آزربايجان تاريخي-تاريخ آذربايجان

ملتى كه تاريخ خود را نداند محكوم به تكرار آن است

ضرر روشنفكر بيفكر و وابسته به فرهنگ ديگران بيشتر از مردم عادي است

برخي مواقع مي بينم برخي روشنفكران ما حرف هايي مي زنند كه به نظر من حرف هاي آنان نشان از عقده و حقارت پنهاني اعماق وجودي آنان دارد كه در اثر برخورد جامعه با آنان اتفاق افتاده است، چون برخي از جريان هاي اجتماعي پيشين كه از زمان رضا ميرپنج ( پهلوي ) شروع شده و تا امروز نيز ادامه دارد به نوعي تفكر آنان را تحت تاثير خود قرار داده اند.

برخي آگاهانه ملت بزرگوار ما را تحقير كرده اند كه اين باعث شده دو جريان فكري انحرافي در بين جامعه ي ما به وجود آيد برخي كه تعداد آنان بيشتر است و فعاليت فرهنگي آنان كم از گذشته فرار مي كنند به علم تاريخ، جامعه شناسي و … با ديده ي نفرت مي نگرند و برخي ديگر كه اكثريت روشنفكران ما را تشكيل مي دهند، خود را روشن فكر مي دانند و روزي يك كتاب هم نمي خوانند و اگر هم كتابي بخوانند چشم بسته آن را قبول كرده و بيشتر ميمون صفت هستند تا انسان صفت، در يك خواب بسيار شيرين به سر مي برند، يا گروه اول را محكوم مي كنند كه شما ها نمي فهميد، يا بزرگي خود را در گذشته جستجو مي كنند و بر اين خيالند كه امروزه بزرگند چون گذشته بزرگ بوده اند و الان هيچ فعاليتي انجام نمي دهند، همين گروه دوم وقتي مي خواهد بگويد ما بزرگ هستيم مي گويد ما افراد متمدني هستيم به اين دليل كه تمدن هاي بزرگي را در گذشته به وجود آورده ايم و … عزيز من به اين فكر كن كه امروز چه هستي و كجاي دنيا ايساده اي ؟

اي افرادي كه خود را روشنفكر مي دانيد و هيچ كاري نمي كنيد، با گفتن شعارهايي در قالب اينكه ما بزرگ بوده ايم، نتنها هيچ كاري درست نخواهد شد بلكه شما كار را خرابتر هم خواهيد نمود زيرا الان در اين دوره ي زماني هر يك ثانيه بي فكري يكسال ما را در ميان جوامع جهاني به عقب خواهد راند و بدانيد كه شما خائنيد چون هم خود در خواب شيرينيد و هم مردم را در يك خواب رؤيايي گرفتار كرده ايد، خائن به سه چيز :

1 خائن به خالق روشنايي ها، آفريدگار هستي زيرا نعمت هاي آن را ناديده گرفته و فكر مي كنيد خدا را هم مي شود فريفت، برخي اصلا به خدا اعتقادي نداريد، چون اگر فقط يك حرف خدا يعني قيامت را باور داشتيد، به كلماتي كه از دهانتان خارج مي شد كمي فكر مي كرديد.

2 خائن به خود و مردم زمان حال

3 خائن به تمام ملت توٌرك، هم گذشتگان كه با خون و جان خود اين فرهنگ و زبان را محافظت نمودند و هم آيندگان كه وارثان اين زبان، تمدن و فرهنگ هستند، آري شما خائنيد زيرا الله در قرآن مي فرمايد : خيانت در امانت بزرگترين گناهان است و سنگ حجرالاسود گواه بر اين موضوع مي باشد.

اين را بدانيد اگر بي توجه بودن به تاريخ گذشته گناه بزرگي است، ماندن در رؤياهاي گذشته گناهي بسيار بسيار بزرگتر است، زيرا اولي سرپيچي از وظيفه است اما دومي طرح و برنامه ي برخي افراد ضد اصول انساني براي انحراف يك ملت …

از حدود يك صده ي قبل برنامه اي ضد بشري توسط دولت هاي ضد بشر با اسم هاي خوب بنا نهاده شد، افرادي جهان را منحرف ساخته و به طرفي بردند كه كه خود مي خواستند از آفريقا، آمريكاي لاتين و … بگيريد تا ايران و برخي كشور هاي ديگر … در اين راه افراد بسياري كشته شدند، از روشنفكران آن زمان بگيريد تا دهقانان مي خواه بگويم اين جريان بر روي خون ميليون ها انسان بنا شده است و هركسي درمورد اين جريان انحرافي ساكت بداند در خون و قتل عام آن انسان ها سهيم است .

چون اين دولت هاي ضد انسان و بشر ديده بودند كه برده نمون فيزيكي زياد طول نخواهد كشيد به فكر برده كردن انسان ها از طريق تحقير تفكر آنان نمودند زيرا اگر فرد جسما هم قوي بود وقتي در خود بزرگي و توان را نمي ديد ديگر كاري نمي توانست انجام دهد، وقتي به شما باورانده شود كه كوچك هستيد و هميشه بايد برده باشيد دير به فكر حاكم بودن هم نخواهيد افتاد زيرا اگر فكر بزرگ بودن در سر شما  به وجود بيايد ديگر مطمئنا شما بزرگ خواهيد شد زيرا تاريخ و علم نشان داده كه ما اول فكر مي كنيم و بعد فكر خود را به ماده تبديل مي كنيم.

حالا برخي مي آيند و چشم بسته از تاريخ گذشته ي كشور ما صحبت مي كنند و با منابعي كه توسط همان ضد انسان ها نوشته شده، چيزهايي را اثبات مي كنند كه در جهت خواسته هاي استعمار كنندگان فعلي فكر بشر مي باشد و آنگاه با به به و چه چه هم به خود افتخار مي كنند.

 عزيزان من بدانيد در مورد هركلمه اي كه از دهنتان در مي آيد در برابر خدا در روز قيامت مسئولي، اين گفته ي قرآن كبير است اما چه كنم كه برخي از شما ها اصلا نمي دانيد قيامت چيست كه بخواهيد به آن ايمان داشته باشيد …

بقول نوآم چامسكي كسي كه مي خواهد نظر بدهد حداقل بايد روزي ده ساعت مطالعه داشته باشد تا بتواند يك حرف درست و حسابي بزند من هم بر اين باورم كه كسي مي تواند براي خود تصميم بگيريد كه روزانه حداقل ده ساعت مطالعه داشته باشد حالا برخي نخونده ملّا ها نه براي خود بلكه براي مردم مي خواهيد تصميم بگيريد درصورتي هيچ مطالعه اي نداريد ؟


و در آخر بگويم : عزيزان من درد من از بركه نيست كه چون حصاري من را در بر گرفته است نه، درد من از ماهياني است كه هرگز حتي فكر دريا به ذهنشان نمي رسد چه برسد به آنكه بخواهند در اقيانوس زندگي كنند …

                                                                  با تشكر

كامران فريدوني كشكولي



نيه آزربايجان گرك "خليج عرب" دن حمايت اليه


فاشيستلر تازا آد قويماخلارينان ايستيلر توركون كيمسه اولدوغون آرادن آپارسينلار

رديف -- تازا فارسي آد -- قديم توركي آد

1 -- ارسباران : قراجه داغ
2 -- مشگين شهر : خياو
3 -- نقده : سولدوز
4 -- بناب : بين اوؤ
5 -- تكاب : تيكان تپه
6 -- مياندوآب : قوشاچاي
7 -- تلخه رود : آجي چاي
8 -- ملكان : ملك كندي
9 -- سفيد رود : قيزيل اوزن
10 -- سياه چمن : قره چمن
11 -- سيمين رود : طاطائو چاي
12 -- زرينه رود : جغتو چاي
13 -- سيه چشمه : قره عيني - ماكو ياخينليغيدا
14 -- شاهين دژ : صايين قلعه
15 -- مهاباد : ساوجبلاغ مكري (سويوق بولاق)
16 -- مهران رود : ميدان چاي - تبريز ده كي چاي
17 -- ميانه : ميانج
18 -- هرزند : هلاكو - آزربايجان دا دمير يولو يرلرين نن بيري
19 -- ايشه : ايچي - كردستان ين ساققيز بخشين ده
20 -- بناور : امچه لي- گرگان دا
21 -- پادار : اياغچي - كردستان دا ساققيز بخشين ده
22 -- تيكان : تيكانلو - كردستان دا ساققيز بخشين ده
23 -- جاغر : چاغرلو - كردستان دا ساققيز بخشين ده
24 -- دشت مينو : حاجي لر - گرگان دا
25 -- ديزه : ديزج خليل - آزربايجان دا دمير يولو يرلرين نن بيري
26 -- زال : قراگز - آزربايجان دا دمير يولو يرلرين نن بيري
27 -- زرينه بالا : آلطون عليا - كردستان دا ساققيز بخشين ده
28 -- زرينه پايين : آلطون سفلي - كردستان دا ساققيز بخشين ده
29 -- سبزده : قطانجق- كردستان دا ساققيز بخشين ده
30 -- سرچشمه : باش بولاق - كردستان دا ساققيز بخشين ده
31 -- سفيد تپه : آق تپه - كردستان دا
32 -- سفيد گنبد : آق گنبد
33 -- سلمان كند : سليمان كندي - كردستان دا ساققيز بخشين ده
34 -- سياه آب : قره سو - شمالين نمره 2 دمير يولو يري
35 -- سياه پايه : قره غايه (قره قايا)
36 -- سياه چر : قره چر
37 -- سياه دشت : قره غان - كردستان دا ساققيز بخشين ده
38 -- سياه گل : قره گل - كردستان دا
39 -- سياه گندم : قره بوغدا - كردستان دا
40 -- سياه ناو : قره ناو - كردستان دا ساققيز بخشين ده
41 -- بودان : قوتلو - كردستان دا ساققيز بخشين ده
42 -- كلاچك : قلعه جقه - كردستان دا ساققيز بخشين ده
43 -- كوپلان ده : قپلانتو- كردستان دا ساققيز بخشين ده
44 -- كوچك : قوجق- در كردستان
45 -- كوشك : قاشق- كردستان دا ساققيز بخشين ده
46 -- گلزار بالا : قوزلو عليا - كردستان دا ساققيز بخشين ده
47 -- گلزار پايين : قوزلو سفلي - كردستان دا ساققيز بخشين ده
48 -- گلشن : گلين - كردستان دا سنندج ده
49 -- گندمان : طاهر بوغدا - كردستان دا ساققيز بخشين ده
50 -- نزار : آريخ - گرگان دا
51 -- نيستان : قميشله (قميشليخ) - كردستان دا سنندج ده
52 -- هشترود : سرس كند
53 -- پارس آباد : آسلان دوز
54
55
56
.
.
.



توركي اوشاق ناغيلاري يوكلمك (دانلود ائتمك)

 
ناغيلاري آشاغيداكي لينك لردن يوكله يه بيلرسيز

 

Azerbaycan naghili - Tulku ve keklik 

Azerbaycan naghili - Ayi ve qarishqa 

Azerbaycan naghili - Aghilli qoca

Azerbaycan naghili - At ve canavar 

Azerbaycan naghili - Canavar ve durna 

Azerbaycan naghili - Cirtdan

Azerbaycan naghili - Dovshan ve tisbagha

Azerbaycan naghili - Dovshanin qulaghi niye uzundur

Azerbaycan naghili - Dovshanin tenbelliyi

Azerbaycan naghili - Goychek Fatma

Azerbaycan naghili - Goyden qoz yaghir

Azerbaycan naghili - Goyerchin ve qarishqa (Mercan)

Azerbaycan naghili - Gulnar

Azerbaycan naghili - Guneshin naghili 

Azerbaycan naghili - Hamidan qesheng

Azerbaycan naghili - Hiyleger kechi

Azerbaycan naghili - Melikmemmed

Azerbaycan naghili - Nardanxatin

Azerbaycan naghili - Padshah ve xoruz

Azerbaycan naghili - Qazlarin duasi

Azerbaycan naghili - Qesheng xoruz

Azerbaycan naghili - Qurbaghalar ve hacileylekler 

Azerbaycan naghili - Sichan, pishik ve xoruz

Azerbaycan naghili - Tenha qu qushu

Azerbaycan naghili - Tulku hecce gedir

Azerbaycan naghili - Tulku ve deve



ياساق(ممنوع)

 

طالعيمه سن باخ، دوشونجه لريم ياساق***به طالعم تو نگاه بكن،از چيزهايي كه متوجهش شدم ممنوع شده ام

دويغو لاريم ياساق،دويغو لاريم ياساق***احساساتم ممنوع!،ازاحساساتم ممنوع

كئچميشيم دن سوز آچماقيم ياساق***از گذشته ام حرفي را بردنم ممنوع

آتا بابامين آدين چكمييم ياساق***ازنام نياكان و پدرانم را كشيدنم ممنوع

آنامدان آد آپارماقيم ياساق***از اسم مادرم نام بردنم ممنوع

ياساق،ياساق***ممنوع،ممنوع

بيليرسن ،بيليرسن***ميداني؟!ميداني؟!

 آنا دان دوغولاندان بئله اؤزوم بيلمييه بيلمييه***از وقتي كه از مادرم زاييده شدم خودم ندانسته

ديل آچيب دانيشديغيم ديلده***زباني كه زبانم با آن باز شده و حرف زده ام

دانيشماقيم ياساقيميش ياساق، ياساق***از حرف زدن(به زبان مادري) ممنوع بوده ام ممنوع!

قارقيش زمانه نين قانونلارينا، قارقيش***نفرين بر قانونهاي زمانه،نفرين

قارقيش اوره ك لري آييرانارا***نفرين بر آنهايي كه دل ها را جدا كرده اند

قارقيش اينساناري قفسه ساليب ،بشر حوقوندان دم وورانلارا***نفرين بر كسانيكه انسانها را بر قفس انداخته و خود از حقوق بشر دم مي زنند

قارقيش اينساناري قفسه ساليب، بشر حوقوندان دم وورانلارا***نفرين بر كسانيكه انسانها را بر قفس انداخته و خود از حقوق بشر دم مي زنند

كيمه دئملي ييك درديميز بيز***مابه چه كسي بايد دردمان را بگوييم؟

درد بيلن كيمدير، سوز آنلايان كيمدير***چه كسي درد ا را ميداند؟،چه كسي حرف ما را مي فهمد؟

اسير بير ميللته، محكوم بير اله***يك ملت اسير هستيم كه زير محكمه ايم

قايغي چكن كيمدير، آغلايان كيمدير***مرهم ما كيست؟گريه كننده ما چه كسي هست؟

ميللي آزادليكلار اسري اولسادا***اگر آزادي هاي ملي بشوند

هر يئرده هر ياندا آدي بو اسرين نه ائتمك***در هرجا و هر گوشه كنار اسم اين حركت هر چه باشد؟

دونياني بوغدا توتسادا***اگر دنيا از گندم لبريز شود!

ككليكين روزوسو چينگيل دير همين***روزي و خوراك كبوتر فقط چند دانه هست!

كوره ،ويتنام،آلمان بولوندو***كره،ويتنام،آلمان همه و همه جدا شدند   

آنجاك دونيا بولدو بئله بولونمه لر وار***بالاخره همه دنيا فهميدند كه چنين جدايي هايي صورت گرفته

سؤز گليب چاتاندا آذربايجانا***اما وقتي صحبت  آمد به آذربايجان رسيد

بير مثل وار فارسدا:«اينگار نه اينگار»***يك ضرب المثل در فارسي هست:انگار نه انگار

بو شرف،بو شوكت ،بو شوهرت بو شان هورا***اين شرف،اين شوكت،اين شوهرت اين شان و منزلت هورا

دوغورداندا بيزه عار اولسون***واقعا هم كه بر ما عار و عيب باشد كه ...

حاياتين بير آمانسيز قانونو وار***حيات و زندگي يك قانون بي امان دارد

تعصوب سوز ميللت گله ك خار اولسون***ملتي كه تعصب ندارد بايد كه خار و ذليل شود

ميللي تعصوبدان سؤز سالديم اولسون***از تعصب ملي صحبت باشد و حرف و گفتگو باشد

اصليني ايتيرن حارامزادا دير***كسي كه اصل و نسب و خود را گم ميكند حرامزاده است

مرد اوغول وطنين حاققيني ايتيرمز***فرزند غيور و مرد حق قوم خود را گم نمي كند

وطن اينسانا اَن بويوك آنادير***وطن و ميهن بر انسان بزرگترين مادر است

ديليمي داليمدان چيغارسالاردا***اگر زبانم را از حلقم هم بيرون بكشند!!!

گوي قارداش درديمي  دئييم باري بيل***برادر حداقل بگذار دردم را بگويم بدان

گؤنئي دن گؤئزيه ،شرقيدن غربه***از گونئي تا گؤزي ،از شرق تا غرب

هانسي خالقي گوردون بيزيم تك ذليل***كدام ملت و قوم را ديدي كه مانند ما ذليل شده باشد؟

اي دوغما يوردومون ناموسلو اوغلو***اي فرزند با ناموس و با غيرت وطن مادري ام

آغلاما گؤزونون ياشينا قوربان***گريه نكن ،قربان و فداي اشك چشم هايت بشوم

گلديين او دوغما عزيز دييارين***به آن سر زمين مادري ات كه از آنجا آمدي

اولوم، توپراغينا داشينا قوربان***بشوم!،به خاكش ،به سنگش قربان و فدا

گره ك گوزلريندن گوز اورته بير كس***بايد از چشم هايت چشم ببندند همه

قارقا يوواسينا ياناشا اگر***كلاغ اگر به خاطر لانه اش آتش بگيرد!!

نيه وطنيمي سئومييم نيه؟***چرابايد وطنم را دوست نداشته باشم؟ چرا؟

من بير قارقا دان دا اسگيكم مه يه؟***مگر من از يك كلاغ هم كمتر هستم؟؟!!!

نيه وطنيمي سئومييم نيه***چرابايد وطنم را دوست نداشته باشم؟ چرا؟

من بير قارقا دان دا اسگيكم مه يه؟ مگر من از يك كلاغ هم كمتر هستم؟؟!!!

قويون محكوم اولوم ميللت چيليگه***بگذاريد به ملت چي و كسيكه ملتش را دوست دارد محكوم بشوم!

دونيادا ميللتين سئومه ين كيمدير؟***در دنيا چه كسي هست كه ملتش و قومش را دوست نداشته باشد؟

ديلين،ائلين،يوردون تالان ائتسه لر***كه اگر زبانش را،وطنش را به يغما ببرند

آجيغيب باشينا دويمه ين كيمدير***عصباني و غمگين شده و بر سرش نزند؟

من دئميرم اوستون نيژاد دانام من***من نمي گويم كه من از نژاد بالاتر و والاتر هستم

من دئميرم ائلليم ائللردن باشدير***من نمي گويم كه قوم من از همه سرتر و والاتر هست

منيم مسلكيمده منيم يولومدا***در مسلك و در راه من

ميللت لر هامميسي دوستو قارداشدي***ملت ها ،همه و همه دوست و برادر هستند

آنجاك بير سؤزوم وار:***فقط يك حرف دارم:
منده اينسانام،ديليم وار،خالقيم وار ،يوردوم يووام وار***من هم انسان هستم،زبان دارم،خلق دارم،وطن دارم خانه دارم

يئرده ن چيكماميشام گوبه لك كيمين***مانند قارچ از زير زمين در نيامده ام

بيوك شاعيريميز بولوت قره چولو (سهند)



ابوالقاسم الفردوسي. (مقاله اي كوتاه)

شايد هم براي شما سوالاتي در مورد حكيم ابوالقاسم الفردوسي پيش آمده باشد، و ذهنتان درگير اين سوالات شده. اما هيچگاه جواب هاي كليشه اي، يا بهتر بگم ماست مالي هايي كه در مورد زندگي اين شاعر شده نتوانسته علامت سوال هاي بالاي سر شما را از بين ببرد.

http://islamchilar.arzublog.com/uploads/islamchilar/Shahname-Ferdowsi-5.preview.jpg


اما شما مي توانيد در مقاله محمد صادق نائبي جواب همه ي سوالات خود را پيدا كنيد.

اين مقاله در وبلاگ " تبريز 2011 " به صورت پي دي اف و در 6 صفحه منتشر شده است. (92 كيلو بايت)


براي دانلود روي دكمه كليك نماييد.

 

qaynaq



خوجالي سوي قيريمي


كؤچوروب دوزنله ين: محمدرضا خيري فام

     قاراباغ ساواشي سيراسيندا 1992- جي ايل فئورال آيي نين 25 دن 26 سينا كئچن گئجه ده، 1991-جي ايلدن قوشاتيلميش (موحاصره اولان) خوجاليدا آذربايجان تاريخينده اولان ان دهشتلي جينايتلردن بيريسي باش وئردي. او گئجه سيلاحلي ائرمني لرله ياناشي، چوخو ائرمني لردن عيبارت اولان ساوتلر بيرلييي (شوروي) دؤنميندن خانكندي شهرينده يئرله شن روسيانين 366-جي موتوآتيجي (مكانيزه) آلايي خوجالي شهريني يئرله بير ائتميشلر.

     خاتين، ليديستا و اوردور سوي قيريملاري كيمي خوجالي فاجيعه سيده  چاغداش تاريخيميزده اولان قورخونج اولايلاردان بيريسيدير. ائرمني لرين آذربايجان اولوسونا قارشي تؤرتديكلري بو نووبتي كوتلوي قيرغيندا، 613 نفر، او جومله دن 106 قادين، 63 اوشاق و 70 قوجانين ياشامينا سون قويولدو. بو سوي قيريمدا 1275 دينج (سيويل) ساكين اسير گوتورولوب، 150 نفر ايسه ايتگين دوشدو.


     روسيانين مئموريال حقوق ساوونما (مودافيعه) مركزي نين وئردييي بيلگيلره گوره،4 گون ايچينده آغدامدا و خوجاليدا اؤلدورولموش200 آذربايجانلي نين اؤلوسو (130 كيشي، 51 قادين و 13 اوشاق) طيبي محكمه نين نظريندن كئچيريلميشدير. بورادا اؤلولرين موعايينه زماني بيلينميشدير كي، 151 نفرين اولومونه قورشون يارالاري، 20 نفرين اولومونه قلپه يارالاري سبب اولموش، 10 نفر كوت آلتله وورولاراق اولدورولموشدور. حقوق ساوونما مركزي، بئش ديري آدامين دري سي نين سويولماسي فاكتيني دا قئيده آلميشدير. بو سوي قيريمين سونوجوندا بعضي عائيله لر بوتونلوكله محو ائديلميش، اهالي گورونمه ميش قدارليقلا اؤلدورولموش، اسير گوتورولنلره آمانسيز ايشكنجه لر وئريلميشدير. بو ايشلرين اؤنجه دن دوشونولموش حالدا، اينسانلارين بوتونلوكده يا بير بؤلومونو محو ائديلمه سي نيتي ايله توره ديلمه سي اولوسلار آراسي حقوق و دؤولت داخيلي حقوق، اساسن محض سوي قيريمي اولدوغونو ثبوت ائدير.

     ائرمني جلادلاري نين توره تديكلري بو ييرتيجيليق بوتون بشريتين اصيل سوي قيريم كيمي تانيديغي و يوخاريدا آدي چكيلن فاجيعه لرله عيني سويه ده قيمتلنديريمه ليدير. دونيانين باريش سئور اينسانلاري، سيويل دؤولتلري، نوفوذلو اولوسلار آراسي قوروملار، اولوسلار آراسي توپلولاري بو آجي گئرچه يي بيلمه لي، اينساليغا قارشي توره ديلن بو جينايت، او حقوقي قيمتلريني آلماليدير. اولوسلار آراسي حقوقا گوره سوي قيريم باريش و بشريته قارشي يونه لن ائيلم دير (عمل دير) و ان آغير اولوسلار آراسي جينايت ساييلير. بيرلشميش اولوسلار قورومو (BMT) باش مجليسي نين 9 دئكابر 1948- جي ايل تاريخلي 260 (III) ساييلي قعطنامه سي ايله قبول ائديلميش و 1961 جي ايلده قووه يه مينن سوي قيريمي جينايتي نين قارشي سي نين آلينماسي و سوچلولارين جزالانديريلماسي حاققيندا كونوانسيوندا سوي قيريمي جينايتلرينين حقوقي اساسي تثبيت اولونموشدور. ائرمنيستانين آذربايجانا قارشي باسقي زاماني همين كونوانسيوندا تثبيت ائديلميش سوي قيريمي جينايتلري تشكيل ائدن بوتون عمللر تطبيق اولونموشدور.

     بو ايشغالچي اؤلكه نين يوروتدويو ترورچولوق سياستي اوزون ايللردير كي، دونيا توپلوسونون گوزو قارشيسيندا باش وئرير. حالبوكي، اولوسلار آراسي حقوق نورملاري بيرلشميش اولوسلار قورومو (BMT) نين و ATƏT ين پرينسيپلرينه گوره دؤولتلرين سينيرلارينين توخونولمازليغينا حورمت ائديلمه ليدير، توپراق بوتونلويونون پوزولماسينا يول وئريلمه ليدير. بيرلشميش اولوسلارين امنيت شوراسي، آذربايجانين ايشغال اولونموش تورپاقلاري نين شرط سيز آزاد ائديلمه سي باره ده دورد قعطنامه قبول ائتسه ده، ايشغالچي ائرمنيستان بونلاري هله ده يئرينه يئتيرمير.

     خوجالي فاجيعه سي ايكي يوز ايله ياخين بير زامان سوره سينده، ائرمني ميللتچيليي نين و اونلارين يانداشلارينين آذربايجان اولوسونا قارشي ائتنيك تميزله مه و سوي قيريمي سياستي نين آرديجيل و قانلي صحيفه سي ايدي.



تاريخ ديرين تركان ايران

دانلود كتاب تاريخ ديرين تركان ايران اثر پروفسور ذهتابي

كتاب تاريخ تركان ايران حاصل زحمات چندين ساله پروفسور محمد تقي زهتابي مي باشد كه از منابع ارزشمند و بي بديل تاريخ اين مرز و بوم به شمار مي رود.

اين كتاب ارزشمند شامل آداب و فرهنگ و تاريخ و تمدن هاي تركان ايران مي باشد كه در نوع خود اثري بي مانند و مستند مي باشد.

حجم فايل:47.9 مگابايت

رمز ورود:www.tabriz2011.blogfa.com

دانلود فايل

 

qaynaq



زنان آمازون‌ در آذربايجان‌


آمازونها قبيله‌ اي‌ از زنان‌ جنگجو بودند كه‌ هيچ‌ مردي‌ را ـ به‌ غير از زمانهاي‌ ويژه‌ ـ به‌ قبيله‌ راه‌ نداده‌ و براي‌ خود ملكه‌ اي‌ جنگجو داشتند كه‌ قدرت‌ سياسي‌ نظامي‌ قبيله‌ را در اختيار داشت‌ . آنها روزگار طولاني‌ در آذربايجان‌ سكونت‌ داشته‌ و براي‌ خود حكومتي‌ به‌ پايتختي‌ شهر بردع‌ داشتند .

آمازون‌ لفظي‌ يوناني‌ و متشكل‌ از دو بخش‌ «آ» و «مازون‌» است‌ . «مازون‌» يعني‌ «پستان‌» و «آ» حرف‌ نفي‌ در زبان‌ يوناني‌ است‌ و معني‌ آن‌ «بي‌ پستانها» مي‌ شود چه‌ زنان‌ آمازون‌ براي‌ اينكه‌ بتوانند بهتر شمشير زني‌ و تيراندازي‌ نمايند يكي‌ از پستانهايشان‌ را مي‌بريدند و يكي‌ ديگر را براي‌ شير دادن‌ نگه‌ مي‌ داشتند . اكثر نويسندگان‌ معتقدند كه‌ آنها پستان‌ سمت‌ راست‌ را مي‌ بريدند ولي‌ فردوسي‌ در شاهنامه‌ معتقد است‌ كه‌ آنها پستان‌ سمت‌ چپ‌ را مي‌ بريدند . او در اين‌ مورد مي‌ نويسد : سوي‌ چپ‌ بكردار جوينده‌ مرد كه‌ جوشن‌ بپوشد بروز نبرد سوي‌ راست‌ پستان‌ بسان‌ زنان‌ بسان‌ يكي‌ نار بر پرنيان‌ زنان‌ آمازون‌ داراي‌ جامعه‌ بي‌ طبقه‌ بوده‌ و همه‌ با هم‌ برابر بودند و كسي‌ را بر كسي‌ برتري‌ كلي‌ نبود . آنها همگي‌ با هم‌ براي‌ پيشبرد اهداف‌ قبيله‌ كار و كوشش‌ مي‌ كردند و همگي‌ در سود و زيان‌ امورات‌ قبيله‌ شريك‌ بودند . «حمدالله‌ مستوفي‌» در كتاب‌ «نزهة‌ القلوب‌» در مورد زنان‌ آمازون‌ مي‌ نويسد : «هر كاري‌ كه‌ جهت‌ نظام‌ امور دنيوي‌ ، مرد آنرا بايد كرد از فلاحت‌ و صناعت‌ و. غيره‌ آن‌ ، آنجا همه‌ زنان‌ كنند و هر چيزشان‌ كه‌ حاصل‌ شود همه‌ را با هم‌ شركت‌ بود و بزرگي‌ و كوچكي‌ و نزاع‌ جهت‌ سود و زيان‌ در ميان‌ ايشان‌ نيست‌ و زيادت‌ جويي‌ و تنعم‌ طلبي‌ و زينت‌ خواهي‌ و ذله‌ بندي‌ به‌ معتقد ايشان‌ حرام‌ است‌ الحق‌ خوش‌ مذهبي‌ و روشي‌ دارند و جنين‌ زنان‌ را بر بسيار مردم‌ ترجيح‌ و تفضيل‌ است‌» زنان‌ آمازون‌ داراي‌ ملكه‌ هاي‌ مشهور از جمله‌ ملكه‌ هيپوليته‌ ،ملكه‌ ميرنيا ، ملكه‌ پانتزيله‌ ، ملكه‌ اسپاترا ، ملكه‌ تومروس‌ و ملكه‌ تالس‌ تريس‌ بودند . ملكه‌ اسپاترا همسر آمركس‌ حكمران‌ تركان‌ سكائي‌ آذربايجان‌ بود كه‌ در كشمكش‌ دائمي‌ با كورش‌   بسر مي‌بردند! چون‌ كوروش‌ همواره‌ سعي‌ مي‌ كرد تا بزور شمشير و نيزه‌ به‌ متصرفات‌ خود بيافزايد .

در جنگي‌ كه‌ آمرگس‌ با كورش‌ كرد عليرغم‌ دلاوريهايش‌ شكست‌ خورد و اسير گرديد . كوروش‌ به‌ ملكه‌ اسپاترا پيغام‌ داد كه‌ با اسير شدن‌ شوهرش‌ بهتر است‌ كه‌ بدون‌ مقاومت‌ تسليم‌ شود ولي‌ ملكه‌ اسپاترا به‌ همراه‌ دويست‌ هزار از زنان‌ آمازون‌ و سيصد هزار از تركان‌ سكائي‌ به‌ مقابله‌ كوروش‌ شتافت‌ و در طي‌ جنگي‌ سهمگين‌ كوروش‌ پادشاه‌ ايران‌ را شكست‌ سختي‌ داده‌ و او را اسير نمود . چون‌ پادشاه‌ هر كدام‌ از طرفين‌ مخاصه‌ در دست‌ ديگري‌ اسير بود لذا قرار بر مبادله‌ اسرا گرديد و كوروش‌ با آمرگس‌ سكائي‌ مبادله‌ شد . دنباله‌ اين‌ مناقشات‌ به‌ زمان‌ حكمداري‌ ملكه‌ تومروس‌ كشيده‌ و عاقبت‌ جنگ‌ بزرگي‌ دوباره‌ ميان‌ كوروش‌  و ملكه‌ آمازونها كه‌ رهبري‌ سكائيان‌ را نيز در دست‌ داشت‌ در گرفت‌ . در جنگ‌ اول‌ ، كوروش‌  به‌ حيله‌ پسر ملكه‌ تومروس‌ را كه‌ فرمانده‌ تركان‌ سكائي‌ بود گرفتار كرد و كشت‌ و اين‌ مسئله‌ موجب‌ خشم‌ ملكه‌ تومروس‌ گرديد .

ملكه‌ تومروس‌ كه‌ ـ بروايتي‌ دختر افراسياب‌ و بروايتي‌ از نوادگان‌ او بود - در رأس‌ يك‌ ارتش‌ بزرگ‌ سكائي‌ - آمازوني‌ به‌ مقابله‌ كوروش‌    شتافت‌ و طي‌ جنگي‌ مخوف‌ سپاهيان‌ كوروش‌ را تار و مار و خود او را اسير كرد . به‌ دستور ملكه‌ سر كوروش‌ را در طشتي‌ بريده‌ و آنرا در ميان‌ طشت‌ خون‌ انداختند و ملكه‌ تومروس‌ خطاب‌ به‌ سر بريدة‌ كوروش‌  !گفت‌ : «در زندگي‌ از خون‌ خوردن‌ سير نشدي‌ اكنون‌ ] از خون‌ خود [ بنوش‌ تا سير شوي‌» اكثر شعرا و نويسندگان‌ آذربايجان‌ از اين‌ ملكه‌ آمازوني‌ آذربايجان‌ در اثرهاي‌ خود بانام‌ احترام‌ آميز «آنام‌ تومروس‌» (مادرم‌ تومروس‌) با عزت‌ و حرمت‌ فوق‌ العاده‌ ياد مي‌ كنند و او را از ملكه‌ هاي‌ نمونه‌ آذربايجان‌ مي‌ شمرند . از ديگر ملكه‌ هاي‌ جنجالي‌ آمازونها ملكه‌ تالس‌تريس‌ يا ملكه‌ نوشابه‌ بود كه‌ ملاقات‌ او را با اسكندركبير را مورخين‌ ثبت‌ كرده‌اند زنان‌ آمازون‌ گويا در اطراف‌ رودخانه‌ هاي‌ كر و ارس‌ زندگي‌ مي‌ كردند چه‌ مرحوم‌ تربيت‌ در شرح‌ حال‌ قطران‌ به‌ مناسبتي‌ به‌ همين‌ مسئله‌ اشاره‌ كرده‌ و بصراحت‌ مي‌ نويسد: «كرزن‌ و كركر عبارت‌ از دو ملتي‌ است‌ كه‌ يكي‌ از آنها جوزن‌ ، كرزوان‌ يا كرميان‌ ميباشد كه‌ فعلا” موجود هستند و ديگري‌ ملتي‌ بودند كه‌ سرا شيب‌ سلسله‌ جبال‌ قفقاز از رود كر تا ارس‌ ] در جمهوري‌ آذربايجان‌ [ جايگير شده‌ و با آمازونها هم‌ حدود و معاشر بودند فردوسي‌ پايتخت‌ زنان‌ آمازون‌ را بنام‌ «هروم‌» مي‌ خواند كه‌ اسم‌ قديمي‌ «بردع‌» از شهرهاي‌ آذربايجان‌ بود او در سفر اسكندر به‌ شهر زنان‌ و نوشتن‌ نامه‌ به‌ ملكه‌ آنجا مي‌ نويسد : هي‌ رفت‌ با نامداران‌ روم‌ بدان‌ شارساني‌ كه‌ خواني‌ هروم‌ بفرمود تا فيلسوفي‌ ز روم‌ برد نامه‌ نزديك‌ شهر هروم‌ نظامي‌ گنجوي‌ شاعر بزرگ‌ آذربايجان‌ در مورد نام‌ قديمي‌ و نام‌ جديد شهر زنان‌ در اسكندرنامه‌ خود چنين‌ توضيح‌ مي‌ دهد : هرومش‌ لقب‌ بود ز آغاز كار كنون‌ بردعه‌ اش‌ خواند آموزگار َمقدسي‌ تاريخ‌ و جغرافيا نويس‌ بزرگ‌ مسلمان‌ از شهر بردعه‌ بنعوان‌ «بغداد آذربايجان‌» در دورة‌ خود ياد مي‌ كند .

ملاقات‌ ملكه‌ تالس‌ تريس‌ يا نوشابه‌ با اسكندر كبير از مباحثه‌ انگيزترين‌ بخشهاي‌ اسكندر نامه‌ هاست‌ و بالاتفاق‌ تمام‌ سرايندگان‌ و نويسندگان‌ بر پاكدامني‌ و عفت‌ و عدالتخواهي‌ و آگاهي‌ به‌ رموز سياست‌ جهاني‌ اين‌ زنان‌ اشارات‌ مختلف‌ دارند . اسكندركبير كه‌ خود بعنوان‌ سفير به‌ همراه‌ نامه‌ و پيغامي‌ از طرف‌ خود با لباس‌ مبدل‌ براي‌ وادار كردن‌ ملكه‌ تالس‌ تريس‌ به‌ پيش‌ او رفته‌ بود از طرف‌ ملكه‌ آمازونهاي‌ آذربايجان‌ مورد شناسايي‌ قرار گرفته‌ و وقتي‌ مورد انكار واقع‌ مي‌شود ملكه‌ آمازونها با نشان‌ دادن‌ تصوير حكمرانان‌ جهان‌ از جمله‌ تصوير خود اسكندر به‌ او مي‌ گويد كه‌ تو اسكندري‌ نه‌ سفير اسكندر و اضافه‌ مي‌ كند: مرا خواندي‌ و خود بدام‌ آمدي‌ نظر پخته‌تر كن‌ كه‌ خام‌ آمدي‌ در خاتمه‌ اينجانب‌ نظريات‌ خود را در مورد محل‌ جغرافيايي‌ زندگي‌ زنان‌ آمازون‌ با توجه‌ به‌ منابعي‌ كه‌ در اختيار دارم‌ بدين‌ طريق‌ مي‌توانم‌ فورموله‌ كنم‌ : مسكن‌ اوليه‌ زنان‌ آمازون‌ بر طبق‌ شواهد تاريخي‌ مورخين‌ يونان‌ بايد كرانه‌ هاي‌ درياي‌ اژه‌ بويژه‌ شهر ازمير تركيه‌ باشد كه‌ بتدريج‌ به‌ طرف‌ درياي‌ سياه‌ در شمال‌ تركيه‌ « برابر آخر حد روم‌ از ناحيت‌ شمال‌» كشيده‌ شده‌ و در اطراف‌ جلگه‌ هاي‌ دانوب‌ و مخصوصا” دامنه‌ هاي‌ قفقاز ساكن‌ شدند .

زنان‌ آمازون‌ در سالهاي‌ بعد از شمال‌ دامنه‌ هاي‌ قفقاز به‌ طرف‌ جنوب‌ سرازير شده‌ «در سراشيب‌ سلسله‌ جبال‌ قفقاز از رود كر تا ارس‌ » جايگير شده‌ و در آنجا حكومت‌ مستقلي‌ به‌ پايتختي‌ شهر «بردعه‌» در آذربايجان‌ تشكيل‌ مي‌ دهند زنان‌ آمازون‌ در ادامه‌ مهاجرت‌ تاريخي‌ خود وارد تركستان‌ چين‌ به‌ مسافت‌ پانزده‌ روز از شهر سمرقند شده‌ و در آنجا شعبه‌اي‌ از طريق‌ بزرگراه‌ قره‌ قورم‌ وارد پاكستان‌ و هندوستان‌ و مالزي‌ و فيليپين‌ شده‌ و شعبه‌اي‌ به‌ طرف‌ چين‌ و كره‌ و ژاپن‌ و سيبري‌ ادامه‌ مسير مي‌ دهند آمازونها بعد از سكونت‌ متوالي‌ در مناطق‌ ترك‌ نشين‌ سيبري‌ از طريق‌ تنگه‌ برينگ‌ از آسيا خارج‌ شده‌ و به‌ آلاسكا در آمريكا وارد و در نهايت‌ در محل‌ فعلي‌ خود در اطراف‌ رودخانه‌ آمازون‌ در ميان‌ جنگل‌هاي‌ صعب‌العبور آمازون‌ سكونت‌ اختيار مي‌ كنند .

بدين‌ ترتيب‌ قومي‌ از زنان‌ قهرمان‌ كه‌ روزي‌ آسيا و افريقا و اروپا را با جنگهاي‌ خود به‌ لرزه‌ در آورده‌ و جنگهاي‌ مشهوري‌ به‌ راه‌ انداخته‌ بودند وارد آمريكا گرديده‌ و در ميان‌ جنگلهاي‌ مخوف‌ برزيل‌ ساكن‌ مي‌ شوند . اميد است‌ تحقيقات‌ محققين‌ ديگر پرده‌ از رازهاي‌ ديگري‌ از اسرار زندگي‌ اين‌ زنان‌ قهرمان‌ آذربايجان‌ بردارد.



به بهانه سالروز ميلاد زرتشت - رضا طالبي‎

  امروز ۶ فروردين ماه روز تولد زرتشت مي باشد و با توجه به اينكه هميشه نام زرتشت و محل ولادتش عجين با نام نامي آذربايجان بوده است خواستم تحليلي نسبتا خلاصه نسبت به زرتشت و چگونگي تضادهاي اتنيكي ساخته شده پيرامون نام وي بپردازم.دكتر محمد معين در فرهنگ خود در مورد دين مادها چنين مي‌گويد: «از مذهب ماد نيز اطلاع درستي در دست نيست ولي از تصوير برجسته‌اي كه در «قيزقاپان» يا اوخ باتان از دوره ماد پيدا شده و آن پادشاه و روحاني را در دو طرف مشعل آتش‌ نشان مي‌دهد، برمي‌آيد كه مادها هم طبيعت پرست بوده‌اند و اگر گفته تاريخ نويسان راست باشد كه زردشت از كنار درياچه «چيچست» برخاسته بايد گفت مادها نيز به دو نيروي آهورامزدا و اهريمن عقيده داشتند(نيروي بدي و خوبي)»1

 بنابر عقيده همين محققان مغ‌ها كه طايفه روحاني مادها بودند، مذهب را با سحر و جادو آلوده ساختند و زردشت چون خواست دين را پاك گرداند مغ‌ها بر او شوريدند و وي به ناچار به باختر رفت و در آنجا دين خود را گسترد. هرچند در اين زمينه نظر قطعى وجود ندارد٫ برخى زردشت را از نواحى غرب آذربايجان و عده اى از رى و بسيارى وى را از آسياى ميانه- شمال افغانستان امروزى مى دانند. زرتشت توجه مورخين معاصر را حداقل به دو دليل جلب كرده ‌است: يكي مبدل شدن زرتشت به شخصيت اي افسانه‌اي است چنانچه در طي سال‌هاي ۳۰۰ قبل از ميلاد تا ۳۰۰ بعد از ميلاد اعتقادات مبني بر اينكه او از علوم غيبيه مطلع بوده و از رسوم جادوگري آگاه، رايج شده بود. ديگر برداشت يكتاپرستانه او از خدا بوده كه باعث گمانه زني‌هاي مورخين معاصر در مورد تأثيرپذيري مسيحيت و يهوديت از تعليمات زرتشت شده ‌است.ارسطو و هرم يپوس معتقدند كه زرتشت در حدود 5000 سال پيش از جنگ تروا ميزيسته است.البته مسعودي و بيروني نيز اين مطلب را تاييد كرده اند.«البته محمد شهرستاني پدر زرتشت را ازآذربايجان و مادرش (دوغدو) را از ري ميداند.»2 برخي متعقند كه عقايد ابتدايي زرتشتيسم كه ريشه در شامانيسم تركان باستان داشت،  وتوسط همين شاهان محلي كه همزمان نقش كاهنين ديني را داشتند، آفريده شده بود. شاهان محلي حاضر به از دست دادن نقش روحاني خود، كه نفوذ شديد خود در بين مردم را مديون آن بودند، نبودند و با اصلاحات آستياك شديدأ مخالفت ميكردند.  به نطر  برخي مورخين اوستايي كه امروزه وجود دارد، براي اولين بار در قرن 13 ميلادي در هندوستان به زبان " گجراتي"نوشته شد. و ارتباطي بين آن و زرتشت كه گاها روحاني ماننايي خوانده ميشود ارتباطي وجود ندارد.در كتاب تفسير اوستا، نوشتة ج.د.مستتر، ترجمة موسي‌جوان، ص64 چنين آمده‌است: «مغ نام طايفه‌اي از اقوام ماد قديم است و پيشوايان ديني ماد قبل از زرتشت هم از اين طايفه انتخاب مي‌شدند و آتش را مي‌پرستيدند و از اين جهت لفظ مغ در برهان قاطع به‌معني آتش پرست آمده و خود زرتشت هم از طايفه مغ‌ها برخاسته و آيين خود را بر اساس اديان ماد قديم (شامانيزم تركان) رواج داده‌است.»

اما جالب است بدانيد سايكس در كتاب تاريخ ماد، ص144 چنين مي‌نويسد: «مغان طايفه‌اي التصافي زبان (شكل كلي و باستاني تركي) بوده‌اند كه اقوام آريايي در وقت تصرف كشورشان (مادماننا)، آنها را قتل‌عام كردند.» اين خود برهاني مجدّد بر ترك بودن زرتشت است. پولينيوس مورخ رومي زرتشت را از اهالي ماد ميداند.مورخين اسلامي مانند ابن خردادبه .بلاذري.ابن فقيه.ياقوت حموي .زرتشت را اهل آذربايجان ميدانند.حتي در يكي از روستاهاي شهر اورميه و حتي در يكي از كليساهاي آن شهر مكاني وجود دارد كه مردم بومي  آن را محل دفن مادر زرتشت ميدانند.مستوفي.جكسن و قزويني نيز بر تولد زرتشت در شيز يا اروميه و يا ساوالان تاكيد دارند. در برخى منابع تاريخى رى (راگا) شرقىترين حد آذربايجان شمرده شده است. (علاوه بر آن كه برخى معتقد به وجود رى دومى در ناحيه غربى آذربايجان اند). امروز نيز ناحيه به هم پيوسته محل سكونت تركهاى آذربايجان به تقريب از ورامين- رى آغاز مىشود و بدين معنى زردشت چه از پيرامون اورميه و چه از ناحيه رى باشد مىتواند به عنوان فردى آذربايجانى پذيرفته شود، گواينكه باور برخي، منسوبيت وى به ناحيه زندگي تركان در آسياى ميانه است.   دغدويه يا دوغدو(كه اصلا واژه اي تركيست اين كلمه در هيچ زباني  به جز زبان تركي معني خاصي ندارد).دوغدو از مصدر دوغماق (زائيدن)است كه اين كلمه را ميلاد معني كرده اند.جالب است كه اين اسم علاوه بر اينكه يك كلمه تركي است اسمي است كه فقط مناسب يك زن ميباشد چون همانطور كه اشاره شد از مصدر دوغماق(زاييدن) ميباشد).

 مادر زرتشت است كه اصلا از شهر ري(راگا) بوده است وي در آنجا با كوي ها و كرپن ها كه مردم را گمراه مي كردند و از آنها مرتب فديه و قرباني مي خواستند و دين را وسيله اي براي رسيدن به اميال و خواستهاي نارواي خود كرده بودند به مبارزه پرداخت. پدر و مادرش چون جان او را در خطر ديدند او را نزد يكي از نزديكان خود به آذربايجان فرستادند او در آنجا با پوروشسب ازدواج كرد و ثمره اين پيوند همايون، زرتشت پيامبر بزرگ آذربايجان و ايرانيان است.مردمان آذربايجان هنوز به معابد و زيارتگاههاي خود اوجاق ميگويند .اوجاق يك واژه تركيست :اود+جاق=آتش+جايگاه كه در مورد آتشكده ها نيز استفاده ميشده است.هنوز هم اين كلمه در آذربايجان مصطلح است .براي نمونه به فرهنگ دهخدا مراجعه نماييد. در كتاب آثار البلاد و الخبار والعباد ذكريا بن محمد بن محمود المكموني القزويني آمده است:« زرتشت از آذربايجان بود و چندي از مردم كناره گرفت و در كوه سبلان به سر برد و از آنجا كتابي آورد.»3 كلمه ساوالان مركب از دو كلمه "ساو" در تركي قديم به معني حرف و سخن و "آلان"  در تركي امروزي به معني گيرنده و دريافت كننده است.يعني محلي كه در آن به زرتشت وحي شده است.البته بعضي ساو را به معناي وحي نيز ترجمه كرده اند.در مورد مقدس بودن كوه ساوالان دانشمندان بسيار تحقيق كرده اند و حتي برخي آنرا مكان هبوط آدم ناميده اند.

كلمه  "ساو "امروزه به " سوز " تغيير شكل يافته است.ولي شكل قديمي ان در كلمه "ساوجي" = سخنگو و  ساووج = پيامبر و "ساواش" = بحث همچنان باقي مانده است.(البته نام قديم ساوه نيز ساوج است نام يكي از شاهان تر تبار نيز ساوه شاه بوده است-به نظر  استاد گرام سيد حيدر بيات .

در كتاب زرتشت، مزديسنا و حكومت، ص35 چنين آمده‌است: «زرتشت در حدود 660ق.م در حوالي درياچه چي‌چست (اروميه) به‌دنيا آمد. پدرش، پوروش و مادرش، دوغدو بود.» دياكونوف هم در كتاب تاريخ ماد، ص478 چنين ميگويد: «بايد اذعان كنيم كه گاتاها (سروده‌هاي خود زرتشت)، قبل از دوران هخامنشي و به سدة هفتم قبل از ميلاد در ماد (آذربايجان) به‌وجود آمده‌است.» پورداود هم در كتاب آناهيتا، ص290 ميگويد: «كوه ساوالان (سبلان) براي زرتشتيان به مثابه طور سينا براي يهوديان و غار حرا براي مسلمين ميباشد.» اينها همه برهاني قاطع بر آذربايجاني بودن زرتشت ميباشند.  درباره ساوالان و وابستگي زرتشت به اين كوه در اغلب مآخذ جغرافيا و تاريخ و نيز نوشته هاي قديمي به مناسبت هاي مختلف ذكري به ميان آمده از آن سخن ها گفته اند. طبق اسناد موجود و روايات، زرتشت پيامبر در 640 سال قبل از ميلاد (2648 سال پيش) در آذربايجان تولد يافت و هنگامي كه به 30 سالگي رسيد، زادگاه خود را ترك گفته و به كوهي رفت. در اين كوه بود كه او از خرد خويش برخوردار شد و درآن 10سال، از تنهايي خسته نشد تا اين كه دلش دگرگون شد.

زرتشت بعد از سال ها عبادت و رياضت كشي در ساوالان، زادگاه خويش را ترك گفته و به بلخ عزيمت كرد.امروزه مردم محلي  خياو و اردبيل نيز بر دفن چندين پيامبر بر كوه ساوالان تاكيد دارند) دكتر رحيم چاووشي در مصاحبه خود با روزنامه عصر آزادي تبريز در شمارگان 871 و872 انجام داده زرتشت را ماد معرفي مينمايد و زادگاهش را در شهر شيز نزديك عجب  شير ميداند.(البته برخي مورخين شهر شيز را همان تخت سليمان و يا اورميه كنوني ذكر نموده اند.برخي نيز آنرا با روستاي شيراز شهرستان عجب شير مربوز ميدانند.مرتبط دانستن اين كلمه با شيراز كنوني بسيار نادرست است و جغرافيايي محاطي ماد شامل شيراز نميشده است و شايد پارسيان بعدها از روي نام شهر شيز آنجارا شيراز نام نهاده باشند.) «دكتر چاووشي حدود 483 كلمه را  از اوستا يافته است كه هنوز هم در تركي آذربايجاني موجود ميباشد.مانند كلمات تركي  (هاچان=چه وقت) و كند(روستا) كه در اوستا آمده است. بخش بزرگي از نوشته‌هاي ديني زرتشتي در يورش‌هاي اسكندر، تازيان  از ميان رفت، ولي باز هم به اندازه‌اي كتاب و نوشته مانده است كه به نها‌دهاي ديني و والايي پيام اهورايي اشو زرتشت پي‌ببريم.»   بزرگ‌ترين گنجينه دانش دين زرتشتي، گات‌ها است. گات‌ها پيام راستين اهورا مزدا و سخن اشو زرتشت است. پس از گات‌ها، هفت‌هات نوشته ياران و پيروان نزديك اشو زرتشت است.البته اوستا در زمان اردشير بابكان به صورت منظم جمع آوري شد و در انزمان بود كه به اين زبان كنوني اش نوشته شد و زبان قبلي آن را نميتوان گفت پهلوي بوده است زيرا به صورت سريع از ان زبان مجهول  به احتمال قوي تركي بوده است چونكه لغات تركي در اوستا وافر است ٬ترجمه و نشر داده شده است.از اقوام ترك اران خايلندوروكها(تركان دانا)بودند كه  كه با قوم عقابها(ارانيها) در اوستاي ساييني بدان اشاره شده است.

اوستا اين مردم ترك را پيرو اشو (زرتشت)ميداند.در اسطوره بزرگ ده ده قورقورد  كه بزبان تركيست از زرتشت با عنوان بامسي بئيرك ياد ميشود.در ده ده قورقورد از خواهران هفتگانه زرتشت سخن گفته ميشود كه مطابق با سخن اوستا در مورد كودكان زرتشت ميباشد.البته جنگهاي دوازده گانه كياكسار مادي(كيخسرو)با عنوان قازان خان با افراسياب(الپ ار تونقا)در كتاب دده قورقود(روحاني اوغوزها) ذكر شده است كه فردوسي در شاهنامه از اين داستانهاي ده ده قورقود استفاده كرده  و تضمين نموده است.

حتي برخي مورخين مانند موسي خورني ارمني و هرودوت  يوناني كه او را غيبگوي( اره )معرفي كرده اند حال بگذريم كه هردوي مورخين فوق الذكر اشكالات عمده اي در روايات خود دارند.البته برخي مورخين نيز وجود دارند كه اصلا به كتمان وجود شخصي به نام زرتشت مي پردازند حال آنكه اگر خوب بنگريم زرتشت را ميتوان يك انديشمند شناخت نه يك پيامبر زيرا گفتارهاي وي بيشتر جنبه انديشه زميني و فلسفي دارد و با گفتارهاي فرق ابراهيمي و الهي ديگر بسيار متفاوت  است اين كه به راستي اين ششم فروردين زادروز اين انديشمند است يا نه، نمي‌توان صد در صد بر آن پاي فشرد، زيرا بر سر زمان زرتشت درهم ريختگي و ناسازگاري چند هزاره ميان پژوهشگران هست چه برسد به روز زاده شدن وي.

با اين همه پيروان ديني از ديرباز به گونه ترادادي (سنتي) اين روز را روز زاده شدن پيامبر خود مي‌دانند. ۵اگر سري به كاپادوكيا در نزديكي نوشهير تركيه بزنيد مي بينيد كه پيروان زرتشت از ترس تهاجمات پادشاهان باصطلاح هخامنشي چگونه شهري زيرزميني براي عبادات خود در اين منطقه كهن ساخته اند كه مشاهد هنوع معماري و ساخت اين شهر خالي از لطف نيستدر حين مطالعه مساله زرتشت بودم كه به اين لينك مجله ايران مهر برخوردم كه دوستان عزيز در سايت آزاد تريبون به ان اشاره كرده بودند:ماهنامه فارسي زبان ايران مهر در تازه ترين شماره اش در تاريخ 14 و 15 /تير و مرداد سال 1384 ،مجموعه اي از تحليلهاي سياسي ،مقالات ادبي و مطالعات جديد  تاريخي  خود را  بر ضد اقوام و ملل  ايران به ويژه تركهاي آذربايجان منتشر كرده است.*   هخامنشها 8500 سال تاريخ دارند!!!    سومريها آريايي هستند!!!   اولين نژاد جهان آريايي ها هستند!!!   تنها نژاد آريايي در جهان وجود دارد !!!   پيغمبر اسلام فارس است!!!   زرتشت چهارده هزارسال پيش بوده و آخرين زرتشت حضرت ابراهيم است!!!   نام قبيله قريش از اسم كوروش گرفته شده!!!   آدم و حوا ايراني هستند!!!    آذربايجانيها ترك نيستند!!!   آذريها كرد هستند!!!   زبان تركي كاملا مردود است!!!   قبل از ايران در جاي ديگري زبان سراغ نداريم!!!   الكساندر مقدوني يك دروغ بزرگ تاريخي است !!!   سقراط و بقراط وارسطو ... ساخته و پرداخته ذهن حقارت يافته يونانيان است!!!   فرهنگ تمام جهان بر گرفته از فرهنگ ايراني است!!!   زبان استانبولي تركي نيست!!!   تركي باستان سنديت علمي ندارد!!!   كوروش دوالقرنين است!!!   پور پيرار بي سواد است!!!   فرهنگ آريايي درياست و هيچ سگي نمي تواند آن را بيالايد !!!   عربها هيچ فر هنگي ندارند !!!   اگر ايران را حذف كنيم نه تمدني در جهان باقي مي ماند ونه فرهنگي !!!.حال اگر پاسخي به خزعبلات داده شود شما را يك روزه محاكمه و حبس و تيرباران شخصيتي مي كنند كه نژاد پرستي ٬پاني٬تجزيه سازي٬ و مستند نداري!غرض از گفتن اين مطلب و ذكر آن در اينجا اين بود كه نقد منطقي و نگارش مستند در مقابل مغزهايي كه هميشه به نتو و ملت تو تفكري تحقير آميز دارند قانع كننده نخواهد بود و آنان همچنان بر طبل بي عاري خواهند كوبيد اميدوارم روز يجهاني و مدينه فاضله اي را ببينيم كه انسان به انسان و همه به انسانيت احترام مي گذارند.. در پايان با سخنان خود زرتشت در اوستا به دوستاني كه سعي در مخفي و جعل كردن تاريخ مردم ترك آذربايجان را دارند پاسخ مي دهم كه:«"آموزگار بد"، پيام راستين را برمي گرداند، با گفتارش شيوه‌ي درست و خرد زندگي را تباه مي سازد و نيروي گرانبهاي انديشه را از آدمي دور مي كند. بدين وسيله با گفتارم كه سرچشمه مينويي و اخلاقي دارد، اي مزدا و اي اشا از رفتار آموزگار بد، نزد تو دادخواهي مي كنم» (اوستا: يسنا: هات 32 بند 9)   ۱-       فرهنگ معين.ذيل واژه ماد   2-       Boyce, Mary (۱۹۷۵), History of Zoroastrianism, Vol. I, Leiden: Bril 3-       آثار البلاد و الخبار والعباد ذكريا بن محمد بن محمود المكموني القزوين ۴-       871-872روزنامه عصر آزادي.تبريز.مصاحبه با دكتر رحيم چاووشي.شماره ۵----۱۹۱۵-بخش ماد-جستار زرتشت-نوشته حقير رضا طالبي