آزربايجان تاريخي-تاريخ آذربايجان

ملتى كه تاريخ خود را نداند محكوم به تكرار آن است

تداخل دين زرتشت با آئين ميترا

 

 



مقدمه: از زرتشت و دين او اطلاعات بسيار اندكي بجا مانده است. بطوريكه مورخان حتي تاريخ تقريبي تولد او را نمي دانند! مورخان شرقي مانند ابوريحان بيروني تاريخ تولد او را پانصد سال قبل از ميلاد، يعني دوهزار و پانصد سال پيش و مورخان يوناني تاريخ تولد او را پنج هزار سال قبل از جنگ تروا، يعني هشت هزار و دويست سال پيش مي دانند. (جنگ تروا كه بروايتي يك افسانه بيش نيست، حدود هزار و دويست سال قبل از ميلاد ذكر شده است). واضح است كه چنين آمار و ارقام متفاوت نمي توانند قابل استناد باشند.
اطلاعاتي كه امروزه از دين زرتشت وجود دارند به دو دسته تقسيم مي شوند:
1 . اطلاعاتي كه از دوره پادشاهان ساساني باقي مانده اند و حاصل آن كتاب "زند" (ترجمه اوستا بزبان پهلوي) مي باشد.
2 . خيالبافي هاي قرون بيستم و بيست يكمي كه توسط مسلمانان معاصر خسته از اسلام افراطي، ساخته و پرداخته مي شوند تا با توسل به يك آئين من درآوردي ايده آليستي، براي كشتي در هم شكسته زندگي خاورميانه اي يك ساحل نجات باشد.
متأسفانه هيچكدام از دو منبع فوق معتبر نيستند. در مورد خيالبافي هاي نسل امروزي، شاهد هستيم هر روز صدها آئين من درآوردي جديد كه كپي شده زندگي مدرن غربي ست، به دين زرتشت نسبت مي دهند تا به گمان خود، لشكر عوام را قانع كنند و بسوي مدرنيسم حركت دهند! اينگونه افراد بدون مدرك و سند، با بازي با كلمات چهره اي جديد از زرتشت و دين او مي سازند. هر چند آنان نيت خير دارند ولي چون روش دروغ و كلك است، ره بجائي نخواهيم برد، زيرا بار كج به منزل نرسد.
در مورد صحت دين زرتشت احياء شده در زمان ساسانيان هم شك و ترديد فراوان وجود دارد. زيرا نمي توان به آئيني كه توسط پادشاهان احياء يا ابداع شده اعتماد نمود. دين بايد از سياست جدا باشد. زيرا سياستمداران گاه مجبور به گفتن دروغ مي شوند، در حاليكه افراد روحاني نبايد در هيچ شرايطي دروغ بگويند. هر وقت دين و سياست با هم آميخته شوند، احتمال آلودگي دين و اضمحلال آن بسيار زياد خواهد بود. در زمان ساسانيان (زازانيان) اديان بسياري بوجود مي آمدند، پادشاهان ساساني از ترس افزايش قدرت روحانيان مذهبي، درصدد براندازي اديان متنوع شدند. ولي دين را نمي توان با زور برانداخت، بلكه آنرا مي توان با دين ديگر جايگزين نمود. پادشاهان ساساني هم بفكر احياء دين زرتشتي افتادند تا با آن بهانه اديان ديگر را سركوب و با در كنترل گرفتن روحانيان زرتشتي در چنبره خود، قدرت پادشاهي خود را حفظ كنند. بنابراين پادشاهان ساساني ادياني مانند مسيحي هاي ارمني و آشوري، مانوي ها، مزدكي ها و غيره را سركوب و دين زرتشت جديد را جايگزين كردند. ولي چون از دين زرتشت اطلاعات بسيار اندكي باقي مانده بود، بنابراين براي پر كردن خلأ حاصل، آئين ميترا را با دين زرتشت در آميختند تا دين كاملي حاصل گردد. اين مسئله اعتبار كتاب زند (ترجمه اوستا به زبان پهلوي) را بيشتر زير سؤال برده است. امروزه كتاب اصلي اوستا موجود نيست و فقط ترجمه هاي آن به زبانهاي
پهلوي ساساني (كردي زازاني) و سانسكريت موجود مي باشند كه بعد از ظهور اسلام به زبان فارسي نيز ترجمه شده است. به ترجمه كتاب اوستا به زبان پهلوي، "زند" و به ترجمه فارسي آن، "پازند" گفته مي شود. زرتشتيان ايراني پيرو "زند" و زرتشتيان هندي پيرو "پازند" هستند. تفاوت هاي بين آداب و رسوم زرتشتيان ايراني و هندي آنقدر زياد است كه ديگر كسي رغبت نمي كند دنبال تفاوت ها بگردد، بلكه سعي مي كند اگر نقطه اشتراكي باشد آنرا پيدا كند، كه اين خود دليل ديگري بر تحريف دين باستاني زرتشت مي باشد.
اَشو زرتشت اسپيتمان كي بود؟
واژه " اَشو"  كه معلوم نيست يك لغت اوستائي يا پهلوي ست، در معناي حضرت يا جناب آمده است. پس اَشو زرتشت، يعني حضرت يا جناب زرتشت. واژه "زرتشت" هم لقبي ست كه به آن پيغمبر باستاني اطلاق شده است. هنوز هيچ مورخ يا زبان شناسي نتوانسته است ريشه واژه "زرتشت يا زردشت" را شناسائي كند. بعضي ها آنرا لغت اوستائي، بعضي ها لغت پهلوي و بعضي ها از واژه " زُراِستر" يوناني مي دانند. وقتي ريشه كلمه اي نامشخص و نامأنوس باشد، معني كردن لغوي آن دليل بر كم خرديست. امروزه بسياري از مردم منطقه براي مصادره كردن افتخارات تاريخي همسايگان، حاضر به هر كاري حتي جعل تاريخ هستند! بنابراين با بازي با كلمات و اغفال عوام، سعي فراوان در تملك واژه ها به زبان خودي مي كنند! بعنوان مثال؛ اينترنت پر از چنان وب سايتهاي آشفته و پريشاني ست كه بيشتر آنها بوي فاشيسم مي دهند تا بوي تاريخ.
نام واقعي زرتشت مشخص نيست، ولي در بعضي كتب او را با نام ابراهيم معرفي كرده اند. {منبع: شاهنامه فردوسي}. "اسپيتمان يا اسپنتمان" جد نهم زرتشت بود كه بعنوان اسم فاميل او انتخاب شده است. {منبع: زند اوستا} . فردوسي در معرفي زرتشت چنين مي گويد:
نهم پور زرتشت پيشين بُد او   –    براهيم پيغمبر راستگو
( در تنگناي قافيه ابراهيم به براهيم تبديل شده است).
نام مادر زرتشت را  "دغدو"  يا  "دغدي" ذكر كرده اند. {منبع: لغتنامه آنندراج}. بهرام پژدو هم سروده است:
روايت كند مؤبد روزگار     كه بگرفت دغدو به زرتشت بار
"دغدو" يك لغت تركي ست و از مصدر "دوغماق" بمعني زائيدن مي آيد. "دوغدو" يعني زاينده، بدنيا آورنده، كه كنايه از خود مادر است نه نام مادر. چون مورخان نام مادر زرتشت را نمي دانستند، بنابراين واژه "دغدو" يعني بدنيا آورنده را بكار برده اند و كسانيكه معني واژه تركي "دغدو" را نمي دانستند، گمان كرده اند كه نام مادر زرتشت چنان بوده است!
محل تولد زرتشت
محل تولد زرتشت "اورميه" در آذربايجان است. سوئيداس مورخ يوناني در كتاب لغتنامه خود، زرتشت را با واژه "داناي ماد" معرفي كرده است. شهر اورميه كه آنرا به غلط اروميه مي نويسند، در ساحل درياچه چيچست (نام قديم درياچه اورميه) محل تولد زرتشت ذكر شده است. {منبع: نزهة القلوب}. امروزه سودا گران تاريخ كه آشكارا بدون مدرك و سند جهد در جعل تاريخ و مشاهير آذربايجان مي كنند، سعي نموده اند كه محل تولد زرتشت را جعل نموده و با معرفي كردن زرتشت بعنوان همشهري خود، مثلاً ارزش ومنزلت مليت خود را بالا ببرند! از بلخ، فسا، كردستان گرفته تا ارمنستان باستان به اشو زرتشت تابعيت افتخاري داده اند! البته بعضي از اين اشتباهات سهوي و بعضي عمدي بوده اند. در مورد زرتشت اهل فسا اشتباه سهوي بوده، زيرا در زمان ساسانيان شخصي بنام زرتشت خُركان وجود داشت كه استاد ماني بنيانگذار آئين مانوي بود. بعضي ها زرتشت خُركاني را با اشو زرتشت اسپيتمان اشتباهي گرفته اند. بعضي ديگر محل
شهادت زرتشت يعني بلخ را با محل تولد وي اشتباه گرفته و مدعي شده اند كه زرتشت اهل بلخ بود. بعضي از همسايه ها هم بعلت نزديكي جغرافيائي با شهر اورميه، درصدد هستند تا با بازي با كلمات و اغفال عوام، زرتشت را از خودشان معرفي كنند تا شايد اندكي بر وجهه تاريخي خود بيفزايند!
اورميه كه در اصطلاح محلي "اورمي" گفته مي شود يك واژه سومري ست و به شهر مقدس اطلاق مي شود. در تورات محل تولد حضرت ابراهيم نيز با واژه "اور يا اورمي" آمده است. {منبع: تورات}. ("اور" تلفظ عبري و ورمي" تلفظ سومري آنست). در اديان زرتشتي، يهودي، مسيحي و اسلام، شهرهاي مقدس (قبله) با پيشوند "اور" آورده شده اند. "اورميه يا اورمي" شهر مقدس زرتشتيان. "اور يا اورمي" محل تولد حضرت ابراهيم. "اورشيلم  يا اورسليم" قبله يهودي ها، مسيحي ها و قبله نخست مسلمانان.
ساوالان محل مبعث زرتشت
زرتشت در سن سي سالگي در دامنه هاي كوه ساوالان به پيامبري مبعوث شد و سرودن گاتها را آغاز كرد. {منابع: هفت اقليم - انجمن آرا - زرتشت پيامبر ايران باستان، اثر ويليامز جكسن}.
ساوآلان كه در فارسي به آن سبلان گفته مي شود، يك واژه تركي ست بمعناي "گيرنده وحي". "ساو" يعني وحي و "آلان" يعني گيرنده. در قديم وقتي لغات خارجي كه حرف "و" داشتند، وارد زبان فارسي مي شدند، حرف "و" به "ب" بدل ميشد. مثل: ساوالان، وهشت، واران كه بصورت سابلان يا سبلان، بهشت و باران در آمده اند. {منبع: فرهنگ دكتر حسن عميد}. استاد ابراهيم پور داوود، از زرتشت شناسان معروف ايراني در رابطه با كوه ساوالان مي نويسد: "جايگاه ساوالان براي زرتشتيان همانند كوه طور براي يهوديان است".
زرتشت از ديدگاه قرآن
در كتاب قرآن، دين زرتشت بعنوان يك دين الهي صاحب كتاب معرفي شده است. در قرآن آمده است: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ). {سوره حج. آيه 17}.
در زبان عربي به دين زرتشت "مجوس" گفته مي شود كه معرب شده واژه يوناني "مغوس" يا "مغ" مي باشد. {منابع: برهان – لغتنامه آنندراج}. علامه طباطبائي، مجوسيان را صاحب كتاب و پيرو زرتشت معرفي كرده است. {منبع: تفسير الميزان}.
اوستا كتاب مقدس زرتشت
كتاب مقدس زرتشت اوستا نام دارد كه شامل پنج قسمت است.
1 . يسنا: مربوط به مراسم مذهبي و جشنها مي باشد
2 . گات ها: سروده هاي زرتشت به زبان اوستائي كه از بين رفته اند و فقط ترجمه آنها به زبانهاي سانسكريت و پهلوي ساساني (كردي زازاني) باقي مانده اند. گاتهاي امروزي زياد معتبر نيستند، زيرا ترجمه شعر از زباني به زبان ديگر آنهم بصورت شعر در حجم زياد غير ممكن است مگر با تغييرات فراوان جهت رعايت وزن و قافيه. در ضمن چون كتاب زرتشت توسط دربار شاهان ساساني ترجمه و گرد آوري شده است، از بعد مذهبي خارج و حالت سياسي بخود مي گيريد.
3 . يشتا: مربوط به دعاها مي باشد. ( واژه "يشتا" از زبان اوستائي وارد زبان پهلوي شده، علامت مصدري گرفته و بصورت "يشتيدن" در آمده است. از زبان پهلوي هم وارد زبان فارسي شده و بصورت "پرستش و پرستيدن" در آمده است
4 . ويس پرد: در مورد آداب پرستش مي باشد
5 . ونديداد: در رابطه با خلقت جهان مي باشد
زند اوستا
ترجمه كتاب اوستا به زبان پهلوي ساساني را "زند" گويند. "زند" يعني آتش جهنده. {منابع: برهان – فرهنگ جهانگيري – فرهنگ رشيدي – انجمن آرا – لغتنامه آنندراج – ناظم الاطباء}. خاقاني هم سروده است:
بگويم كآن چه زند است و چه آتش   كزو پازند و زند آمد مسما
زبان اوستائي چه بود؟
كتاب مقدس زرتشت يعني اوستا از بين رفته است و معلوم نيست كه به چه زبان و خطي نوشته شده بود. نكته قابل توجه اينجاست كه آيا هشت هزار سال پيش در كشور ماد باستان الفبائي وجود داشت كه كتابي نوشته شود يا نه؟!
مورخين يوناني كه نام زبان مادها را نمي دانستند، آنرا زبان مادي يا اوستائي ذكر كرده اند. حال اين زبان مادي يا اوستائي چه بود، هيچ توضيحي نمي دهند. بعضي اوقات نام زبان و نام مليت يكي ست. مثل عربستان كه هم نام زبان و هم نام مليت عربي ست. ولي بعضي اوقات نام مليت با نام زبان متفاوت است. مثل مليت آمريكائي كه نام زبان آنان انگليسي ست و زباني بنام زبان آمريكائي وجود ندارد. در كتب قديم يوناني، به نام هيچ زباني اشاره نمي شود و تمام زبانها را با نام كشورمي نامند. مثلاً به زبان كشور سكا (ازبكستان امروزي) زبان سكائي گفته اند، هرچند كه زبان سكاها تركي بوده و هست. بعضي از خارجي ها كه در مورد ايران اطلاعاتي ندارند، زبان ايران را ايراني مي نامند، هر چند كه زباني بنام زبان ايراني وجود ندارد. همينطور زبان مادي يا اوستائي، نام هائيست كه از روي ناشناسي داده شده اند. هرودت مورخ يوناني، مي نويسد: "مردم طرفين رودخانه ارس با مردم سكاها هم نژاد (هم زبان) هستند". {منبع: تاريخ هرودت. جلد اول}.
فردوسي و خاقاني، واژه  "اَوستا ...1... " را بصورت  "اوْستا  ....2...." يا " اُستا" تلفظ كرده اند. فردوسي مي گويد:
همي گويد از آسمان آمدم    ز نزد خداي جهان آمدم
خداوند را ديدم اندر بهشت  مر اين زند و اُستا همه او نوشت
خاقاني هم مي گويد:
توئي خاقانيا طفلي كه استاد تو دين بهتر  چه جاي زند و اُستا هست با زردشت و نيرانش
واژه اُستا يا اوْستا با جَزم "و" يك واژه تركي ست و بصورت فوق تجزيه مي شود: اوْست (اُست) + ا . "اوْست" يعني بالا و "ا" علامت اسم مكان است. اوْستا (اُستا) يعني جايگاه بالا، كسي يا چيزي كه جايگاه بالائي دارد. شايد كنايه از آسمان معنوي باشد كه جايگاه آن بالا است و فردوسي هم آنرا آسمان بهشت مي نامد كه در جايگاه بالا قرار دارد. واژه تركي اُستا (اوْستا) بزبان فرانسه يا انگليسي ....3..... ترجمه مي شود.
عليرغم اينكه از كتاب زرتشت و تمدن زرتشتيان فقط ترجمه هاي پهلوي و سانسكريت باقي مانده اند، لغات تركي فراواني در آن متون ديده مي شوند كه در اينجا به بررسي تعدادي بسنده مي كنيم:
1 . دغدو، يعني بدنيا آورنده. اشاره به مادر زرتشت دارد
 2 . اُستا (اوْستا). اوْست + ا = جايگاه بالا
3 . ساوآلان. ساو + آلان = گيرنده وحي
4 . ساو بلاغ. ساو + بلاغ = چشمه وحي. ساو يعني وحي و بلاغ يعني چشمه. در زبان تركي به پيغمبر، "ساوبلاغ" يعني چشمه وحي گفته مي شود. زيرا پيغمبر همچون چشمه اي، جاري كننده وحي از جانب خدا بسوي انسان است.
5 . فروردين. فر + وردين = روح دهنده. در كتاب اوستا به "فر" يا "فره" اشاره مي شود. "فره" نوري ست كه از جانب اهورا مزدا ساطع مي شود و مخلوقات بدان قوت زندگي مي يابند. {منبع: اوستا}. "فره" همان است كه در زبان عربي به آن "روح" گفته مي شود. "وردين" يك واژه تركي به معناي "دهنده" است و از مصدر "ورماق" مي آيد. پس فروردين يعني روح دهنده. زيرا در اول فصل بهار، خداوند به طبيعت روح و جان (فر) تازه مي دهد. عنصري مي گويد:
گرفت از ماه فروردين جهان فر  چو فردوس برين شد هفت كشور
عنصري، جهان را گيرنده "فر" و فروردين را دهنده "فر" معني كرده است. همينطور امير معزي هم سروده است:
ز فر ماه فروردين جهان چون خلد رضوان شد - همه حالش دگرگون شد همه اسمش دگرسان شد
6 . آرتا وهشت. آرتا + وهشت = وسط بهشت. "آرتا وهشت"  تلفظ قديمي "اردي بهشت". {منبع: فرهنگ دكتر حسن عميد}. "آرتا ، آرادا" به معناي "وسط" در زبان تركي ست. (آرتا، تلفظ رسمي و آرادا، لهجه تبريزي). وهشت يعني بهشت. "آرتا وهشت" يعني وسط فصل بهشت. زيرا در آذربايجان زيباترين فصل، بهار است بنابراين آنرا فصل بهشتي مي ناميدند و ماه وسط فصل بهار را "آرتا وهشت" (اردي بهشت) ناميده اند.
تداخل آئين ميترا با دين زرتشت
بعضي از آداب و رسوم و جشن هائيكه امروزه به دين زرتشت نسبت داده مي شوند در اصل از آئين ميترا به دين زرتشت وارد شده اند. بعنوان مثال جشن هاي مهرگان و يلدا از آئين ميترا و چهارشنبه سوري هم از مزدكي ها مي آيد و ربطي به دين زرتشت ندارند. عيد نوروز مهمترين جشن زرتشتيان بود.
1 . جشن مهرگان، جشن خورشيد پرستان بود كه توسط فريدون شاه رايج شد. {منابع: شاهنامه فردوسي- التفهيم، اثر ابوريحان بيروني}. جشن مهرگان در زمان ساسانيان با دين زرتشت آميخته شد. فرودسي سروده است:
فريدون چو شد بر جهان كامگار ندانست جز خويشتن شهريار
دل از  داوري ها  بپرداختند    بآيين يكي جشن نو ساختند
پرستيدن مهرگان دين اوست تن آساني و خوردن آيين اوست
اگر يادگار است از او ماه مهر بكوش و برنج ايچ منماي چهر
2 . جشن يلدا "يلدا" يك لغت سرياني بمعناي تولد است كه به زبانهاي پهلوي و فارسي مترادف ندارد و اين بدان معناست كه اين رسم وارداتي ست و بومي نمي باشد. يلدا يعني تولد خورشيد. از آنجائيكه مي دانيم زرتشتيان خدا پرست هستند نه خورشيد پرست، پس يلدا يعني تولد خورشيد ربطي به دين زرتشت ندارد.
3 . اورمزد يا ستاره پرستي "اورمزد"  بمعناي سياره مشتري مي باشد. {منابع: غياث اللغات – شرفنامه منيري – مؤيد الفضلا}. كتيبه هائيكه در زمان هخامنشيان نوشته شده اند، همه با نام  "اورمزد" آغاز شده اند و اين بدان معناست كه هخامنشيان ستاره و خورشيد پرست بودند (سولاريست). آرم فروهر كه در كتيبه هاي گنج نامه در همدان، بيستون در كرمانشاه و تخت جمشيد ديده مي شود، علامت الهه خورشيد است كه هيچ ربطي با دين زرتشت ندارد. آرم هائي شبيه فروهر (خورشيد بال دار)، در تمدن هاي باستاني آشور، مصر و ديگر كشورهاي خورشيد پرست وجود داشته است. (شكل 1،2). در كتاب تاريخ هرودت جلد اول، توضيحات كافي در رابطه با خورشيد پرستي در بين پارسيان و عيلامي ها داده شده است. در تخت جمشيد كتيبه اي كشف شده است كه واژه "اورمزد" را با واژه يوناني زئوس (سياره مشتري) مترادف معني كرده است. {منبع: ايران در زمان ساسانيان، اثر آرتور كريستين. ترجمه رشيد ياسمي}.
4 . دفن نكردن مردگان هرودت مي گويد: "پارسيان جنازه مردهايشان را دفن نمي كنند و در هواي باز قرار مي دهند تا طعمه سگها و لاشخورها شود". {منبع: تاريخ هرودت، جلد اول}. امروزه زرتشتيان ايراني و هندي هم مردگان خود را دفن نمي كنند. (البته اخيراً بعضي از زرتشتيان ايراني حاضر به دفن مردگان شده اند). اين رسم نمي تواند زرتشتي باشد، زيرا چنان رسمي در زادگاه زرتشت يعني ماد باستان وجود نداشته است.
5 . ازدواج خواهر با برادر ازدواج با محارم در بين پارسيان باستان رايج بود. بسياري از شاهزادگان هخامنشي با خواهران خود ازدواج كرده بوند. بعنوان مثال مي توان به ازدواج كمبوجيه پسر كورش با خواهرش آتوسا و ازدواج داريوش سوم با خواهرش اشاره نمود. {منابع: تاريخ آريين تاريخ هرودت}. در دين زرتشت هم مستحب است كه برادر با خواهر خود ازدواج كند. چنان رسمي در زادگاه زرتشت يعني ماد باستان وجود نداشته است پس نمي تواند رسم واقعي زرتشتيان باشد. 
Avesta….> 1
Usta …….>2
Superior….>3

نوشته : مهندس حسن راشدي

قايناق



پانفارسيسم


يك پانفارس اعتذاف ميكند تنها مستندات م از هخامنشيان از نوشته هاي غربي ها به خصوص هرودت است
اما در جاي جاي نوشتار خود هرودت را به دستكاري تاريخ متهم ميكنند!!!!
در حالي كه به جز چند قطعه كتيبه ظاهرن به جا مانده از دوره هخامنشيان كه از كوروش در آن صحبت شده سند ديگري در اين باره موجود نيست گاهي حديث از كوروش مي آورند
"اگر پيامبر بودم/راهم ...."كوروش



نوروز جشني بسيار قديمي تر از حضور پارسيان در ايران و ماجراي هفت سين !

حسن راشدي

خيلي از ملل و اقوام هستند كه بسياري از آئينهايي خوب و مردمي را كه در ميان بسياري از كشورها و ملل منطقه مرسوم است متعلق به خود دانسته و از اينكه چنين مراسمي گستردگي فوقالعاده اي يافته است احساس غرور مي كنند

 هم چنين است دانشمندان ، شعرا و آثار باستاني كه امروزه در دنيا مشهور است ؛ مثلا بناي فوق العاده و اعجاب انگيز و  مشهور " تاج محل " در هندوستان ، كه سالانه ميليونها توريست را از نقاط مختلف جهان به سوي خود مي كشد حد اقل سه مدعي پرپا قرص  دارد : هندي ها ، تركها و فارسها
از اينكه اين بناي مشهور در قرون گذشته در هندوستان  ساخته شده و در داخل يكي از شهرهاي اين كشور است ، هندي ها آنرا متعلق به خود مي دانند ؛   تركها هم از اينكه اين بناي شور انگيز به دستور و خواست و سليقه پادشاه ترك و به احترام همسرش در اراضي و منطقه اي از امپراتوري  پادشاهان ترك بنا گرديده آنرا متعلق به خود و از افتخارات خود مي شمارند ، و فارسها نيز از اينكه در ساختن اين بنا معماران ايراني  نيز شركت داشته اند ، آنرا ازآن خود مي پندارند .
در مورد آمدن بهار و مراسم جشنهاي شروع سال نو نيز هستند كساني كه پيدايش آئينهاي نوروزي را كه در ميان ملل مختلف آسيا و ديگر مناطق به مناسبت گذر از سرماي زمستان و رسيدن هواي لطيف بهاري و شكوفه دادن درختان و بارور شدن اكثر موجودات، گرامي داشته ميشود به ايرانيان ، بخصوص به پارسيان نسبت مي دهند!
در حاليكه اين آيين نشأت گرفته از باورهاي توده مردم، سده هاست كه با شور وشوق خاص  از سوي مردم خاور دور ، خاور نزديك، بين النهرين و  ديگر جاها گرامي داشته ميشود.
آيينهاي نوروزي در ميان اقوام و فرهنگهاي گوناگون مجموعه اي از آيينهاي مشترك و يا مشابه، از ديرينه روزگاران در ميان مردم ساكن در فلات ايران و سر زمينهاي همسايه دور و نزديك آن رايج بوده است و گراميداشت اين آيينها به دوراني بر ميگردد كه هنوز اقوامي كه امروزه از آنها به نام آريايي نام مي برند و گروهي از آنها پارسيان ناميده ميشوند از استپهاي جنوب سيبري به مناطق فارس نشين ايران امروزي  مهاجرت نكرده بودند !
گرچه برخي، اجراي مراسم نوروزي در دربار پادشاهان هخامنشي و ساساني را دليل بر منسوبيت اين جشن به پارسيان مي دانند ولي نوروز بسيار كهن تر از زمان حاكميت پادشاهان هخامنشي و ساساني در ايران است!
اجراي مراسم  نوروزي در دربار پادشاهان هخامنشي و ساساني بيشتر از ويژگي عموميت و فراگيري اين جشن در ميان همه طبقات اجتمايي اقوام و ملل تحت حاكميت پادشاهان پارس در آن دوران حكايت دارد .
نظير جشن نوروز ، در ميان بابليهاي ساكن  بين النهرين جشني بوده است موسوم به "زاگموگ" كه در سالهاي حدود 230 پيش از ميلاد، در فصل اعتدال ربيعي، در يازده روز از اول ماه نيسان بر گزار مي شده است.
اين جشن به ياد و احترام " مردوك " بت بزرگ بابليان در معبد " آزگيلا " واقع در شهر بابل برپا مي شده است.
 نوروز در ميان فنيقيهاي حوزه درياي مديترانه، در ميان يونان باستان، در آسياي صغير، مندائيان (سامي زبانان عراق)، جزيرة العرب، مصر و آسياي ميانه گرامي داشته مي شد.
مراسم جشن نوروز در كتاب مشهور  "سينوهه پزشك مخصوص فرعون " در سفر سينوهه و خدمتكار  وي "كاپتا" به كشورهاي امروزي خاورميانه نيز ديده مي شود.
  امروزه اين جشن علاوه بر ايران در بين مردم افغانستان، جمهوريهاي آسياي ميانه، جمهوري آذربايجان و تركيه نيز بر گزار ميگردد.
نوروز در ميان مردم آذربايجان جنوبي با نامهاي "تزه ايل بايرامي" ، "بايرام" ، "يئنگي ايل"  با مراسم خاص جشن گرفته ميشود.
اصولا مردم آذربايجان بخصوص مردم  شهرهاي اردبيل، خلخال ،خياو (مشكين شهر)، گئرمي، مغانشهر (پارساآباد) ، بيلسوار  و ديگر مناطق مغان از نام "نوروز" براي مراسم سال نو استفاده نمي كنند ، "بايرام " و "تزه ايل بايرامي " مشهورترين و متداولترين نام  براي " نوروز " در ميان آنان است.
علاوه بر جشن نوروز جشن ديگري نيز كه به "مهرگان" مشهور است و در گذشته هاي دور  و در  پاييز بر گزار مي شده است باز از طرف عده ايي به  پارسيان نسبت داده ميشود در حالي كه اين جشن نيز مبدا و منشأ بسيار قديمي تر از بر گزاري اين جشن توسط  پارسيان در ايران دارد چنانچه "منوچهري دامغاني" شاعر معروف نيمه اول قرن پنجم هجري در مسمطي مي گويد :
شاد باشيد كه جشن مهرگان آمد
 بانگ و آواي دراي كاروان آمد
كاروان مهرگان از "خزران " آمد
 يا ز اقصاي  بلاد "چينيان" آمد
نه از اين آمد ، بل نه از ان آمد
 كه ز فردوس برين وز آسمان آمد....

در اين شعر "منوچهري" جشن مهرگان را بر آمده از ميان "تركان خزر" و يا از "بلاد چين" دانسته و در آخر مي گويد  شايد اين جشن از بهشت برين آمده باشد
  آيين نوروز و حتي مهرگان جشني به مراتب باستاني تر از حضور پارسيان در ايران بوده و مربوط به همه اقوام ساكن در آسياي دور ، آسياي ميانه ، آسياي نزديك و حتي آفريقا بوده است كه پارسيان نيز بعد از مهاجرت به ايران آنرا از بوميان ايران فرا گرفته گرامي داشتند! 
در ارتباط با مراسم نوروز  و چگونگي نام  سفره هفت سين ، نويسنده شناخته شده آذربايجان جناب  آقاي ناصر منظوري نظر عالمانه اي بر اين مسئله دارند كه ارائه ميگردد:

 بركت لردن يئددي سين قويماق!
    (از آنهايي كه «بركت» به حساب ميآيند هفت تايش را گذاشتن!)

آنچه كه امروزه از طريق تفسيرهاي غيرمعتبر از لحاظ تاريخي، مردم شناسي، فولكلورشناسي و اسطوره شناسي به عنوان هفت سين در جامعه معروف شده و در سر سفره تحويل سال گذاشته مي شود نيز مطلبي است كه بعدا مورد بحث قرار خواهد گرفت. با اين تفاوت كه در اينجا بيشتر بحث واژگاني و زباني خواهد شد ولي در آنجا از ديدگاه تفكر اسطوره اي.
در بحث از اصطلاح « هفت سين » لازم است كه پسوند « سين » در تركي توضيح داده شود.
همانگونه كه همه زبانشناسان ميدانند در پاره اي از زبانها از جمله زبان لاتين، زبان يوناني، زبان روسي، زبان تركي . . . اسم و صفت صرف مي شود كه به declension موسوم است.
در تركي، هنگامي كه اسم يا صفت در وضعيت «رائي» (accusative) باشد در صورتي كه به مصوّت ختم شود پسوند «سين» خواهد گرفت، مثل: «آتاسين گؤردوم!» (پدرش را ديدم!) چون واژه «آتا» (پدر) به مصوّت ختم مي شود پس در وضعيت «رائي» پسوند « سين» گرفته است. از اين رو است كه اين نمونه از واژه ها كه در پي مي آيد نيز در همان وضعيت پسوند « سين» خواهند گرفت: آتا، دده، باجي، اوجا، كؤلگه (سايه). . . به اين صورت: آتاسين، دده سين، باجي سين، اوجاسين، كؤلگه سين. . .
در مورد عددها نيز همينگونه است. عددهاي ايكي (2)، آلتي (6، مي شوند در وضعيت «رايي» پسوند « سين» خواهد گرفت، مثل: ايكي سين _2سين (2ـ تايش را)، آلتي سين _6سين (6ـ تايش را)، يئددي سين _7سين (7ـتايش را)، اون ايكي-سين _12ـسين (12ـ تايش را)، ييرمي سين _20ـ سين (20ـ تايش را)، اللي سين _50ـ سين (50 ـ تايش را). . .

معماي سفره ي تحويل سال
آنگونه كه پاره اي به اسم متخصص تلاش مي كنند تا تفسير و توجيه كنند واقعا هم اين امر تبديل به يك چيستان شده. حال آنكه مسأله بسيار بسيار ساده است.
به هنگام تحويل سال از تمامي بركت هاي زندگي نمونه اي را در سفره تحويل سال مي گذارند تا اين بركت ها از سال كهنه به سال نو منتقل شود و به اين ترتيب جريان زندگي ادامه يابد.

اين بركت ها عبارتند از:

1. گؤي بركتي و آيدين ليق (بركت آسمان وروشنايي)
2. سو بركتي  (بركت آب)
3. يئر بركتي  (بركت زمين)
4. حئيوان بركتي  (بركت حيواني)
5. آغاج بركتي  (بركت درخت)
6.  آل - وئر بركتي (بركت داد و ستد)
7. گؤيه رمك بركتي  (بركت رويش _از سال كهنه به سال نو)

همانطور كه ملاحظه مي شود از «گؤي» (آسمان) شروع شده و به «گؤيه رمك» (روييدن) (گؤي [آسمان]، ار [داراي حركت]، مك [علامت مصدر]  ( به سوي آسمان حركت كردن) ختم مي گردد!
1. «قرآن» و «آينا» (آينه) به عنوان بركت آسماني و روشنايي (كه آن هم از آسمان است). واژه هاي «آينا» و «آيدينليق» با «آي» (ماه) مرتبطند و نام ديگر آينه يعني «گوٍزگو» با مجموعه  واژگاني «گوٍن» (خورشيد) مرتبط است.
(قبل از اسباب كشي به خانه ي جديد نيز اول قرآن و آينه برده مي شود.)
2. سو (آب). به عنوان بركت آب. علاوه بر خود آب در جايي كه ماهي هست با گذاشتن ماهي (قرمز كه رنگ مبارك است) به عنوان بركت آب. حالا هم كه خوردن ماهي در شب عيد همه گير شده (بهره مندي از بركت آب!)
3. قوْوورغا (گندم و عدسِ برشته  قرمزگون به نشانه ي مباركي و رد نحوست زمستان) به عنوان بركت خاك و زمين، در جاهايي نيز سمنو.
4. بويانميش يومورتا (تخم مرغ رنگ شده با پوست پياز _رنگ قرمز, رنگ مبارك_ به نشانه ي رد نحوست زمستان) به عنوان بركت حيواني.
5. آلما، ايـيْده. . . (سيب، سنجد. . . به رنگ قرمز _رنگ مبارك_ و به نشانه ي رد نحوست زمستان) («آلما» داستان خود را نيز دارد كه بحث شده) به عنوان بركت سردرختي.
6. سيككه (سكّه) به عنوان بركت داد و ستد.
7. گؤيه رتي (روييدني). سبزي رويانده شده به عنوان سمبل انتقال زايش و رويش از سال كهنه به سال نو.

اكنون ببينيم با اين هفت مورد چكار مي كنند.درآغاز سال بايد تك-تك افراد از همه  اين موارد استفاده كنند تا بركت به وجودشان منتقل گردد.

1. قرآن را مي خوانند و در آينه نگاه مي كنند.
2. قبل از تحويل سال دسته جمعي سوره  «ياسين» را مي خواندند و به سوي آب فوت مي كردند. بعد از تحويل سال از آن آب مي نوشيدند. در ضمن، خوردن ماهي در شب عيد خود بهره مندي از بركت آب است كه البته در قديم همه جا امكان پذير نبود.

(توضيح: اين كار به صورت جمعي در ساعتي قبل از تحويل سال، در خانه و يا محلي كه براي تحويل جمع مي شدند صورت مي گرفت.)

3. گندم، عدس و . . . را برشته مي كنند و پس از تحويل سال مي خورند. در جاهايي كه سمنو رسم باشد نيز باخوردن از سمنو، در واقع، بركت خاك را به وجود خود منتقل مي كنند.
4. با قراردادن تخم مرغ پخته در سفره و خوردن آن پس از تحويل سال در واقع از بركت حيواني بهره مند شده بركت آن را به خود منتقل مي سازند.
5. قراردادن ميوه هايي از قبيل سيب و سنجد و. . . (آن هايي كه تا آن زمان شادابي خود را حفظ مي كنند.) با خوردن آنها در واقع از بركت درخت بهره مند مي شوند.
6. با قراردادن سكّه در سفره و سپس حفظ آن در طول سال (شايد هم در جيب) در واقع بركت داد و ستد را به خود منتقل مي كنند.
7. روياندن و سبز كردن سبزه، گذاشتن آن در سفره و در نهايت انداختن آن به صحرا سمبلي است از انتقال و استمرار رويش از سال كهنه به سال جديد.

بركت لردن يئددي سين قويماق!
(از بركت ها هفتايش را گذاشتن!)

به اين ترتيب بركت از سال كهنه به سال نو منتقل شده و در نتيجه تداوم مي يابد. و اين يك تفكر اسطوره اي است كه ضمنا منطق عيني، واقعي و رئاليستي خود را نيز در خود دارد. من يكي كه منطق «سركه» و «سماق» و. . . را نفهميدم  كه چيزي جز سر از تفكر خرافه اي در آوردن چيز ديگري نيست، آن هم به كمك برخي از اساتيد دانشگاه.
حال، ببينيم، اگر كساني اينهمه بركت را نداشتند چكار مي كردند.
به شكرانه  اين تداوم، از هر خانه اي بشقابي از اين بركت هاي داشته خود را مي آوردند. درجايي آن ها را روي هم مي ريختند و قاطي مي كردند. پس از آن، هركسي يك بشقاب از آن مخلوط برمي داشت و به خانه ي خود مي برد.
به اين سهمي كه هركس بر مي داشت و به خانه خود مي برد «جمع پايي» (سهم از جمع) گفته مي شد و بركت آن بسيار حرمت داشت. به گونه اي كه اگر آن موقع كسي از اعضاي خانواده در خانه حضور نمي داشت (از قبيل غربت رفتن، در سربازي بودن) سهم او را از آن «جمع پايي» نگه مي داشتند.
با اين عمل زيبا نه تنها كساني كه «ندار» بودند نيز سهمي مي بردند تا تمامي بركت ها را به سال نو منتقل كنند بلكه بركت جمعي نيز ارج نهاده مي شد. مردم نيز, ضمن حفظ عزت نفس، احساس يگانگي مي كردند.

اين سفره با اين نمادهاي مادي و معنوي به همراه انسان هايي كه دور آن مي نشستند واقعي تر از آن مي زيستند كه به خرافات آلوده باشند  حداقل اينكه خرافه ي جمعي وجود نداشت. آرزوي آنها نيز در دعاي تحويلشان متبلور بود: «يا مقلّب القلوب. . . حوِّل حالنا الي احسن الحال!»

بركت لردن يئددي سين قويماق!
(از بركت ها هفت تايش را گذاشتن!)

« ديل دوزون دئيه ر! »  (راست و درستش را زبان مي گويد) « ديل دوٍز دئيه ر! »  (حرف راست را زبان مي زند!)

اينها گفته هاي مردم عادي است. زماني كه كسي حرفي را مي زند ولي ناخواسته در زبانش كلمه ي ديگري جاري مي شود شنونده گفته هاي بالا را مي گويد. يعني: «درستش آني است كه ناخواسته از زبانت پريد.»
در تحقيقات نيز راست و درستش را خود زبان در خود نهفته دارد و مدرك اصلي اينجاست، نه تفسيرهاي غير علمي !
 (مقاله اي با تلفيقي از دو مقاله )

 

qaynaq