن پرستان ترك با شش كشور دنيا كه كشورهاي غالب جنگ و متحدين آنها بودند درگير و در نهايت آنادولي و تراكيا از لوث اشغالگران پاك و كشور نوين تركيه متولد شد . بدين ترتيب معاهده سور(sevr) ملغا و معاهده لوزان به دشمنان ملت ترك تحميل شد . در شرايط جديد آرزوي دولت كردي برباد رفت . قيام عشاير كرد علوي در سال 1920 براي محقق ساختن چنين دولتي بود(غائله درسيم) . بعد از امپراطوري عثماني يعني از شروع جنگ جهاني اول غرب به منظور تثبيت سياست تجزيه طلبانه در خاورميانه مسئله جدايي طلبي اكراد را ترويج داد و احزاب و گروههاي متعدد كردي با گرايش و انديشه هاي خاصي شكل گرفتند و تركيه با موقعيت خاص استراتژي و در محدوده جغرافيايي خاورميانه براي ناتو اهميت خاصي داشت . لذا شوروي نيز براي آسيب پذير كردن خط مقدم ناتو ، جمعيت شرق و جنوب شرق تركيه را تحت عنوان نهضت هاي رهايي بخش سامان داد كه البته محروميتهاي فرهنگي و فقر اقتصادي نيز موجب گرايش گروههاي كردي به سوي مكتب ماركسيسم شد كه تمامي معضلات خود را ناشي از ترك ها مي دانستند . كردهاي معارض كه غالبا چپ گرا بوده و با حمايت شوروي سازماندهي مي شدند در جنگ سرد به عنوان اهرم فشار به نفع شوروي فعاليت مي كردند.
شكل گيري پ.ك.ك در تركيه
تعدد ريشه هاي نارضايتي داخلي و خارجي در تركيه خصوصا كردستان تركيه موجب پيدايش گروههاي متعدد شبه نظامي و چريكي در اين منطقه شده بود كه بدون ترديد حزب كارگزاران كردستان (پ. ك. ك ) بعنوان افراطي ترين و موفق ترين جنبش كردي در دهه هاي اخير مبارزات كردستان تركيه ظاهر شده است .
در سال1970 تفكرات افراطي و انديشه هاي عبدالله اوجالان معروف به « آپو » به معني عمو شكل مي گيرد . آپو در دانشگاههاي تركيه بعنوان دانشجوي علوم سياسي به بحث و بررسي درباره اوضاع كردستان تركيه مي پردازد و با تلاش و رهبري وي گروه دانشجويي و شاخه جوانان انقلابي احزاب در تركيه شكل مي گيرد و نفرات آن گروه را اكثرا كرد زبان و بعضا ترك زبان و روشنفكران و دانشگاهيان تشكيل مي داد كه « حقي كارا» و « عبدالله اوجالان » هسته اصلي و مركزي آن گروه بودند . اين افراد جلسه اي در آنكارا تشكيل مي دادند كه به تجمع و گردهمايي « ديكمان » مشهور شد و به دو توافق دست يافت :
1- بازگشت به ميهن
2- شروع مبارزه ايدئولوژيكي و تنظيم و سازماندهي پس از بازگشت به كردستان.
گفتني است كه پس از مدتي با همت فارغ التحصيلان دانشكده علوم سياسي و به رهبري اوجالان گروهي با نام «انجمن تحصيل كردگان دموكرات وطن پرست آنكارا» اعلام موجوديت مي كنند و در سال 1974 اين گروه نام خود را بر اساس ايدئولوژي كه انتخاب كرده بودند به « apousk» يعني پيروان آپو تغيير دادند .
در سال 1975 اين گروه به طور مخفي با تبليغات سياسي مردم را عليه دولت تحريك مي كردند و در سال 1977 تحت عنوان « مسير انقلاب كردستان» منشوري را منتشر كردند كه در همين سال دولت با خطرناك اعلام نمودن اين گروه به وسيله سازمان استخبارات و اطلاعات تركيه (MIT) سازمان ستاره سرخ را براي مقابله با اين گروه سركوب هرگونه آشوبي تشكيل دادند كه اين سازمان با نفوذ در داخل اعضا گروه رهبر و اداره كننده گروه يعني حقي كارا را به قتل رساندند كه پس از او هدايت آن به اوجالان واگذار شد . در 27 نوامبر 1987 در روستاي فيس كنگره اي تشكيل و حزب كارگران كردستان P.K.K رسما بنيانگذاري شد . اوجالان در اواخر سال 1979 به لبنان (دره بقاع ) رفته و در آنجا به آماده كردن مكان و محيط براي تعليم و آموزش افراد نيروهاي انقلابي جهت مبارزه پرداخت و تا پايان سال 1979 حدود صد نفر هه وال (يار و رفيق ) جذب و به لبنان فرستاد تا پايگاههاي فلسطيني زير نظر خود آموزش ببينند . در سال 1980 در اثر درگيري هاي متعدد بين چپ ها و راستگرايان و ناتواني دولت ضعيف حاكم ژنرال كنعان اورن با يك كودتا قدرت را در دست گرفته با اعمال وضعيت فوق العاده و حكومت نظامي همه گروهها و احزاب چپ گراي كرد سركوب شدند. عده اي فرار ، عده اي تبعيد و عده اي نيز زنداني شدند . در اين مدت كه سه سال طول كشيد عده اي از افراد حزب پ.ك.ك تسليم نشدند و حتي به خارج هم فرار نكردند از جمله آنها چهار (هه وال ( بودند كه دست در دست هم خود را به آتش كشيدند اما تسليم نشدند و يا اينكه عده اي در زندان دست به اعتصاب غذا زدند . در سال 1982 كنگره دوم پ. ك. ك در لبنان تشكيل شد و جنگ چريكي (گريلا ) تصويب گرديد ، آنها به كردستان بازگشتند و در سال 8-1983 عملا وارد فاز نظامي و جنگ مسلحانه شدند و با انجام عمليات هاي نظامي در استان هاي غازي آنتب ، سييرت و باتمان قيام مسلحانه را شدت بخشيدند كه ابته ارتش تركيه موفق شد با دستگيري و زنداني و اعدام تعداد زيادي از اعضاي حزب از جمله برخي از اعضاي كادر رهبري ، ضربات سختي بر آن وارد كند و در مقابل ، رهبري حزب براي ترميم جراحات وارده، بدنه حزب را گسترش داده و آن را تا حدود ده هزار نفر نيروي مسلح ارتقاء داد تا جائيكه در كنگره سوم در سال 1986 كه در لبنان تشكيل شد دستور تشكيل ارتش به اصطلاح آزادي بخش كردستان (ARGK) صادر گرديد . بعد از جنگ نفت در سال 1991 و شكست عراق و مطرح شدن كردستان آزاد در عراق توسط اتحاديه ميهني كردستان و بارزانيها ، انگيزه جدايي طلبان كرد در مناطق كردنشين چهار كشور عراق ، ايران ، سوريه و تركيه با چاپ و انتشار نقشه كردستان بزرگ فزوني يافت و حزب پ.ك.ك براي رسيدن به استقلال با انگيزه قوي تر اقدامات نظامي خود را قوت بخشيد و قسمتي از تجهيزات خود را از سوريه و ليبي و البته ايران كه به بازي دوجانبه دست زده بود تهيه نمود و به صورت گسترده به آموزش نيرو ها پرداخت و از سال 1371 با انجام دهها مورد عمليات كمين ، حمله به تاسيسات و مراكز نظاي و مين گذاري توانستند تلفات سنگيني بر نظاميان تركيه وارد نمايند . گفتني است طبق آماري كه روزنامه اطلاعات اخيرا منتشر كرده است پ.ك.ك بيش از 37 هزار نفر از مردم تركيه را كه بيشترشان غير نظامي بوده اند در درگيري هاي نظامي از بين برد . همچنين از طرفي پ .ك ك در كنار اقدامات مسلحانه خود با در اختيار داشتن يك شبكه تلويزيوني (روژ تي وي)از نظر فرهنگي و تبليغي و سياسي نيز فعاليت داشته و توانسته با نفوذ در بين مردم كرد و حتي شخصيت هاي سياسي و دولتي در منطقه كردستان ، هر وقت اراده نمايد مردم كرد را عليه حكومت بسيج نمايد و با انجام راهپيمايي، تظاهرات و اعتصاب در شهرهاي كردنشين از حاكميت امتياز اجباري بگيرد و فشار رواني بر حاكميت وارد سازد .
آشنايي با آپو و آپوئيسم :
آپو كيست ؟
آپو به معني عمو همان عبدالله اوجالان است كه در سال 1947 در روستاي ليجه متولد شده است . وي همواره از پدر خود با نفرت ياد مي كرد و به جهت داشتن روحيه پرخاشگري در مقابل خانواده خود طغيان نموده و و به دليل خشونت از روستايشان هم فرار كرد . آپو نظر موجود جامعه ي خود را به شدت نفي مي كرد و براي خود رسالت رهايي بخش قائل بود و خود را منادي نسل كرد مي دانست ، از عقايد ديني با نفرت ياد مي كرد و آنرا عامل عقب ماندگي مي دانست . اوجالان در سال آخر دبيرستان گرايشات كمونيستي پيدا مي كند و خود را يك كمونيست و همرديف لنين ، استالين و پائولوس معرفي نمود
آپوئيسم و مباني معرفتي :
آپوئيسم تنها راه كسب معرفت را حس بشري مي داند و در تحليل مباني معرفتي نوعي آزمون پذيري تجربي را مي پذيرد و وجود نظام غير مادي را نفي مي نمايد و مذهب را نوعي قيد وابستگي و عقايد مذهبي را حاصل تفكرات سنتي بشر و غير عقلاني مي داند و تمامي مظاهر معنوي انسان را كاذب و غيرقابل قبول مي شمارد و دين به طور عام و اسلام به طور خاص را افيون جامعه ، عامل ايست تمدن ، مظهر عقب ماندگي ، عامل بردگي زن ، عامل نظام طبقاتي ، توجيه گر ظلم و اجحاف اجتماعي مي داند . آپو به نوعي به نژادپرستي فاشيستي اعتقاد دارد و مروج تفكر نژاد برتر مي باسد و مباني اخلاقي جامعه را حاصل نظام توتاليتر مي داند و مانند ماركسيسم به پيدايش تصادفي نظام هستي معتقد مي باشد آپوئيسم همچنين به تضاد پديده ها ، ديالكتيك ، رو بنا بودن دين ، دولت ، اخلاق خانوده ، اساسي بودن نقش اقتصاد ، تكامل تاريخ بر مبناي ماترياليسن معتقد مي باشد ، ولنگاري ليبراليسم را مي پذيرد و با الهام از ليبراليسم ، دموكراسي را مطرح و سودگرايي وحشيانه ليبراليسم را منطقي مي داند . آپوئيسم مليت را بهانه تمركز قدرت ، عامل تضاد ، سركوب كننده جريان هاي مردمي ، نفي كننده حقوق اقوام و نتيجه استعمار خارجي و استبداد داخلي عنوان مي كند .
آپو با توجه به علاقه اي كه به جنس زن دارد قيد اخلاقي زن را رد مي كند و حجاب و هر نوع پوشش زنان را نوعي اسارت مي داند و به اشتراك جنسيتي اعتقاد دارد و نظم خانواده را نوعي نظم استبدادي مي داند، نظم عشيرتي در كردستان را نيز عامل استبداد دانسته و تنها حركت آزادي بخش در كردستان را از حركت هاي خود مي داند و جنگ كرد با كرد را مجاز دانسته و مبارزه را تنها د رچارچوب ايده ي خود قبول دارد و نجات خاورميانه را در گرو نژاد خيالي كرد و برتري نژاد كرد مي داند .
آپوئيسم معتقد است قرابت و نزديكي خاصي بين برگزيدگان فرزندان بني اسرائيل و كرد وجود دارد و آن را نژاد برتر مي داند و براي كرد نقشي مانند يهود و ايدئولوژي صهيونيسم قائل مي باشد و تفكر آپوئيسم محصول فلسفه فكري مبتني بر بينش صهيونيسم است و معتقد است آنچه تا كنون ماموريت صهيونيسم بوده بايد به كرد واگذار شود و بايد گفت آپوئيسم و صهيونسم با تفكر موجود محصول نظام فكري توليد شده از دستگاههاي جاسوسي بين المللي مي باشد .
نتيجه اينكه تفكر آپوئيستي با شاخه ها و جهت گيري ها و نگاه تحليلي خاص به تاريخ و جامعه فعلي و آينده ، ترسيم كننده واقعيتي تلخ در آينده خاورميانه است . بدين معني كه با توجه به قرابت نژادي و فكري كه با صهيونيسم و يهود دارد و ترسيم سرنوشت مشترك با قوم يهود و اعتقاد به برتري قوم كرد حتي نسبت به قوم يهود دارد نوعي نژاد پرستي پان كرديسم را دنبال مي كند كه ضمن نفي اصول ثابت و پايه دار نظام اجتماعي در سطح خاورميانه ، از جمله دين به طور عام و اسلام به طور خاص و شيعه بطور اخص ، ملت و غيرت ملي ، نفي نظام خانواده و ترويج نوعي بي بند و باري جنسي به نام دفاع از حقوق زن ، درصدد است با توجه به تحولات موجود خاورميانه از جمله حضور امريكا در منطقه خاورميانه و نگاه مثبت نسبت به اين حضور در كنار طرح خاورميانه جديد آمريكا و همساني نظام كنفدرال و فدراتيو آپوئيسم نوعي همساني و با دقت بيشتر نوعي انطباق عملي بين نظام پيشنهادي آمريكا و نظام پيشنهادي آپوئيسم به چشم مي خورد .
آپوئيسم و اديان :
براي آشنايي با شخصيت آپو كه با فريبكاري از مردم ديندار كرد براي اميال شخصي خود هزينه مي كند بخشهايي از كتاب او به نام “دفاع از يك خلق ” را براي نمونه ذكر مي كنيم:
اسلام راديكال و روي آوري مجدد به قالب اسلام نيز در مقابل بزرگترين حمله جهاني كاپيتاليسم غير از گرايشات و جنب و جوشهاي انتحاري ناشي از نا اميدي و درماندگي ، معناي ديگري ندارد
دو پيامبر اخير(محمد و عيسي ) زمينه پيدايش دولت فئودالي را فراهم كرده اند ” و ” سازشكاري طبقاتي عيسي در واقع يك انقلابي راديكال طبقاتي مي باشد ، در مسيحيت بويژه در مرحله دولتي شدن ، آريوسگرايي نماد مقاومت طبقاتي مستضعفان مي باشد . همان گرايش در اسلام و هنگام تبديل شدن مذهب سني به دولت جريان مي يابد” آيه ها و سنتهايي كه محمد در معناي (به خدا شرك نورزيد ، در كار خدا دخالت نكنيد ، خدا از همه ما حساب خواهد خواست اما به كسي حساب نمي دهد) بر زبان رانده ، آگاهانه يا ناآگانه موجب گشودن راه به روي سياست دولتهاي سلطنتي ، پادشاهي و امارتي قرون وسطي شده است . قرآن از اين منظر يك بيانيه (مانفست) دولت است ”
” اگر خاورميانه توسط تمدن اسلام به مقاومت بپردازد غير از سمبليك بودن كاري از پيش نخواهد برد . اسلاميت حداكثر توليد و بهره خود را در قرن ۱۲-۸ ارائه كرده است . پسماندهاي ان پوسته اي بيش نيست ”
شيوه هاي عمل پ. ك. ك در اوايل شكل گيري
1) تدوين وابلاغ تمام مقررات حزبي بوسيله عبدالله اوجالان و عدم توان سرپيچي از دستورات رهبري از سوي اعضا
2) تهديد به مرگ افرادي كه قصد خروج و يا انشعاب از حزب را داشتند .
3) معرفي پ.ك.ك بعنوان تنها حزب حاكم مطلق سياسي در منطقه و پذيرا نبودن هيچگونه فعاليت حزب و يا سازمان هم عقيده در منطقه
4) عدم اعتقاد به شيوه هاي مبارزات فرهنگي و مسالمت آميز
5) شناسايي ، تهديد و قتل خبرنگاراني كه عليه پ.ك.ك مطلب مي نوشتند .
6) متوسل شدن به خشونت جهت رسيدن به اهداف خود
7) نفي روابط آزادانه اعضا حزب با عناصر مونث و تيرباران طرفين
8) ممنوعيت و مجازات براي شرب خمر و مواد مخدر
9) پارتيزاني و چريكي عمل كردن به عنوان تاكتيك حزب
10) تلاش براي ضربه زدن به صنعت توريسم جهت متضرر كردن دولت تركيه
تاكتيكهاي كردها و اشتباهات تركها
به روايت آيت الله ميرزا عبدالله مجتهدي.
بندهائي از كتاب "بحران آزربايجان- سالهاي ١٣٢٤-١٣٢٥ ش. خاطرات مرحوم آيت الله ميرزا عبدالله مجتهدي. به كوشش رسول جعفريان. موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران. تهران، چاپ ١٣٨١)
- خوي و اورميه و ديلمان كه كردها ادعا مي كنند جزو كردستان است، شهرهائي هستند كه اهالي آنجاها صد در صد ترك هستند.
- پيشه وري: تركيه (تركها) از قديم دشمن ما هستند.[ازبزگترين اشتباهات فكري ايشان بود]
- مداخله كردها و كارشكني هاي آنها به حدي رسيده است كه تقريبا جريان عادي حكومتي را متوقف نموده اند.
- كردها از آزربايجانيها بدگمان هستند. هميشه مي ترسند كه آزربايجان با حكومت طهران بر عليه كردها متحد بشود.
- اوضاع در نزديكيهاي مياندوآب و در قسمتهاي مجاور و اطراف براي دولت آزربايجان خوب نيست.
- مياندوآب بين ما و شما آلزاس بورن خواهد شد.
- كردها مالكيت را به تمام معناي كلمه محترم مي شناختند و در استفاده از اراضي مزروعي رضايت مالك را شرط مي دانستند
.....................................................................
اوضاع در نزديكيهاي مياندوآب و در قسمتهاي مجاور و اطراف براي دولت آزربايجان خوب نيست.
دوشنبه ٢٩ بهمن
.......................
از اوضاع حقيقي آزربايجان اطلاع صحيحي در دست نيست. كبيري وزير راه فعلا در تبريز نيست. گويا اوضاع در نزديكيهاي مياندوآب و در قسمتهاي مجاور و اطراف براي دولت آزربايجان خوب نيست. مي گويند غائله مهين لشكر كه خاتمه نيافته است، وزير راه را براي جلوگيري از حوادث مجبور نموده است كه در محل حاضر باشد.
از چندي قبل كه مشهور نموده اند اورميه را كردها گرفته اند، اساسي ندارد. دو سه روز پيش حكومت ملي مبلغ معتد بهي با چند نفر فدائي به آنجا فرستاده است. گويا قسمتي از اطراف شهر در دست كردها باشد.
دو سه روز است كه آقاي قاضي محمد به تبريز آمده است. قاضي محمد ليدر نهضت اخير كردهاي ساوجبلاغ است. برادرش صدر قاضي هم نماينده ساوجبلاغ در مجلس است. با آقاي قاضي و برادرش سابقه رفاقت دارم. تقريبا ده سال قبل در ساوجبلاغ با هم آشنا شديم. در گراند هوتل منزل نموده است. دكتر اخوي من با تلفون صحبت نموده و از قاضي وقت گرفت كه فردا ساعت نه بديدن ايشان برود. گويا آقاي قاضي در كوچه ها كه راه مي رود، عمامه بسر ندارد و يك جور كلاه مخصوص بسر مي گذارد. [ص ١٢٦]
.......................
مياندوآب بين ما و شما آلزاس بورن خواهد شد.
سه شنبه ٣٠ بهمن
.......................
راديو تركيه خبر داد كه اورميه را كردها اشغال نموده اند؛ ولي ظاهرا اين خبر انعكاس همان شهرت است كه در آزربايجان شايع است. شهر تا حال تحت اشغال كردها نيامده است. ادارات منحل نشده است غير از عدليه كه در اثر كمي نفوذ حكومت آزربايجان به شغل خود نتوانسته است ادامه بدهد و چند نفر از قضات مورد ضرب و توهين اشخاص واقع گرديده اند. [ص ١٢٧]
.......................
همان طور كه قرار بود، دكتر ساعت نه صبح به ديدن آقاي قاضي محمد كه در گراند هوتل منزل نموده است رفته بود. علاوه بر قاضي عموزاده اش و عده زيادي از اكراد آنجا بوده اند. عموزاده قاضي، محمد حسين خان پسر سيف القضات است كه از ساوجبلاغ براي نمايندگي در مجلس ملي آزربايجانان انتخاب شده بود. صحبتهاي متفرقه شده و قاضي به طور نيمه شوخي و نيمه جدي گفته است كه ما به كلي از ايران جدا شده ايم. دكتر پرسيده است كه مياندوآب به كدام طرف رسيده است؟ قاضي جواب گنگي داده است. دكتر به طور شوخي گفته است كه مياندوآب بين ما و شما آلزاس بورن (١) خواهد شد. روي هم رفته از صحبتهاي سياسي اجتناب مي شده است.
(١)- ناحيه اي در قسمت شرقي فرانسه، در سال ١٨٧١ به آلمان واگذار شد، پس از جنگ جهاني اول به فرانسه بازگشت. [ص ١٢٨]
.......................
خوي و اورميه و ديلمان را كه كردها ادعا مي كنند كه جزو كردستان است، شهرهائي هستند كه اهالي آنجاها صد در صد ترك هستند.
سه شنبه ٣ ارديبهشت
.......................
شايد از اينها جدي تر از نقطه نظر حكومت آزربايجان، مساله خوي باشد. گويا بعد از تخليه قشون روس از خوي عده اي از كردها وارد خوي شده اند و اظهار نموده اند كه خوي جزو كردستان است. و براي جلب قلوب اهالي اظهار داشته اند كه نظام اجباري و تقسيم اراضي موقوف است. اعيان و اشراف خوي مايل به كردها شده اند. فدايي ها هم خيلي هايشان به محلهاي خودشان مراجعت نموده فرماندار خوي به تبريز آمده است؛ اين اطلاعات را من شنيدم. نمي دانم چه حد با واقعيت وفق مي دهد، اما از آمدن فرماندار خوي به تبريز مطمئن هستم.
واقعا مساله كردستان يك مساله بغرنجي نسبت به آزربايجان است. خوي و اورميه و ديلمان را كه كردها ادعا مي كنند كه جزو كردستان است، شهرهائي هستند كه اهالي آنجاها صد در صد ترك هستند. منتهي در چند فرسخي آنها چند تا دهات كردنشين واقع گرديده است كه آن قراي كردنشين هم نسبت به قراي ترك نشين كم و بي اهميت هستند. روي چه مبنائي كردها اين شهرها را ادعا مي كنند معلوم نيست، شايد ادعاي خود را روي اساسهاي تاريخي مبتني كرده اند.
در هر صورت به نظر مي رسد كه براي رفع اشكال، متفكرين كرد چاره انديشيده اند؛ به اين ترتيب كه در معناي كرد توسعه قائل شده اند. مخصوصا در اورميه كه با وجود اينكه اداره امور رسما در دست ماموران حكومت ملي آزربايجان است، كردها نفوذ زيادي دارند. آنجا فرقه كرد تاسيس شده است كه هر كس مايل باشد نام خود را در جزو كردها ثبت مي كنند و عده زيادي از عجمها خود را كرد به ثبت رسانده اند. زارو آقا و عمر آقا ليدرهاي كردها در آن صفحات مي باشند. عمر آقا گويا رئيس امروزي دولت كرد است.
مساله روابط كردستان با دولت آزربايجان هم تاريك است. معلوم نيست كه متحد هستند يا مخالف؛ گويا قدر جامعشان ضديت با دولت مركزي ايران است. آقاي قاضي محمد رئيس جمهوري كردستان فعلا در تبريز است. ظاهرا براي مذاكره در خصوص روابط دو مملكت آمده است. [صص ٢٤٠-٢٤١]
......................
پيشه وري: تركيه (تركها) از قديم دشمن ما هستند.[ ازبزگترين اشتباهات فكري ايشان بود]
جمعه ٧ ارديبهشت
.......................
در آخر نطق خود آقاي پيشه وري مطلب را به روابط آزربايجان و كرد كشيد. مبلغي در باره يگانگي دو ملت آزربايجان و كرد و همچنين در تعريف و تمجيد قاضي محمد پيشواي محبوب ملت كرد كه يكي از بزرگان و سرني هاي (كذا) عالم شرق است بيان نموده اظهار داشت كه آزربايجانها و كردها، سرحد عراق و تركيه را حفظ مي كنند و تركيه (زير تركيه نوشته شده است تركها) از قديم دشمن ما هستند. [ص ٢٤٦]
.......................
در خلال همه اين حادثه آشوريهاي اورميه طرفدار حكومت ملي و دمكراتها بوده اند، اما كردها طرفدار اهل شهر و شاگردان مدارس بوده اند.
جمعه ١٧ خرداد
در شماره روز گذشته روزنامه آزربايجان شرحي راجع به مسافرت اخير آقاي پيشه وري و سه نفر ديگر از وزرا به اورميه نوشته شده بود كه چيز مهمي از آن استفاده نمي شد. با بيان عادي و مقدمه هائي كه از بس تكرار شده مبتذل گرديده است. در روزنامه، مسافرت رئيس حكومت ملي را و دستورهايي را كه براي عمران شهرهاي اورميه، خوي و سلماس داده است نوشته بود.
از آن طرف مردم كه نوشته هاي روزنامه هاي تبريز را جدي تلقي نمي كنند، تفصيل قضايائي را كه باعث مسافرت آقاي پيشه وري گرديده است، و ابدا در آن شك و شبهه ندارند در هر جا كه چند نفرشان جمع مي شوند، صحبت مي نمايند. مجمل حكايت قضيه كه از چند نفر شنيدم تقريبا اين است كه در اورميه شب نامه هائي پراكنده مي شود. حتي روي ميز اداره ها هم از نسخه هاي شب نامه گذاشته شده بود. شاگردان مدارس مظنون نشر شب نامه مي شوند. به دستور هلال ناصري حاكم جديد اورميه كه مضمون شب نامه ها حمله مستقيم به شخص وي بوده است، چند نفر از شاگردان جلب و تحت تعقيب قرار مي گيرند و براي استنطاق توقيف مي شوند. اولياي اطفال كه غالبا از مهمترين شهر بوده اند، پيش حاكم براي خلاصي اطفال خود اقداماتي مي نمايند. ضمنا مي گويند كه ما شب نامه ها را ننوشته ايم؛ ولي با مندرجه در آن موافق هستيم. بالاخره كار به آنجا مي كشد كه شاگردان محبوس را به زور از محبس نظميه بيرون مي آورند. قبل از اين قضايا يا بعد از آن، خانه هاي اهل شهر را تفتيش مي كنند. از خانه يك نجار يك كفن پيدا مي شود كه در روي آن بعضي مطالب نوشته شده بود. در حق نجار و هم چنين در حق شاگردهاي مدارس بعض شكنجه ها اعمال مي شود. مي گويند به انگشتان آنها سيخ زده اند و اين مساله بيشتر بر انزجار مردم از حكومت ملي آزربايجان مي افزايد و بيم آن مي رود كه قضيه بيشتر كسب وخامت نمايد كه آقاي پيشه وري با همراهي سه وزير در محل حادثه حاضر مي شود.
در خلال همه اين حادثه آشوريهاي اورميه طرفدار حكومت ملي و دمكراتها بوده اند، اما كردها طرفدار اهل شهر و شاگردان مدارس بوده اند. اگر في الواقع اين قضيه صحت داشته باشد كه با زور شاگردها را از محبس بيرون آورده اند، اين از دست مردم عادي شهر بدون مساعدت باطني بلكه ظاهري يك قوه ديگر كه ظاهرا همان كردها هستند نمي تواند باشد. در شرح تفصيلات مسافرت كه در روزنامه آزربايجان نوشته شده بود، دو نكته بود كه شايد مويد بعضي حكايت فوق و حدسيات راجعه به آن باشد. يكي آن بود كه نوشته شده بود كه چون امر تبليغات در اورميه ناقص بود آقاي پيشه وري دستور داد كه چندين بلندگو در خيابانها نصب بشود كه اخبار راديو را مردم بتوانند استعماع كنند. نكته ديگر اين بود كه نوشته شده بود كه آقاي پيشه وري در شهر اورميه ريش سفيدان و روحانيهاي آشوري را به حضور پذيرفته و با آنها در باره آسايش و فرهنگ ملت آشوري تبادل افكار نمود، از كردها اسمي برده نشده است.
هلال ناصري حاكم اورميه كه گويا وجود وي باعث عمده ظهور حوادث اخيره گرديده است يك نفر كتابفروش است كه كتابخانه اي به اسم كتابخانه هلال ناصري در تبريز دارد. تعيين مشاراليه به حكومت اورميه اسباب تعجب بلكه لبخند اهالي تبريز گرديد. گويا در اورميه هم با تحقير و استهزا تلقي گرديده است. بي لياقتي وي براي اداره حكومت يك شهر بزرگ مثل اورميه نه از جهت پستي شغل سابق وي است كه [شايد] عباسعلي پنبه اي كه پينه دوز پاره دوز بود، از همه حيث به آن شغل اليق از [هلال ناصري كتابفروش بود]. [صص ٢٧٩-٢٨٠]
مداخله كردها و كارشكني هاي آنها به حدي رسيده است كه تقريبا جريان عادي حكومتي را متوقف نموده اند.
سه شنبه ٢٨ خرداد
...................
امروز ابوالقاسم مجتهدي كه رئيس عدليه خوي مي باشد وارد تبريز گرديد. مشاراليه كه چند سال است در عدليه خوي كار مي كند و از آن شهر وصلت نموده است اطلاعات موثقي از خوي و سلماس و آن طرفها مي تواند بدهد.
مهمترين قسمت اطلاعاتي كه راجع به اوضاع آن صفحات حاصل نمودم، در باره رفتار كردها با مامورين حكومت ملي و دمكراتها است. مداخله كردها و كارشكني هاي آنها به حدي رسيده است كه تقريبا جريان عادي حكومتي را متوقف نموده اند. كردها بيدق مخصوصي براي خودشان دارند و هر كس از اهالي آزربايجان غيركرد كه به اصطلاح محلي آنها را در مقابل كردها عجم مي گويند، داخل در حزب كردها مي گردد، در مقابل فشار و تحكمات دمكراتها و مامورين حكومت ملي مصون مي ماند. ضمنا در چند مورد با تقسيم ارضي هم به عنوان اينكه مخالف دين اسلام است مخالفت نموده اند. مالكين و صاحبان ثروت بالطبع طرفدار كردها شده اند و چند نفر از آنها داخل حزب كرد شده و بيدق كرد در ملك خودشان نصب نموده و با اين ترتيب از بلاي تقسيم اراضي خلاص شده اند.
نماينده كردها اظهار داشته است كه تا ده سال مردم از ماليات معاف هستند. اين اعلام هم جمعي را كه ابتلاي مالياتي دارند، به طرف كردها جلب كرده است. اتفاق افتاده است كه يك نفر كه در تحت تعقيب اداره ماليات بوده است به مجرد اينكه كارت عضويت حزب كرد را تحصيل نموده است، از تعقيب ماليه كه به شدت مطالبه ماليات از وي مي كرد، خلاصي يافته است. كردها به امور قضائي هم مداخله مي نمايند. مخصوصا در امور راجع به روابط مالك و رعيت به نفع مالكين در قضايا فصل خصومت مي نمايند كه فقط اين موضوع تنها براي خيلي از اشكالات فتح باب مي كند. تعجب در اين است كه اين عمليات را كردها در خوي مي كنند كه عده معتنابهي در آن شهر ندارند و محل سكونت كردها تا خوي چهار پنج فرسخ فاصله دارد. و عجب تر از آن سكوت و تحمل طرف مقابل است كه با خشونت و سختگيريهائي كه در ساير قسمتهاي آزربايجان اعمال مي نمايد، منافي به نظر مي رسد. آيا از كردها مي ترسند يا نمي خواهند كه با داشتن اختلافات زياد با طهران سر به سر كردها بگذارند يا اينكه روسها كه هر دو دسته را روي كار آورده اند، براي نقشه غير معلومي كه در نظر دارند، جلو دمكراتهاي عجم را مي گيرند و نمي گذارند كه عجمها بر كردها مسلط باشند.
در هر صورت و جهت، خواه اينها باشد يا غير اينها، اين اوضاع كه به هيچ وجه نسبت به آينده اطمينان بخش نيست، ممكن است كه قتل و غارت شديدي در آن قسمت در آزربايجان حاصل بشود و نتايج ناگوار و غيرمترقب بر آن بار بشود. مخصوصا اينكه مامورين حكومت ملي در اطراف تبريز و شهرهاي كوچك غالبا از اشخاص نالايق و كم تجربه انتخاب شده اند و نفوذ حزبي در انتخاب آنها دخيل بوده است و به جهت دور بودن از جلو چشم، مراقبت كامل هم از اعمال ايشان به عمل نمي آيد. [صص ٢٩٥-٢٩٦]
...................
كردها از آزربايجانيها بدگمان هستند. هميشه مي ترسند كه آزربايجان با حكومت طهران بر عليه كردها متحد بشود.
يكشنبه ٢٣ تير
.................
قاضي محمد كه مراجعتش از طهران و بي نتيجه ماندن مذاكرات وي با حكومت مركزي منتشر شد، حال در تبريز شايع شده است كه قاضي با پيشه وري ملاقات نموده است. روابط آينده كردها و دمكراتهاي آزربايجان كه هر دوشان بر عليه دولت مركزي ايران مظهر حمايت روسها هستند، موجب انديشه است. اگر گاهي به ذهن مي آيد كه هر چه محرك حكم بكند، متحركها هم همان را خواهند كرد، اما حرف در اين است كه قوه محركه چه قسم امر خواهد نمود. كردها خودشان از آزربايجانيها بدگمان هستند. هميشه مي ترسند كه آزربايجان با حكومت طهران بر عليه كردها متحد بشود.
چند ماه قبل از عقد موافقت نامه قاضي محمد اتباع خود را ترسانيده و گفته بود كه آزربايجانيها و ساير ايرانيها اختلافات خودشان را در آخر كنار گذاشته و كردها را تنها خواهند گذاشت. نظر قاضي در اين پيش بيني به اتحاد مذهب ما بين آزربايجانيها و فارسها است كه اين اتحاد را با كردهاي سني مذهب ندارند.
باز شايعاتي در شهر داير شده است كه كردها خوي را تصرف نموده اند. خبر بسيار مبهم و راوي معيني ندارد. شايد منشا انتشار شايعات اخيره حادثه قتلي باشد كه چند روز قبل در ماكو اتفاق افتاده است. مقتول از اكراد است و كردها عجمها را متهم به قتل مي نمايند. ابوالقاسم مجتهدي شخصا براي تحقيقات به ماكو رفته است.
آقاي رفيعي نظام الدوله به فرمانداري اورميه منصوب گرديده است. ليدرهاي دموكرات از سو اداره هلال ناصري فرماندار سابق شاكي مي باشند و اميدوارند كه آقاي رفيعي در سايه حسن تدبير و تجربه خود بتواند غلط كاريهاي هلال ناصري را اصلاح نمايد. شايد يكي از علل عدم پيشرفت حكومت هلال ناصري در اورميه نفوذ كردها و مداخله آنها در كار حكومت بوده است. [صص ٣٢٤-٣٢٥]
....................
كردها مالكيت را به تمام معناي كلمه محترم مي شناختند و در استفاده از اراضي مزروعي رضايت مالك را شرط مي دانستند
شنبه ٢٩ تير
....................
امروز يكي از آقازادگان خوي وارد تبريز شده و از اوضاع خوي كه در ابتلاها در بعضي ها با ساير نقاط آزربايجان شريك و در بعضي ديگر منفرد مي باشد شمه اي بيان كرد. در آنجا هم مساله بهره در راس مسائل مهمه قرار گرفته است و خبر اقدامات مالكين در تبريز و احتمال تعديل قانون به مالكين خوي هم رسيده و توليد اميدواري در آنجا كرده است.
باز هم هما آقازاده (آقا سيد حسن مرجعي) اطلاع داد كه نفوذ حزب كرد در خوي خيلي ضعيف شده و بعضي تشكيلات كه آنها در خوي داشتند و به واسطه آنها در امور حكومتي مداخله مي نمودند، تقريبا منحل شده است. پولي كه به عنوان شير و خورشيد سرخ از واردين به خوي ماخوذ مي داشتند، حالا ديگر گرفتن آن موقوف گرديده است.
اين عقب نشيني كردها به هر علت باشد، بر خلاف صرفه آني طبقه مالكين است؛ چون كه كردها مالكيت را به تمام معناي كلمه محترم مي شناختند و در استفاده از اراضي مزروعي رضايت مالك را شرط دانسته و لزوم تاديه بهره به طرز قديم را لازم مي شمردند. حالا كه كردها از مداخله ممنوع شده اند، زارعها در اداي حقوق مالكانه تمكين نمي كنند. [ص ٣٣٧]
قاراباغدا يول وئريلن سهولري باتي (غربي) آذربايجاندا تكرار ائتمك اولماز - صمد نيكنام
اوضاع در نزديكيهاي مياندوآب و در قسمتهاي مجاور و اطراف براي دولت آزربايجان خوب نيست.
از اوضاع حقيقي آزربايجان اطلاع صحيحي در دست نيست. كبيري وزير راه فعلا در تبريز نيست. گويا اوضاع در نزديكيهاي مياندوآب و در قسمتهاي مجاور و اطراف براي دولت آزربايجان خوب نيست. مي گويند غائله مهين لشكر كه خاتمه نيافته است، وزير راه را براي جلوگيري از حوادث مجبور نموده است كه در محل حاضر باشد.
مياندوآب بين ما و شما آلزاس بورن خواهد شد.
راديو تركيه خبر داد كه اورميه را كردها اشغال نموده اند؛ ولي ظاهرا اين خبر انعكاس همان شهرت است كه در آزربايجان شايع است. شهر تا حال تحت اشغال كردها نيامده است. ادارات منحل نشده است غير از عدليه كه در اثر كمي نفوذ حكومت آزربايجان به شغل خود نتوانسته است ادامه بدهد و چند نفر از قضات مورد ضرب و توهين اشخاص واقع گرديده اند. [ص ١٢٧]
همان طور كه قرار بود، دكتر ساعت نه صبح به ديدن آقاي قاضي محمد كه در گراند هوتل منزل نموده است رفته بود. علاوه بر قاضي عموزاده اش و عده زيادي از اكراد آنجا بوده اند. عموزاده قاضي، محمد حسين خان پسر سيف القضات است كه از ساوجبلاغ براي نمايندگي در مجلس ملي آزربايجانان انتخاب شده بود. صحبتهاي متفرقه شده و قاضي به طور نيمه شوخي و نيمه جدي گفته است كه ما به كلي از ايران جدا شده ايم. دكتر پرسيده است كه مياندوآب به كدام طرف رسيده است؟ قاضي جواب گنگي داده است. دكتر به طور شوخي گفته است كه مياندوآب بين ما و شما آلزاس بورن (١) خواهد شد. روي هم رفته از صحبتهاي سياسي اجتناب مي شده است.
خوي و اورميه و ديلمان را كه كردها ادعا مي كنند كه جزو كردستان است، شهرهائي هستند كه اهالي آنجاها صد در صد ترك هستند.
سه شنبه ٣ ارديبهشت
شايد از اينها جدي تر از نقطه نظر حكومت آزربايجان، مساله خوي باشد. گويا بعد از تخليه قشون روس از خوي عده اي از كردها وارد خوي شده اند و اظهار نموده اند كه خوي جزو كردستان است. و براي جلب قلوب اهالي اظهار داشته اند كه نظام اجباري و تقسيم اراضي موقوف است. اعيان و اشراف خوي مايل به كردها شده اند. فدايي ها هم خيلي هايشان به محلهاي خودشان مراجعت نموده فرماندار خوي به تبريز آمده است؛ اين اطلاعات را من شنيدم. نمي دانم چه حد با واقعيت وفق مي دهد، اما از آمدن فرماندار خوي به تبريز مطمئن هستم.
پيشه وري: تركيه (تركها) از قديم دشمن ما هستند.[ ازبزگترين اشتباهات فكري ايشان بود]
در آخر نطق خود آقاي پيشه وري مطلب را به روابط آزربايجان و كرد كشيد. مبلغي در باره يگانگي دو ملت آزربايجان و كرد و همچنين در تعريف و تمجيد قاضي محمد پيشواي محبوب ملت كرد كه يكي از بزرگان و سرني هاي (كذا) عالم شرق است بيان نموده اظهار داشت كه آزربايجانها و كردها، سرحد عراق و تركيه را حفظ مي كنند و تركيه (زير تركيه نوشته شده است تركها) از قديم دشمن ما هستند. [ص ٢٤٦]
.......................
در خلال همه اين حادثه آشوريهاي اورميه طرفدار حكومت ملي و دمكراتها بوده اند، اما كردها طرفدار اهل شهر و شاگردان مدارس بوده اند.
هلال ناصري حاكم اورميه كه گويا وجود وي باعث عمده ظهور حوادث اخيره گرديده است يك نفر كتابفروش است كه كتابخانه اي به اسم كتابخانه هلال ناصري در تبريز دارد. تعيين مشاراليه به حكومت اورميه اسباب تعجب بلكه لبخند اهالي تبريز گرديد. گويا در اورميه هم با تحقير و استهزا تلقي گرديده است. بي لياقتي وي براي اداره حكومت يك شهر بزرگ مثل اورميه نه از جهت پستي شغل سابق وي است كه [شايد] عباسعلي پنبه اي كه پينه دوز پاره دوز بود، از همه حيث به آن شغل اليق از [هلال ناصري كتابفروش بود]. [صص ٢٧٩-٢٨٠]
سه شنبه ٢٨ خرداد
امروز ابوالقاسم مجتهدي كه رئيس عدليه خوي مي باشد وارد تبريز گرديد. مشاراليه كه چند سال است در عدليه خوي كار مي كند و از آن شهر وصلت نموده است اطلاعات موثقي از خوي و سلماس و آن طرفها مي تواند بدهد.
مهمترين قسمت اطلاعاتي كه راجع به اوضاع آن صفحات حاصل نمودم، در باره رفتار كردها با مامورين حكومت ملي و دمكراتها است. مداخله كردها و كارشكني هاي آنها به حدي رسيده است كه تقريبا جريان عادي حكومتي را متوقف نموده اند. كردها بيدق مخصوصي براي خودشان دارند و هر كس از اهالي آزربايجان غيركرد كه به اصطلاح محلي آنها را در مقابل كردها عجم مي گويند، داخل در حزب كردها مي گردد، در مقابل فشار و تحكمات دمكراتها و مامورين حكومت ملي مصون مي ماند. ضمنا در چند مورد با تقسيم ارضي هم به عنوان اينكه مخالف دين اسلام است مخالفت نموده اند. مالكين و صاحبان ثروت بالطبع طرفدار كردها شده اند و چند نفر از آنها داخل حزب كرد شده و بيدق كرد در ملك خودشان نصب نموده و با اين ترتيب از بلاي تقسيم اراضي خلاص شده اند.
...................
كردها از آزربايجانيها بدگمان هستند. هميشه مي ترسند كه آزربايجان با حكومت طهران بر عليه كردها متحد بشود.
قاضي محمد كه مراجعتش از طهران و بي نتيجه ماندن مذاكرات وي با حكومت مركزي منتشر شد، حال در تبريز شايع شده است كه قاضي با پيشه وري ملاقات نموده است. روابط آينده كردها و دمكراتهاي آزربايجان كه هر دوشان بر عليه دولت مركزي ايران مظهر حمايت روسها هستند، موجب انديشه است. اگر گاهي به ذهن مي آيد كه هر چه محرك حكم بكند، متحركها هم همان را خواهند كرد، اما حرف در اين است كه قوه محركه چه قسم امر خواهد نمود. كردها خودشان از آزربايجانيها بدگمان هستند. هميشه مي ترسند كه آزربايجان با حكومت طهران بر عليه كردها متحد بشود.
كردها مالكيت را به تمام معناي كلمه محترم مي شناختند و در استفاده از اراضي مزروعي رضايت مالك را شرط مي دانستند
شنبه ٢٩ تير
امروز يكي از آقازادگان خوي وارد تبريز شده و از اوضاع خوي كه در ابتلاها در بعضي ها با ساير نقاط آزربايجان شريك و در بعضي ديگر منفرد مي باشد شمه اي بيان كرد. در آنجا هم مساله بهره در راس مسائل مهمه قرار گرفته است و خبر اقدامات مالكين در تبريز و احتمال تعديل قانون به مالكين خوي هم رسيده و توليد اميدواري در آنجا كرده است.
فرقه ي دموكرات از تشكيل حكومت ملي آذربايجان تاسقوط نهايي
همانطور كه در بخش اول شرح آن رفت، آذربايجان به سبب آنچه كه در دوره ي حكومت رضاخان بر سر مردمان آن رفت، از نظر سياسي و شرايط اجتماعي آبستن قيام بود و اين مسئله البته مختص آذربايجان نيست بلكه در تاريخ صد ساله ي اخير ما به اين واقعيت انكار پذير برمي خوريم كه با فروپاشي حكومت متمركز مقتدر، مناطق مختلف، سر به سركشي و تعقيب منافع و احقاق حقوق ضايع شده ي خود مي گذارند كه ريشه يابي علل تاريخي اين امر شجاعانه ترين اقدامي تواند بود كه پژوهشگر تاريخ معاصر ايران مي تواند به آن پبردازد. به هر گونه با سقوط رضاخان، شرايط سياسي كشور متحول شد وگروهها و احزاب سركوب شده، فعاليت هاي خويش را از سر گرفتند و احزاب و گروههاي سياسي جديدي نيز سر بر آوردند. عمده ترين فعاليت هاي سياسي در فاصله تاريخي بين سقوط رضاخان(1320) تا تشكيل فرقه ي دموكرات(1324) در آذربايجان، يكي آغاز به كار حزب توده در آذربايجان از سال 1321 و ديگري دامن گرفتن مبارزات دهقاني خودجوش در قصبات آذربايجان عليه زمين داران و ملاكين ستم پيشه بود كه صفر قهرمانيان، قهرمان مقاومت 32 ساله در برابر حكومت پهلوي از همين دهقان زادگان روستايي بود كه بر عليه ظلم بي حدوحصر مالكان قيام نموده و بعدها به فرقه ي دموكرات پيوست. تشكيلات جمعيت آذربايجان نيز فعاليت بسيار نشان مي داد كه پس از 6 ماه فعاليت، فهيم الملك، استاندار آذربايجان اين جمعيت را متلاشي و ارگان آن را كه روزنامه دو زبانه(تركي و فارسي) آذربايجان بود، تعطيل كرد.
در سال 1324، سيد جعفر پيشه وري، نماينده بازمانده از راهيابي به مجلس چهاردهم، با صلاحديد مير جعفر باقراوف، مسئول حزب كمونيست و رئيس جمهور آذربايجان شوروي و به اميد حمايت دولت شوروي، به عزمت تشكيل فرقه ي دموكرات آذربايجان به تبريز رفته و با همكاري كساني همچون علي شبستري و صادق بادگان، مسئول شاخه ي آذربايجان حزب توده، اولين گامها را جهت تشكيل حزب مورد نظر برداشت. پس از مذاكراتي كه بين اين سه تن صورت گرفت، بيانيه اي تنظيم شد در 12 ماده كه پس از آنكه به امضاي 48 تن از فعالان سياسي آذربايجان رسيد، در 12 شهريور 1324 به زبان هاي توركي و فارسي منتشر شد كه اصطلاحا آن را "مراجعت نامه" عنوان داده اند و در واقع به منزله ي مانيفست تشكيل « فرقه دموكرات آذر بايجان» بود. اين بيانيه، ضمن اشاره به ستم ها و تبعيض هايي كه در حق آذربايجان روا داشته مي شد، مردم را براي پيوستن به اين حزب دعوت مي كرد. مهم ترين اهداف و مطالبات فرقه كه به ظن تشكيل دهندگان آن، مطالبات ملي تمام آذربايجانيان بود عمدتا مربوط به مسئله ي ملي بود و در اين راستا فرقه، خواستار مختاريت داخلي در چارچوب ايران مستقل و آزاد بود.
از جمله ديگر موارد مورد تاكيد در بيانيه 12 شهريور عبارت بودند از: اجراي قانون انجمن هاي ايالتي و ولايتي، تدريس به زبان توركي در مدارس آذربايجان، تشكيل دانشگاه ملي، تلاش براي توسعه ي صنايع و رفع بيكاري، تلاش براي گسترش و بهبود امور تجاري و بازرگاني، آباداني شهرها، حمايت از زارعين، مقابله با استيلاي ظالمانه و غير قانوني ملاكين بر زارعين، تقسيم اراضي ملاكين منطقه كه در املاك خويش حضور نداشتند، مبارزه با عوامل و كارگزاران فاسد دولت مركزي در آذربايجان و چند مورد ديگر.
دو روز پس از اعلام قيام فرقه دموكرات، دور دوم روزنامه ي آذربايجان به مديريت علي شبستري منتشر شد و در 22 شهريور كميته مركزي فرقه به رياست پيشه وري و معاونت شبستري تشكيل شد و صادق بادگان و زين العابدين قيامي نيز الحاق رسمي شعبه آذربايجان حزب توده به فرقه دموكرات را اعلام كردند.
در تاريخ29/6/1324، اولين كنگره فرقه برگزار شد و پيام انقلاب خود را براي دول متفق به لندن مخابره كرد.
در تاريخ10/7/1324، نخستين كنگره ي رسمي فرقه توسط پيشه وري افتتاح شد و وحدت سازماني فرقه و شاخه ي آذربايجان حزب توده نيز عملا آغاز شد و بسياري از مردم آذربايجان در كنگره مذكور شركت كردند و قرار بر اين شد تا كميته هاي مختلف فرقه در شهرها تا دهم آبان تشكيل و اعلام موجوديت كنند. همچنين چند ماده جديد به مفاد بيانيه ي 12 شهريور ضميمه شد از جمله: حق راًي براي همه(27 تا 80 سال) به خصوص زنان، 8 ساعت كار كارگران در روز و بيمه و قرار محكوميت براي خائنين داخلي و جاسوسان.
در مهر ماه1324، سيد مهدي فرخ، با حقوق و اختيارات زياد از سوي حكومت مركزي به استانداري آذربايجان منصوب شد و فرقه دموكرات ضمن اعتراض شديد به اين انتصاب، اعلام كرد كه در صورت حضور وي در آذربايجان، ناآرامي و آشوب روي خواهد داد و اين بيانيه به كنسولگري هاي خارجي در تبريز نيز ابلاغ شد و فرخ، ناگزير به آذربايجان نيامد.
در29/7/1324، دولت مركزي اعلام كرد كه انتخابات مجلس تا خروج نيروهاي خارجي از كشور، صورت نخواهد گرفت، اما پيشه وري اعلام كرد كه فرقه، انتخابات را در آذربايجان برگزار خواهد كرد و مشروطيت تعطيل بردار نيست.
دوم آبان1324، صدر از نخست وزيري كنار رفت و حكيم الملك به جاي او ماًمور تشكيل دولت شد و همزمان فشار ژاندارم ها و فئودال ها بر مردم آذربايجان مضاعف مي شد و تبليغات سوء عليه فرقه شدت مي گرفت از جمله توسط سيد ضياء.
با انتصاب حكيم الملك به نخست وزيري، فرقه خواسته هاي فوري خود را مطرح كرد؛ آغاز انتخابات انجمن هاي ايالتي و ولايتي، لغو تحريم انتخابات مجلس، تحقق عملي مطالبات آزادي خواهان آذربايجان، بازگشايي اتحاديه هاي كارگري، لغو حكومت نظامي و دفع شر مامورين از سر دهاقين، عمده ترين اين مطالبات بودند.
در 17/8/1324، كميته مركزي فرقه، تشكيل جلسه داده و تصميم به برگزاري انتخابات گرفت و انتخابات نمايندگان دوره ي پانزدهم مجلس در آذربايجان انجام شد كه با استقبال مردم مواجه شد و در اكثر شهرهاي آذربايجان، كنترل امور از دست حكومت مركزي خارج شد و در عموم شهرها و دهات، فدائيان و مردم، ژاندارم ها و پاسگاه ها را خلع سلاح كرده و امور را در دست گرفتند و اربابان و مالكيني كه بر جان ومال مردم مسلط بودند ناگزير به فرار از منطقه شدند.(22)
در اواخر آبان دولت حكيمي نيروهايي را براي سركوب قيام آذربايجان فرستاد اما در شريف آباد قزوين، اين نيروها، توسط قواي شوروي متوقف شدند.
روز 29/7/1324، كنگره ي خلق آذربايجان توسط عظيم خان، برادر ستارخان افتتاح شد و البته اين مجلس هنوز به نام مجلس انجمن هاي ايالتي افتتاح شد و پس از تشكيل چند جلسه، اين كنگره، مجلس موسسان ناميده شد و اعلام شد كه اين كنگره ضمن رعايت اصول مشروطيت و جهت تامين مختاريت داخلي، با قدري توسعه، مجلس ملي ناميده مي شود و البته اين نيز در چارچوب تماميت ارضي و استقلال ايران خواهد بود. حكومت ملي براي اداره امور داخلي تاسيس خواهد شد. يك هيئت 39 نفره مسئول اجراي انتخابات ملي و تشكيل حكومت ملي خواهند شد. از مامورين دولتي خواسته شد كه تابع تشكيلات فرقه شوند و گرنه اخراج خواهند شد و بار ديگر بر مختاريت محلي با اتكا به هويت آذربايجان، تاكيد شد و از تشكيلات پليس و ژاندارمري خواسته شد كه با هماهنگي كنگره به كار خود ادامه دهند و اعلام شد اين نهادها منحل نخواهند شد.
روز 2 اذر 1324، هيئت ملي دستور انتخابات ملي را صادر كرد و پايان آن را روز 12 آذر اعلام كرد و در همين زمان سرتيپ درخشاني، فرمانده لشگر 3 آذربايجان، تحركاتي براي در دست گرفتن امور از خودشان داد، اما كاري از پيش نبرد.
روز 21 اذر 1324، مجلس ملي آذربايجان افتتاح شد و بعد از ظهر همان روز، پيشه وري كه از سوي مجلس موظف به تشكيل كابينه شده بود، به عنوان نخست وزيرريا، كابينه خود را معرفي كرد كه عبارت بودند از: دكتر سلام ا...جاويد؛وزير كشور- جعفر كاويان؛ وزير قشون خلق- دكتر مهتاش؛ وزير كشاورزي- محمد بي ريا؛ وزير فرهنگ- دكتر اورنگي؛ وزير بهداري- غلامرضا الهامي؛ وزير دارايي- يوسف عظيما؛ وزير دادگستري- كبيري؛ وزير راه پست، تلگراف و تلفن و فريدون ابراهيمي؛ دادستان كل آذربايجان و وزارت كار زير نظر نخست وزيري تا تعيين وزير كار. وزير جنگ و وزير امور خارجه هم كه در دولتهاي جدايي خواه معمول است در آذربايجان تعيين نشد.(23) و اين حقيقت دليلي روشن و خدشه ناپذير بر رد اتهام تجزيه طلبي است كه بر فرقه ي دموكرات آذربايجان و شخص پيشه وري زده اند و متاسفانه پژوهشگران برجسته اي همچون محمدعلي كاتوزيان از سر تعصب اين اتهام را تاييد كرده اند.
رئوس برنامه ي دولت ملي توسط پيشه وري اين چنين اعلام شد؛ تلاش براي به رسميت شناساندن خود مختاري داخلي آذربايجان در دنيا، ناسيس انجمن هاي ولايتي، اقدام در آبادي آذربايجان، مقابله با كارمندان و عناصر خائن، تنظيم بودجه ي ملي، تشكيل قشون ملي، آغاز تعليم و آموزش عمومي رايگان و اجباري به زبان توركي آذربايجاني و تاسيس دانشگاه، توسعه صنايع و تجارت، تعمير و توسعه راه ها و گسترش ارتباطات، حل قانوني اختلاف زارع و مالك، تقسيم املاك مالكين متواري بين زارعين و تقويت بانك كشاورزي، مبارزه با بيكاري، تنظيم قانون كار و بيمه ي كارگري، تامين بهداشت، تنطيم و تطبيق قوانين مصوب مجلس شوراي ملي با اقتضائات خود مختاري آذربايجان، به رسميت شناختن مالكيت خصوصي، حمايت از بخش خصوصي براي ترقي اقتصاد، احترام به آزادي عقيده، قبول حقوق مساوي براي آذربايجاني هاي غير تورك(كرد وارمني و...)، به رسميت شناختن حكومت مركزي ايران و صيانت از مختاريت داخلي آذربايجان و قبول مصوبات مجلس ملي به طوري كه مبانيتي با مختاريت آذربايجان نداشته باشد. كابينه و برنامه پيشه وري در مجلس ملي آذربايجان تصويب شد.
روز 22 آذر 1324، لشگر 3 آذربايجان، پادگان تبريز را تسليم حكومت خودمختار كرد و همچنين كليه ادارات تحت اختيار حكومت ملي آذربايجان درآمد و اين وقايع طي اعلاميه هايي به اطلاع مردم رسيد و كارمندان در ماندن بر سر كارهاي خود در صورت ميل به همكاري و ترك پست در صورت عدم همكاري، مخير شدند.
تا پايان آذر ماه، اورميه نيز به كمك كردها، به دست حكومت ملي آذربايجان افتاد و سرهنگ احمد زنگنه، فرمانده پادگان اروميه، علي رغم مقاومت در برابر حكومت ملي و ارتكاب جنايات بسيار عليه مردم منطقه، عاقبت ناگزير به تسليم شد. نيز تا پايان سال 1324، ساير بخش هاي آذربايجان من جمله زنجان به كنترل و اختيار حكومت حكومت ملي آذربايجان درآمد(24)و دولت پيشه وري لياقت خود را در سازمان دادن به امور اقتصادي و فرهنگي و اجتماعي آذربايجان، آشكار كرد.
روز 20/10/1324، دستور آغاز انتخابات انجمن هاي ولايتي از سوي مجلس ملي آذربايجان صادر شد و يك روز قبل از آن (19 دي) نيز دستور تاسيس دانشگاه آذربايجان با عنوان " آذربايجان ميللي يونيوئرسيته سي" صادر شده بود شامل سه دانشكده ي پزشكي و كشاورزي و تعليم و تربيت.
در اسفند ماه نيز، داانشكده ي افسري براي آموزش كادر نظامي تاسيس شد. همچنين دولت دموكرات، زبان توركي آذربايجاني را تنها زبان رسمي شناخت و مجلس ملي آذربايجان در تاريخ25/10/1324، پيشه وري را همراه با 15 تن مامور تهيه و تدوين لايحه قانون اساسي آذربايجان كرد. ژاندارمري منحل شد و اونيفورم ارتش تغيير كرد و درجات نظامي با درجات نظامي آذربايجان شوروي همسان شد كه اين تصميمات اخير برخلاف مرامنامه ي اوليه ي فرقه بود.
دستور مصادره املاك خالصه اربابان و نيز املاك متواريان خائن به قيام، در 27 بهمن همين سال صادر شده بود.
در تاريخ 29 دي 1325، تقي زاده سفير ايران در امريكا طي نامه اي، از دبير خانه ي شوراي امنيت خواست تا به مسئله ي پيش آمده در ايران رسيدگي كند و البته پيش از اين، سفير انگليس از طرح مسئله در سازمان ملل جلوگيري كرده بود و نيز شوروي با تذكر اين كه مسئله ي آذربايجان، يك مسئله ي داخلي است و ربطي به سازمان ملل و نهادهاي بين المللي ندارد، با طرح آن در سازمان ملل مخالفت كرد. روز اول بهمن 1324، حكيمي به سبب ناتواني از حل وفصل مسئله استعفا داد و قوام السلطنه به نخست وزيري رسيد و با دول متفق اعلام مودت كرد و استالين نيز پيام دوستي فرستاده و درخواست قوام مبني بر مذاكره با شوروي را پذيرفت.
قوام، پس از روي كار آمدن براي فراهم آوردن زمينه هاي سركوب قيام آذربايجان، ابتدا كوشيد تا نظر اپوزيسيون هاي آزادي خواه را با خود همراه كرده و در واقع دل آنها را به دست آورد تا تمركز نيروهاي سياسي در راستاي برخورد باحكومت ملي آذربايجان فراهم شود. وي حكومت نظامي را لغو و تلاش براي حفظ اصول دموكراسي و آزادي را مطرح كرد و معاون سياسي وي، مظفر فيروز در تاريخ 20/11/1324، اعلاميه اي بر اين مبنا را منتشر و در راديو قرائت كرد.
قوام در مجلس مسئله ي آزادي اجتماعات و مبارزه با گراني و احتكار را طرح كرده و سياست موازنه بين دول متفق را در پيش گرفت. در تاريخ 29 دي 1324 قوام به شوروي رفت و محور مذاركات وي با مقامات شوروي در اين سفر سه مسئله بود كه عبارت بودند از؛ امتياز نفت شمال، تخليه ي قواي شوروي از آذربايجان و مسئله اصلي؛ تعيين تكليف با بحران آذربايجان. مشروح نتايج اين مذاكرات خارج از حوصله ي اين مقال است اما آنچه مربوط به بحث ماست اين كه دولت شوروي قول بيرون بردن قواي خود را از آذربايجان به دولت ايران داد و البته اين قول در قبال اميدهايي بود كه دولت شوروي داشت در راستاي اخذ امتياز نفت شمال از ايران. به هر گونه براي حل بحران آذربايجان به روش مورد نظر حكومت پهلوي، بيرون رفتن قواي شوروي و اطمينان از عدم حمايت شوروي از حكومت ملي آذربايجان كافي بود. از سوي ديگر در اين مقطع تاريخي، افكار عمومي در تهران و اكثر نقاط كشور به سبب برخي اقدامات شبهه انگيز دولت ملي آذربايجان و تبليغات و ترفندهاي سياسي دولت مركزي تا حد زيادي عليه حكومت ملي آذربايجان و شخص پيشه وري بود. قوام با اطمينان از عدم دخالت جدي دولت شوروي در باره ي مسئله ي آذربايجان، به محض بازگشت از مسكو، اقدامات لازم براي فراهم آوردن زمينه هاي سركوب قيام آذربايجان را به عمل آورد.
در 18 ارديبهشت 1325 هيئت ديپلماتيك حكومت ملي آذربايجان به تهران وارد شد و جالب اين كه مورد استقبال گرو عده كثيري از مردم تهران قرار گرفت. نمايندگان آذربايجان پس از مذاكرات طولاني بدون نتيجه در 23 ارديبهشت به تبريز برگشتند و در همين اوان، حكومت مركزي زمينه ها ي لازم براي سركوب نظامي حكومت ملي آذربايجان را تدارك مي ديد و سران فرقه نيز تا حدي بر اين امر واقف بودند.
در 21 خرداد 1325،يك هيئت ده نفره سياسي-ن ظامي به رياست مظفر فيروز معاون سياسي نخست وزير عازم تبريز شد و اين در حالي بود كه حدود يك ماه از تخليه كامل ايران از قواي شوروي مي گذشت و در چنين موقعيتي، حكومت خود مختار آذربايجان با از دست دادن حمايت و پشتيباني عملي شوروي، در موضع ضعف قرار داشت.
حاصل مذاكرات هيئت ديپلماتيك حكومت مركزي با حكومت ملي آذربايجان، موافقت نامه اي 15 ماده اي بود كه بر اساس آن، حكومت ملي آذربايجان از مواضع اوليه خود عقب نشيني كرده و به خواست هاي دولت مركزي تا حدي گردن نهاد. بر اساس اين موافقت نامه مجلس ملي آذربايجان، به منزله ي انجمن ايالتي شناخته شد. سربازان وظيفه(قزلباش) فرقه جزو ارتش دولتي به حساب نيامده، براي حل مسئله قرار بر تشكيل كميسيوني مركب از اعضاي مجلس شوراي ملي و انجمن ايالتي گذاشته شد. در باره ي اختصاص بودجه از درآمد آذربايجان به منطقه قرار شد 75 درصد درآمد منطقه براي مخارج محلي و 25 درصد بقيه براي مخارج عمومي كشور به زمركز ارسال شود. تبديل قواي نظامي فدائي به ژاندارمري و چند ماده ي ديگر درباره مسائل عمراني و فرهنگي و از جمله مسئله ي زبان و تدريس آن در مدارس. مهمترين دستاورد اين موافقت نامه براي دولت قوام انصراف دولت ملي آذربايجان از حكومت خودمختار و تبديل مجلس ملي به انجمن ايالتي و واگذاري زنجان و خمسه به دولت مركزي بود كه اعتراضات مردم زنجان و خمسه را برانگيخت و در قبال اين عقب نشيني از مواضع اصلي، دولت مركزي قول امتيازاتي را داد كه در حد قول و موافقت خالي از هر گونه تضمين عملي بود، قول امتيازاتي كه هنوز هم آذربايجان براي عملي شدن آنها هزينه هاي گزاف مي دهد!
سياست قوام تظاهر به حسن نيت و دوستي بود و حكومت خود مختار آذربايجان نيز بر اثر ضعف موضع چاره اي جز تلاش براي فيصله ي امور به صلح نداشت. در فاصله ي بهار تا پاييز 1325 قضاياي فارس و جنوب رخ داد كه به ظن برخي پژوهشگران اين تحركات به تحريك و تدبير قوام براي افناع افكار عمومي مبني بر اين كه جنبش هاي محلي و منطقه اي ماهيت آشوبگرانه داشته و دولت مركزي ناگزير به برخورد نظامي است، صورت گرفت.
در آبان 1325 قواي حكومت خودمختار آذربايجان، از زنجان و خمسه عقب نشسته و اين بخش از آذربايجان را به حكومت تهران واگذار كردند اما اين كار به آساني صورت نگرفت و به خصوص قواي فدايي به هيچ وجه راضي به اين امر نبوده و اطهار مي كردند كه تا آخرين نفس در برابر زور و اجحاف مقاومت خواهند كرد و قوام تظاهر مي كرد به اين كه قصد جدا ساختن زنجان از آذربايجان را ندارد و خطاب به يكي از رهبران فرقه گفت: "فرزندم... مرا يك دموكرات بشناس، من به هيچ وجه زنجان را از آذربايجان جدا نخواهم كرد... قول مي دهم به محض افتتاح مجلس پانزدهم ماده واحده اي در اين باره به تصويب رسانده و خمسه را به آذربايجان ملحق سازم".(25)
قوام چنان محيلانه پيش مي رفت و نيز توانسته بود با تشكيل كابينه دوم خود معروف به كابينه ائتلافي در تاريخ 10/5/1325 احزاب و گروه هاي سياسي را به خصوص با سهيم ساختن در قدرت با خود همراه مي كند. از وزراي كابينه ي دوم، سه تن از حزب توده (وزراي بهداري و فرهنگ و پيشه و هنر) يك تن از حزب ايران (وزير دادگستري). يك تن از حزب دموكرات ايران (وزير كار) و پنج وزير ديگر افراد مستقل بودند كه البته آنها نيز وابستگي هاي سياسي غير رسمي داشتند از جمله با دربار و نظاميان.
سياست قدرت هاي جهاني نيز موافقت ضمني با فيصله ي بحران آذربايجان به روشي مطمئن را نشان مي دادند. رقابت عظيم شوروي و امريكا كه بعد ها به جنگ سرد معروف شد آغاز مي شد و بقاي دولت ملي آذربايجان به منزله ي حضور و نفوذ شوروي در ايران بود و بدين لحاظ امريكا و انگليس وجود چنين قدرت و دولت محلي هماهنگ با دولت شوروي را خظر بزرگي براي خود مي دانستند. از سوي ديگر شوروي منفعت چنداني در اصرار بر حفظ وجود فرقه نمي ديد و امتياز نفت شمال مي توانست نفع بيشتري عايد آن دولت كند و نيز كاملا قابل پيش بيني بود كه ادامه ي حمايت شوروي از حكومت ملي آذربايجان عكس العمل هاي پيش بيني نشده ي آمريكا را بر انگيزد!و با توجه به چنين معادلات سياسي بود كه حكومت ملي آذربايجان اگر مي خواست پايدار باشد بايد قدرت مي داشت. قدرت هاي خارجي كه با چنين حساب و كتاب هايي كه گفته شد پيش مي رفتند و قدرت داخلي هم هر چه قدر هم كه بود ياراي آن نداشت كه در برابر ارتش حكومت پهلوي طاقت پايداري داشته باشد و بدين سياق براي مقابله و حفظ حيات دولت ملي چيزي باقي نبود جز تسليحاتي اندك.
سرانجام بعد از ظهر 30 آبان ماه 1325، دسته هاي فدائي زنجان موظف به تحويل سلاح هاي خويش شدند. گروهي از فدائيان، محل سكونت هيئت نظامي تهران راآتش زده و خطاب به رهبران فرقه دموكرات گفتند: "برادران! سلاح هاي ما راتحويل نگيريد، اينان... جنايت كارند،به قول خود وفادار نيستند. مبادا به اين ها اعتماد كنيد!...ما را دست بسته تسليم آدمكشان نكنيد...حاضريم مردانه از آزاديمان دفاع كنيم و در اين راه بميريم يا يكباره آزاد شويم.(26) اما دستور از طرف صدر فرقه ي دموكرات بود و فداييان با اكراه و ناگزيري تمام سلاح هاي خود را تحويل دادند.ب ه جز ايل هاي اصانلو و جهان شاهلو كه حاضر به خلع سلاح نشده و زنجان را ترك كردند.
روز اول آذر 1325 شهر زنجان ازقشون ملي آذربايجان تخليه شد. تحويل شهر و حومه به امضاي نمايندگان دولت ملي آذربايجان وحكومت تهران رسيد. اما سران حكومت مركزي در خيالات ديگري مي بودند و به محض ورود نيروهاي تهران به شهر طبق عادت مالوف ، اوباش و عمال اربابان محلي و عوامل حكومتي به پيشواز دولتيان رفته و استقبال به عمل آوردند. نيروهاي دولت مركزي ظاهراً به بهانه ي حمل گندم به زنجان ، سلاح هاي سنگين وارد زنجان كردندو قتل وآدم كشي و تعدي به مردمان ستمديده ي آذربايجان از همان روز دوم آذر از زنجان شروع شد و از جمله افراد معروفي كه در اولين تعديات به قتل رسيدند، شيخ محمد آل اسحاق و شيخ محمد خوئيني بودند و متعاقباً كشت و كشتار مردم بي دفاع و غارت خانه هاي اعضاي فرقه آغاز شد و اين ارتش، ارتش ملي همان ملتي بود كه روشنفكرانش حتي زبان ملت آذربايجان را منفور مي دانستند به بهانه ي اينكه زبان غارتگران است!!. شرح اين جنايات و كشتارها و غارت اموال و هتك حرمت مردم بي دفاع آذربايجان در هجوم ارتش پهلوي قصه ي پر غصه ايست كه خود حكايتي است مشبع و در اين مختصر نمي گنجد.
باري !در 19 آبان 1325 قوام فرمان حركت نيرو هاي تامينيه كه متشكل از 4 تا 5 لشكر مجهز بود را صادر كرد و از دكتر سلام اله جاويد، استاندار آذربايجان خواست كه از هر گونه مقاومتي جلوگيري كند. با حركت نيروهاي مركزي ، جنگ در ميانه آغاز شد و جبهه ي ميانه كه به دو بخش شمالي و جنوبي تقسيم شده بود، مهمترين مركز مقاومت نيروهاي فرقه بود. در جبهه ي جنوب نيروي قزل باش (سرباران وظيفه) به سبب تازه كاري شكست خورد و عقب نشست اما در جبهه ي شمال كه در دست فدائيان بود پيروزي با نيرو هاي آذربايجان بود. ايلات اصانلو و جهان شاهلو با عقب راندن نيروهاي ارتش مركزي تا حدود زنجان و تاكستان پيشروي كردند.
هم زمان با اين وقايع، سران شوروي به پيشه وري اعلام كردند كه نيروهاي مسلح آذربايجان نبايد و نمي توانند در برابر نيروهاي حكومت مركزي مقاومت كنند و نيز پيشنهاد پناهنده شدن سران فرقه به شوروي را دادند.
پيشه وري با ترك مقاومت و تسليم بي قيد و شرط در برابر نيرو هاي دولتي تهران مخالف بود، اما دگر گوني هاي سياست هاي جهاني مسير حوادث را به سويي برد كه چاره اي جز آن نماند. خود پيشه وري نيز البته از اين ماه عسل قدرت شوروي و امريكا مطلع بود و مشاجراتش با عوامل استالين از جمله باقراوف مويد اين ادعاست.
دكتر سلام اله جاويد و علي شبستري با ترك مقاومت و تسليم موافق بودندو نهايتاٌ پيشه وري در 19 آذر 1325 ناگزير به ترك وطن شد و محمد بي ريا در صدر فرقه به جاي او قرار گرفت، با عنوان دبير كل كميته ي مركزي فرقه ي دموكرات. از اين به بعد ديگر دستورهاي آمادگي جنگي و پيشروي به سوي تهران از سوي فرقه ي دموكرات و كميته ي نظامي تبريز صادر نمي شد بلكه علي رغم آمادگي نسبي نيروهاي مسلح آذربايجان به جنگ و حتي پيشروي هاي فداييان به طرف زنجان، از تبريز لحظه به لحظه به وسيله ي تلگراف و راديو فرمان عقب نشيني صادر مي شد. دستوري كه موجب سردر گمي و از هم پاشيدن شيرازه ي امور شد و افسران و فداييان فرقه را در كار مقاومت بلاتكليف كرد.
سحرگاه 21 آذر 1325، با حمله به شهر ها و دهات، كشتار بي رحمانه در سراسر آذربايجان آغاز شد و در حالي كه قتل و غارت به اشكال مختلف با شدت تمام ادامه داشت، رسانه هاي گروهي وابسته به دولت مرتجع چنان تبليغ مي كردند كه گويي مردم بودند كه به تاديب خائنين مي پردازند! شديدترين مقاومت هاي مردمي و به تبع آن كشتار و غارت هاي سازمان يافته در سراب و بخش هايي از اورميه بود. جنايات حقيقتاً درد آور فجيع بود. به عنوان مثال؛ در روستاي زنگلان در قره ضيائ الدين محمد نام، نوازنده ي سرنا را به جرم اينكه سرود ملي آذربايجان را مي نواخت گرفته و زبانش را بريدند. در تبريز شجاعانه ترين عكس العمل ها از سوي فريدون ابراهيمي دادستان كل آذربايجان نشان داده شد و وي در حالي كه مارش ملي آذربايجان را مي خواند پاي دار رفت. در مياندواب (قوشا چاي) 27 تن از نظاميان فرقه در حالي كه سرود ملي آذربايجان را به صورت دسته جمعي مي خواندند، تير باران شدند......و هزاران حماسه و مقاومت هاي تراژيك و اعدام ها و كشتارها!
حسين فردوست، از سركردگان رژيم پهلوي، در خاطراتش از سفر خود در تاريخ 22 آذر همراه محمد رضا شاه به تبريز مي نويسد : "در خيابان ها اجساد اعدام شده ي زيادي ديده مي شد و حدود 2 هزار الي 3 هزار نفر اعدام كرده بودند". وي ضمن تحسين دليري رزمندگان فرقه كه اسير ارتش شده بودند، از مقاومت نظاميان فدايي چنين ياد مي كند"سلول بزرگي بودو حدود 20 نطامي (سرگرد،سرهنگ دو و سرهنگ تمام)...وقتي به آنها پيشنهاد كمك كردم ناگهان سرگرد حسن قاسمي هم دوره ي من بود و گويا بر بقيه رياست داشت، برگشت و گفت: با اين(فردوست)صحبت نكنيدو خودتان را كوچك نكنيد. بگذاريد هر كاري مي خواهند بكنند"(27)"
2500دموكرات طبق احكام بيداد گاه هاي نظامي شاه اعدام شدند، 8000 نفر به مجازات هاي سنگين محكوم شدند كه از جمله ي آنها صفر قهرمانيان بود كه 32 سال در زندانهاي حكومت پهلوي محبوس بود. 3600نفر از روستاييان به بهانه هايي به سلطان آباد، اراك، بندر عباس و برازجان تبعيد شدند. ستون هاي منظمي از سربازان و فداييان به آن سوي ارس به آذربايجان شمالي عقب نشيني كردند. بنا به گزارش منابع رسمي در سال 1325در باكو تعداد پناهندگان از آذربايجان (جنوبي) در باكو نزديك 70 هزار نفر اعلام شده است."(28).
ناجيان آذربايجان؟! همه ي كانون هاي فرهنگي و هنري را ويران كردند، آلات موسيقي را شكستند، مركز تئاتر و كتابخانه ي مجلس ملي را به آتش كشيدند. كتاب هاي در سي تركي را سوزاندندو جشن كتاب سوزي برپا كردند(26 آذر 1325).آن ها بعد از شكستن مجسمه هاي ستار خان و باقر خان ، عكس هاي رضا خان را به جاي آن ها گذاشتند.
"هيچ سازمان سياسي به اين جنايت عظيم اعتراض نكرد. تنها آذربايجانيان شمالي بودند كه با تن و جان خود نا به حقي مطلق را حس كردند و بشريت مترقي را فرا خواندند. «صمد وورغون »كه در كنگره ي جهاني صلح پاريس شركت نموده بود با خواندن شعر «يانديريلان كيتابلارا»( به ياد كتابهايي كه سوزانده شد) اعتراض آذربايجانيان را به گوش جهانيان رساند."(29).
و بدين سان تبريز بلاخيز به خون نشست و ديگر بار قيام مترقي آذربايجان در برابر استحاله ي فرهنگي و استبداد و ارتجاع سياسي، به شديدترين و شنيع ترين شكل سركوب شد و طرفه اينكه حكومت پهلوي و روشنفكران نابالغ، 21 آذر را "روز نجات آذربايجان ناميدند." و دريغا كه امروز نيز در بر همان پاشنه ي پوسيده مي چرخد، اما باز پايان گفتار را به اين سخن زرين انگلس كوتاه مي كنيم كه "موش تاريخ از هر سوراخي كه راه پيدا كند سربر مي آورد". و ما را ترديدي نيست كه مسئله ي آذربايجان، بزرگ ترين و ديرپاترين مسئله ي قرن معاصر ايران بوده و خواهد بود.
نگاهي به شكل گيري احزاب اپوزوسيون كرد
عليرضا غني زاده - تركيه امروزي بازمانده دولت امپراطوري اي بود كه چندين قرن بنام عثماني در قسمتي از آسيا و افريقا حكومت مي كرد و مناطوسيعي از حجاز تا شما افريقا چون مصر تا اروپا و كشورهايي چون بوسني و آلباني و ... تحت حكومت اين امپراطوري اداره مي شدند.
در اثر عوامل مختلفي چون رفتار سلاطين عثماني، تحريك جرياناتي قوي چون پان عربيسم با حمايت انگليس و جريان سازي فرقه هاي انحرافي از جمله فرقه وهابيت در شبه جزيره عربستان و تسلط بر اين منطقه و تخريب اماكن مقدس در مكه و مدينه نهايتا به علت ورود عثماني به جنگ جهاني اول و قرار گرفتن در جبهه آلمان و پيروزي متفقين و تجزيه مناطق عرب نشيناز اين امپراطوري و عقب نشيني سربازان عثماني و شكست آنها بعد از جنگ جهاني اول جمهوري تركيه با شكل امروزي بوجود آمد كه اكثريت جمعيت آن را ترك ها تشكيل مي دادند. بعد از تركها ، كردها با جمعيتي چند ميليوني در مناطق جنوب اين كشور حكومت ميكردند.
به دنبال روي كار آمدن مصطفي كمال معروف به ((آتاترك)) در تركيه به خاطر مخالفت هاي وي با نسبت هاي عثماني و پيروي از غرب و مبارزه با مظاهر اسلامي و اعلام تشكيل حكومت لائيك مبني بر جدايي دين از سياست، با توجه به اعتقادات عام مردم تركيه جه در مناطق ترك نشين و چه كردنشين مخالفتهايي بر عليه آتاترك بروز كرد كه از جمله مبارزات فردي به نام شيخ سعيد نوري معروف به بديع الزمان كه يك حركت فرهنگي را در راستاي دفاع از اصول و اعتقادات ديني بر عليه آتاترك به راه انداخت كه امروز نيز جريانات مختلف البته بيشتر با شكل طريقت ، ينام پيروي از راه و روش شيخ سعيد فعاليت دارند.
البته اين جماعت برداشتهاي متفاوتي از نظرات نوري داشته و در مناطقي از ديار بكر تركيه قيامي را بر عليه آتاترك به راه اندازند. ناسيوناليستهاي كرد حركت و قيام اينها را بعنوان يك قيام ناسيوناليستي تبليغ مي كردند در حاليكه اينها به خاطر دفاع از اصول اسلامي مبارزه خود را شروع كردند.
از آثار مكتوب به جا مانده ازشيخ و اظهاراتش نسبت به همسرش همه دال بر پايبندي اش به مسائل اسلامي است.
آتاترك بعد از چندي قيام شيخ سعيد نوري و شيخ سعيد پالو را سركوب مي كند و بعد از مرگ آتاترك ، اينو از اطرافيان وي و رهبر حزب حاكم كه تنها حزب مجاز به فعاليت بود، جانشين وي مي شود و ادامه دهنده سياستهاي آتاترك شده و حكومت جمهوري را كه قانون اساسي آن مبتني بر قدرت نظاميان بوده قوميت ترك را بعنوان قوم برتر معرفي ميكرد تدوين كرد.
بعد از گذشت دهه هاي اول شكل گيري جمهوري تركيه تعداد احزاب سياسي با گرايشي راستگرايانه يا چپگرايانه وارد ميدان مبارزه شدند اما در ميان خود دچار اختلافاتي نيز بودند .
در اين ميدان مبارزه رهبراني چون نجم الدين اربكان كه رهبري حزب راستگراي ملي سلامت با گرايشات مذهبي با هدف احياي روشهاي حكومت عثماني را بر عهده داشت و سليمان دميرل يك حزب راستگراي لائيك را بر عهده داشت حضور داشتند كه البته درون اين حزب عناصر وابسته به طريقت نقشبندي حضور داشتند، الب ارسلان رهبر حزب راستگرا با گرايشات ناسيوناليستي بود كه درون اين حزب گروههاي پان تركيسم قدرت يافته بود البته در اين بين نظاميان بازنشسته و برخي مذهبي هاي ناسيوناليست در اين حزب حضور داشتند. همچنين اين حزب درون نيروهاي مسلح و سرويسهاي اطلاعاتي تركيه MIT نفوذ زيادي داشت و بولند اجويت رهبري حزب چپگراي خلق را عهده دار بود كه البته متمايل به غرب بودند.
احزاب كوچكي چون حزب كمونيست و يا احزاب كوچك ديگري كه در استانبول و شهرهاي بزرگ فعال بودند و تعدادي گروههاي كوچك در مناطق كردنشين. در اواخر دهه هفتاد اختلاف بين احزاب راستگرا و چپ گرا زياد شد و تحت تاثير فضاي حاكم در مناطق جنوب شرق آسيا وآمريكاي لاتين حكومتهاي راديكال كه بيشتر رهبران آن را دانشجويان تشكيل مي دادند بصورت گروههاي منطقه اي شكل گرفتند و تشكيل اينها اينها در مناطق كردنشين و با جوانان كرد تحصيل كرده در دانشگاههاي استانبول وآنكارا زياد شد. از جمله اين احزاب و جريانات حزب كاوه، دركاوه، رزگاري،آن رزگاري،حزب دمكرات،كوموله و ... در جهت برخورد با مخالفين خود از سلاح نيز استفاده كردند. تحولاتي در كشورهاي منطقه بوجود آمد كه خوشايند قدرتهاي غربي بويژه امريكا نبود.از آن جمله است پيروزي انقلاب اسلامي در ايران. اين تحولات موج اسلامخواهي را در ميان مردم تركيه كه سابقه زيادي در پپيروي از سنت هاي ديني داشت اثرات محسوسي بر جاي گذاشت و امريكا را از تاثيرات انقلاب اسلامي در اين كشور خوفناك مي كرد.از سويي كودتاهايي كه در كشورهاي اطراف بويژه در افغانستان در اثر اشغال اين كشور بروز مي داد و به تبع آن معادلات سياسي منطقه بر هم خورده بود. رويدادهايي از اين دست روحيه آزاديخواهانه مردم تركيه را نيز برمي انگيخت و همواره در انتظار يك ناجي به سر مي بردند. در چنين شرايطي ژنرال كنعان اورن فرمانده ارتش تركيه كه وابستگي شديدي به امريكا داشت به بهانه ايجاد نظم در جامعه در 12 آوريل 1980 دست به كودتاي نظامي زد. وي در جريان اين امر شمار زيادي از رهبران احزاب سياسي را دستگير و به زندان انداخت و فعاليت كليه احزاب و سازمانهاي سياسي را ممنوع اعلام كرد.اين رويه باعث وارد آمدن ضربات سنگيني بر پيكره گروههاي سياسي با عقايد ماركسيستي و كمونيستي شد كه فعاليت مسلحانه نيز داشتند. بعد از كودتاي نظامي تركيه و سردمداري نظاميان فردي بنام «تورگوت اوزل» كه داراي گرايشات راستگرايانه از يك خانواده تاجر مذهبي بود، به نخست وزيري تركيه رسيد. اوزال كه يك اقتصاددان بود با هدف ايجاد روابط اقتصادي با غرب و ورود به اتحاديه اروپا و از سويي ديگر با نگاهي به برقراري روابط تجاري با كشورهاي اسلامي ، خصوصا در موضوع جنگ ايران و عراق بيشترين بهره را برد و توانست از فرصت پيش آمده براي تقويت اقتصادي كشورش استفاده نمايد. اوزال به تدريج به رهبران برخي احزاب اجازه فعاليت داد و چند حزب سياسي از جمله رفاه به رهبري نجم الدين اربكان، راه راست به رهبري سليمان دميرل، حزب ملي گرانه به رهبري الب ارسلان توركش با گرايشات ناسيوناليستي، حزب خلق به رهبري بلنت اجويت با گرايشات چپگرايانه در صحنه سياسي تركيه دوباره ظهور پيدا كردند.در همين ميان تعدادي از جوانان كرد كه سابقه فعاليت سياسي در احزاب كرد، قبل از كودتاي نظامي را داشتند، حزب كارگران كردستان با مرام ماركسيستي و لنينيستي و تجزيه مناطق كردنشين را به رهبري «عبداله اوجالان » تشكيل دادند.مركز فرماندهي اين حزب جنوب لبنان و فلسطين اشغالي بود كه از طريق ارتباط با مبارزين فلسطيني خصوصا احزاب و سازمانهاي چپ و كمونيستي فلسطيني به آموزش نيروهاي خود پرداخته و از سويي با سوء استفاده از تيرگي روابط تركيه ويونان و تركيه و سوريه، پايگاههايي را دراين كشورها ايجاد كردند. مقر اصلي عبداله اوجالان رهبري كارگران كردستان نيز دمشق بود. مرام كمونيستي حزب پ.ك.ك باعث شده بود كه اتحاد جماهير شوروي نيز با نظر لطف و حمايت آميز به آنها بنگرد.اوجالان در كشورهاي اروپايي نيز داراي پايگاههايي بود از آن جمله بود آلمان، بلژيك، هلند و ... كه پذيراي تعداد زيادي از اتباع كرد كشور تركيه بودند و در آنجا به جذب نيرو و كمك هاي مالي اقدام مي كردند. به خاطر بافت اجتماعي و مذهبي مناطق كردنشين تركيه، فعاليت سياسي براي اعضاي اين حزب مشكل بود، زيرا از نظر اجتماعي شكل زندگي اكراد تركيه عشايري بود كه با مرام كمونيستي پ.ك.ك منافات داشت. اعتقادات مذهبي كردهاي تركيه نيز باعث طرد تدريجي افكار و عقايد كارگران مي شد. پ.ك.ك عمده فعاليتش در ابتدا در برخي مناطق استراتژيك تركيه از جمله ارتفاعات آرارات هم مرز با منطقه ارمنستان شوروي و استان حكاري در مرز عراق بود و به خاطر ناامني هاي مناطق شمالي عراق و روابط ويژه پ.ك.ك با احزاب كرد عراق از جمله حزب دمكرات به رهبري خانواده بارزاني(مسعود) و اتحاديه ميهني به رهبري جلال طالباني به شكلي اسلحه و مهمات خود را از طريق اين احزاب ، خصوصا اتحاديه ميهني كه گرايشات سوسياليستي داشت تامين مي كرد. از سويي ديگر به خاطر فعاليت احزاب تجزيه طلب كرد در نوار مرزي ايران و تركيه درسالهاي اوليه انقلاب و حضور پايگاههاي حزب منحله دمكرات به رهبري عبدالرحمان قاسملو و حزب منحله كومله به رهبري عبداله مهتدي در مناطق مرزي شهرهاي اروميه و سلماس در غياب نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ، اعضاي پ.ك.ك به راحتي در نواحي كه عناصر دمكرات و كومله حضور داشتند تردد مي كردند و فعاليتهايي نيز در استان وان تركيه كه هم مرز با سلماس و اروميه ايران نيز بود انجام مي دادند. اين فعاليتها باعث جذب تعدادي از جوانان كرد ايراني توسط پ.ك.ك شد.بعد از فروپاشي شوروي و ضربه خوردن احزاب و گروههاي كمونيستي جهان، حزب كارگران نيز تلاش كرد به شكلي به بازسازي مجدد خود بپردازد. از اينرو بيشتر به تحريك احساسات قومي و ناسيوناليستي پرداخته و سعي در كمرنگ كردن گرايشات ماركسيستي خود نمود. تعدادي از رهبران از جمله جميل باياك و عثمان اوجالان كه رهبري پيشمرگان پ.ك.ك در مناطق عملياتي را بر عهده داشتند براي تغيير وجهه و تحريك احساسات مذهبي مردم به نفع خود به بازسازي و سازماندهي مجدد پرداختند و با مسئوليت يكي از اعضاي اين حزب بنام ملاعبدالرحمان كه يكي از فرزندانش قبلا از پيشمرگان و مسئولان پ.ك.ك بوده و در درگيري با نظاميان تركيه كشته شده بود را براي اين منظور وارد صحنه كردند. از سويي ديگر اين حزب روابط خود با رژيم بعثي عراق را نيز تقويت كرده و از چراغ سبز اين رژيم براي حضور در مناطق كردستان عراق برخوردار شد و توانست فعاليتهاي خود را از طريق اين مناطق به استانهاي حكاري، شيرناك و باتمان نيز بكشاند. در همين اثنا حمله عراق به كويت و متعاقبا حمله امريكا به عراق و تشكيل منطقه حفاظت شده در مناطق كردستان عراق يك فرصت طلايي براي پ.ك.ك ايجاد كرد و اين حزب منطقه خاكورك ( واقع در مرز عراق و تركيه ) را به منطقه اصلي فعاليت خود تبديل كرد و در اين منطقه پايگاههاي آموزشي نيز ايجاد و امكانات آموزشي خود را از جنوب لبنان به اين منطقه متقل كرد چرا كه به دنبال آزادسازي جنوب لبنان از سوي نيروهاي مقاومت اسلامي و حضور ارتش لبنان در اين مناطق براي حضور پ.ك.ك محدوديت هايي ايجاد شده بود. در همين زمان حزب براي گسترش فعاليتهاي خود در داخل تركيه روشهاي ديگري در پيش گرفت. در اين زمان به غير از دولت تركيه مقداري از مردم مناطق كردنشين اين كشور كه گرايشات مذهبي داشتنددر مقابل فعاليتهاي P.K.K ايستادگي مي كردند و اين حزب را در مناطق جنوب شرق تركيه به چالش كشيده بودند.و اين حزب از طريق تعدادي از هواداران خود جهت استفاده از ظرفيت هاي سياسي يك حزب كرد بصورت رسمي در مناطق كردنشين تركيه به نام «امك» تاسيس كرد و رهبران اين حزب توانستند با استفاده از احساسات قومي مردم در خيلي از شهرهاي كردنشين مسئوليت شهرداريها را بر عهده گرفته و اين مراكز را بصورت غير مستقيم به پايگاه PKK تبديل كنند. در تاسيس اين حزب تعدادي از نمايندگان پارلمان مناطق كردنشين نقش اساسي داشتند. يع دنبال تشديد فعاليتهاي نظامي و سياسي PKK دولت تركيه تصميم گرفت با تمام توان در جهت تضعيف قدرت رهبري حزب كه در سوريه حضور داشت وارد عمل شود. بهمين از سوريه خواست تا عبدالله اوجالان را تحويل مقامات امنيتي كشورش دهد. در راستاي همين سياستها نيروهاي نظامي تركيه در مرزهاي سوريه مستقر شدند. در كنار تهديدات جدي تركيه در داخل سوريه نيز شاهد برخي وقايع بوديم از جمله اينكه بيشترين روابط را در اين كشور با حزب كارگران ، رفعت اسد برادر حافظ اسد رئيس جمهور وقت سوريه بر عهده داشت كه از صحنه سياسي سوريه حذف شده بود. از طرفي ديگر حضور اوجالان و اين حزب در سوريه باعث ايجا روابط با كردهاي ناسيوناليستسوريه و ايجاد برخي مشكلات در اين مناطق گرديده بود كه چه بسا دولت سوريه نيز بي ميل نبود كه به شكلي رهبر PKK را از اين كشور اخراج نمايد. نهايتا تهديدات تركيه كارساز شد و سوريه به اوجالان فشار وارد كرد كه خاك اين كشور را ترك نمايد.قرار گرفتن حزب كارگران در ليست احزاب و گروههاي تروريستي اتحاديه اروپا امكان رفتن اوجالان به كورهاي اروپايي وجود نداشت زيرا به خاطر روابط ويژه تركيه با كشورهاي اروپايي و آمريكا در صورت رفتن وي به آن كشورها مقامات اروپايي وي را به تركيه تحويل مي دادند. گفته مي شود اوجالان براي ترك سوريه برخي كشورها از جملهروسيه، يونان،ارمنستان،... را بعنوان مقصر بعدي انتخاب كرده و ظاهرا بعد از خروج از سوريه مسافرت كوتاهي نيز به روسيه مي كند كه مقامات اين كشورحاضر به پذيرش او نمي شوند. وي نهايتا به افريقا مي رود. از زمان خروج اوجالان از سوريه سازمان اطلاعات تركيه MIT با همكاري سازمان اطلاعات اسرائيل( موساد) كه روابط ويژه اي بين آنها برقرار بود با توافقات امنيتي دوجانبه اوجالان دستگير و به تركيه منتقل مي شود. به دنبال انتقال وي به تركيه به خاطر برخي منافع آمريكائيها كه ظاهرا در زمان حضور PKK در شمال عراق روابطي با اين گروه برقرار كرده بودند. اقدام به اعمال فشار مستقيم و غير مستقيم براي جلوگيري از اعدام اوجالان كرد. امريكا در اين راه اروپا را نيز با خود همراه كرد. تركيه نيز ناچار شد براي الحاق به اتحاديه اروپا اقدام به اصلاح قوانين قضايي نموده و مجازات اعدام را از قوانين خود حذف نمايد. نهايتا اوجالان از مرگ نجات يافت و هم اينك در يك جزيره دوران محكوميت حبس ابد خود را مي گذراند. بعد از سقوط رژيم بعث صدام در عراق و تشكيل منطقه خودمختار در شمال اين كشور PKK همه امكاناتش را به شمال عراق منتقل و به شكلي مورد حمايت برخي احزاب كرد عراقي قرار گرفت.با استقرار و تقويت اين حزب در شمال عراق حملات نظامي بر ضد تركيه گسترش يافت. نظاميان توركيه با اسفاده از قراردادي كه قبلا با حكومت عراق منعقد كرده بودن در چندين نوبت با هدف ضربه زدن به نيروهاي PKK مناطق حضور آنها را از هوا و زمين مورد حمله قرار داد و با فشار احزاب كرد عراق PKK مجبور شدفعاليتهاي نظامي اش را كاهش دهدو به سازماندهي و آموزش نيروهاي خود بپردازد در اين ايام در خصوص نحوه مبارزه بين برخي از رهبران PKK اختلاف ايجاد شده و عثمان اوجالان برادر عبدالله اوجالان كه بعد از بازداشت برادر از عناصر اصلي رهبري حزب بود به شكلي از اين حزب كناره گيري كند و همچنين تشكيل كميسيونهاي امنيتي مشترك بين ايران و تركيه به رياستمعاونين وزارتخانه هاي كشور هر دو دولت و تصميم جدي آنها جهت مقابله با تحركات گروههاي تروريستي در مرزهاي دو كشور باعث شد جمهوري اسلامي ايران با هر نوع تحركات PKK در مرزهاي مشترك بصورت جدي برخورد نمايد و اجازه ورود به آنها را به داخل خاك ايران ندهد و در اين رابطه بعضادرگيري هايي نيز بين نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران با عناصر وابسته به PKK در مرزهاي دو كشور رخ داده بود. و تعدادي از مرزبانان ايراني نيز شهيد شده بودند به دنبال برخوردهاي نظامي مرزبانان ايراني با عناصر اين حزب رهبران آن تلاش نمودند فشارهايي را نيز بر عليه ايران تحميل كنند. آنها به سازماندهي تعدادي از اكراد ايراني كه به اين حزب پيوستند بودند و برخي عناصر وابسته با گروهكهاي حزب منحله دمكرات و حزب منحجله كومله كه بصورت منفعل در داخل خاك عراق بودند شاخه ايراني PKK را بنام «پژاك» با فرماندهي فردي به نام احمدي راه اندازي كرده و اين عناصر را جهت انجام عمليات هاي ايذايي و جذب نيرو كمك هاي مالي به مناطق مرزي ايران اعزام نمايند كه البته پژاك همان PKK است با يك تابلوي ديگر و اين گروهك با نيروهاي امريكايي مستقر در عراق نيز تماس مي گرفت و امكاناتي نيز از طرف نيروهاي آمريكايي در اختيار آنها قرار مي گيرد و جهت انجام عمليات هاي تروريستي در داخل ايران مورد حمايت نيروهاي امريكايي ميباشند و از طريق شبكه هاي ماهواره اي وابسته به PKK مورد حمايت و پوشش خبري قرار مي گيرد منبع:qaflansesi.mihanblog.com
پژاك دنبال چه ميگردد؟

از سال 57 وبعد از آن مسايل ايران وملل ساكن درآن با توجه به ماهيت رژيم پهلوي كه سركوبگرانه بوده ودر راستاي اهداف شونيستي آريا پرستانه خود به مقابله با فرهنگهاي غير فارس مي پرداخت رنگ وبوي ديگري به خود گرفت. آذربايجانيها جهت خلاصي از چند دهه فشار واختناق به خصوص بعداز سرنگوني حكومت ملي در آذربايجان با نگرش مثبت به اسلام به پاخاستند وخواستار حكومتي شدند كه حقوق حقه انها را به رسميت بشناسد. سيرتحولات آذربايجان به خودي خود حين وبعد از انقلاب بحث مفصل وطولاني دارد ولي آنچه كه در اين مبحث به آن مي پردازيم پژاك مي باشد.
در ابتدا خيلي كوتاه به پ ك ك را معرفي كنيم پ ك ك گروهي است كه چند دهه است با شعارهاي مختلف و متنوع از انقلاب جهاني تا تجزيه كردستان تركيه مواضع متفاوتي گرفته است و بعد از چند دهه كه خون هزاران انسان را از نوزاد گرفته تا پيرمردها و پيرزنها ريخته ولي به اهداف خود نرسيد و مستاصل به خاك عراق گريختند در پي معادلات جهاني و مواضع آمريكا و غرب اين گروه تروريستي زايده اي به نام پژاك خلق كرد تا در ايران اقدام نمايد تا شايد بتواند علاه بر تامين منابع مالي خود از راه قاچاق مواد مخدر،مشروبات الكلي و… مبالغي هم بابت مزدوري دريافت نمايدو هم بتواند وجهه اي براي خود فراهم نمايد تا شايد بتواند از بار سنگين عنوان تروريستي خود خارج شود اما نكته جالبتر حوزه عملياتي اين گروه كه مدتها در استان آذربايجانغربي است مي باشد. اين استان از استانهايي است كه تركها و كردها در آن زندگي مي كنند. تركها كه در شهرهاي ماكو ،خوي ، سلماس ، اروميه ،نقده ، شاهيندژ،تكاب ،مياندوآب ساكن وكردها اكثر جمعيت ساكن در شهرهاي سردشت ،پيرانشهر،مهاباد ، اشنويه وبوكان را شامل مي شوند اما در نوار مرزي اين استان با تركيه چندين روستا كردنشين وجود دارند (توضيح اينكه اين كردها از شاخه شيكاك مي باشند كه لهجه وگويش متفاوتي با ديگر دارند )جمعيت چند هزار نفري را شامل مي شوندو همچنين در شهرستانهاي كردنشين هم روستاهاي ترك نشين متعددي وجود دارد همچنين بايد اضافه نمود در جريان در گيريهاي سال 57 بسياري از ساكنين ترك روستاها و شهرهاي كردنشين كه مورد تعرض تروريستهاي تحت عنوان حزب دمكرات قرار گرفتند مجبور به كوچ به شهرهاي ترك نشين شدندودربرخي نقاط مقاومتهاي خود جوش چون حماسه نقده در بهار 58 باعث اضمحلال و شكست خوردن نقشه هاي گروههاي تروريستي شد علي ايحال با اين توصيف مختصر كه مستندات آن در تاريخ معاصر موجود مي باشد شعارمجهول اين گروه(كردستان شرقي)و برخي موضع گيريهاي اين گروه زماني جالب مي شود كه بدانيمتعداد زيادي از اين اكراد به صورت مهاجر در برخي شهرهاي ترك نشين ساكن شده و به خاطر تابعيت ايراني شان اقدام به كار وابتياع زمين كرده وساكن شدند وهيچ مشكلي بين مهاجرين كرد وساكنان ترك پيش نمي امد ولي اقدامات پژاك پرده از نيات پليد اين گروه برمي دارد . حمله وآزار و تهديد ساكنان ترك روستاها ، حمله به تاسيسات و پاسگاههاي انتظامي در اين شهر ها جو اين مناطق را ملتهب و ساكنان اصلي را نسبت به مهاجران بدبين نمود.
پر واضح است گروه پژاك با اگاهي تمام اين اقدامات را انجام داد تا با ايجاد اختلاف وبدبيني باعث تحريك ساكنان نسبت به مهاجران كرد شده وشايد با اقداماتي باعث قتل ويا آوارگي مجدد اكراد مهاجرشده وبا شعار دفاع از مظلوموبا اسلحه هاي غارت شده، اين گروه مافيايي اقدام به قتل وغارت نمايد و دوباره خاطره جلوليق (قتل مسلمانان به دست ارامنه مسلح شده توسط روسها)دوباره زنده شود.
آري اين گروه باتركيب عجيب كه اكثر اعضاي ان اتباع سوريه وتركيه مي باشند بسيار تمايل دارند تا با سناريو يوگسلاوي جنگ داخلي راه بيندازند تا به نيات پليد واهداف جاه طلبانه خود برسندآري اين بيگانگان مي خواهند در اين جا عقده گشايي كنند وكمبودهاي خودرا اين جاجبران كنند نه تنها تركها حتي كردهاي ساكن شده هم در جهت رفاه و آزادي مايل به سكونت مسالمت اميز در اين مناطق هستند شايد برخي اقدام به شانتاژ نمايند واصولا ناراحت باشند ولي آنچه كه مسلم است آرامش باعث رونق اقتصادي ورفاه مردم خواهد بود واين گروه با اين ابزار خواهان ايجاد مشكلات وبروز مصائب براي تمام افراد مي باشد.ما تركها وهمسايگانكردنام خاطرات تلخي از جنگها ونا آرامي ها داريم ونمي خواهيم افرادي كه نمي شناسيم با به اصطلاح دلسوزي آتش فتنه را در اين جا روشن كنند چون انها به اينجا تعلق ندارند وهم ما وهم كردها همدرديم چون اسير شونيسم هستيم وبعضي تفاوتها نميتواند دست آويز عدهاي بيگانه باشد .اين گروه بايد در تركيه يا در سوريه دنبال حقوق خود باشد نه در اين كشور.
از ياد نبريم كه در سوريه حتي اكراد فاقد شناسنامه هستند ومجوز هيچ شغلي جز معلمي را ندارند در تركيه هم با توجه به جوي كه پ ك ك ايجادكرده عملا مشكلات فراواني را براي ماجراجويان به وجود اورده است نكته اول انتظار مي رود نيروهاي انتظامي ونظامي با قدرت و بدون هيچ گذشتي با اين گروه مافياي بيگانه كه در پشت شعارهاي عوامفريبانه مخفي شده برخورد نمايند.
مردم ساكن در استان آذربايجان غربي بايد با علم واگاهي در جهت خنثي كردن توطئه اين گروه بيگانه با عوامل اين گروه برخورد نمايند ودر راستاي استقرار امنيت و آرامش زدوده شدن چهره آذربايجان از لوث تروريستها با هم متحد وهمدل باشند