آزربايجان تاريخي-تاريخ آذربايجان

ملتى كه تاريخ خود را نداند محكوم به تكرار آن است

تاريخ ديرين تركان ايران

دانلود كتاب تاريخ ديرين تركان ايران اثر پروفسور ذهتابي

كتاب تاريخ تركان ايران حاصل زحمات چندين ساله پروفسور محمد تقي زهتابي مي باشد كه از منابع ارزشمند و بي بديل تاريخ اين مرز و بوم به شمار مي رود.

اين كتاب ارزشمند شامل آداب و فرهنگ و تاريخ و تمدن هاي تركان ايران مي باشد كه در نوع خود اثري بي مانند و مستند مي باشد.

حجم فايل:47.9 مگابايت

رمز ورود:www.tabriz2011.blogfa.com

دانلود فايل

 

qaynaq



زنان آمازون‌ در آذربايجان‌


آمازونها قبيله‌ اي‌ از زنان‌ جنگجو بودند كه‌ هيچ‌ مردي‌ را ـ به‌ غير از زمانهاي‌ ويژه‌ ـ به‌ قبيله‌ راه‌ نداده‌ و براي‌ خود ملكه‌ اي‌ جنگجو داشتند كه‌ قدرت‌ سياسي‌ نظامي‌ قبيله‌ را در اختيار داشت‌ . آنها روزگار طولاني‌ در آذربايجان‌ سكونت‌ داشته‌ و براي‌ خود حكومتي‌ به‌ پايتختي‌ شهر بردع‌ داشتند .

آمازون‌ لفظي‌ يوناني‌ و متشكل‌ از دو بخش‌ «آ» و «مازون‌» است‌ . «مازون‌» يعني‌ «پستان‌» و «آ» حرف‌ نفي‌ در زبان‌ يوناني‌ است‌ و معني‌ آن‌ «بي‌ پستانها» مي‌ شود چه‌ زنان‌ آمازون‌ براي‌ اينكه‌ بتوانند بهتر شمشير زني‌ و تيراندازي‌ نمايند يكي‌ از پستانهايشان‌ را مي‌بريدند و يكي‌ ديگر را براي‌ شير دادن‌ نگه‌ مي‌ داشتند . اكثر نويسندگان‌ معتقدند كه‌ آنها پستان‌ سمت‌ راست‌ را مي‌ بريدند ولي‌ فردوسي‌ در شاهنامه‌ معتقد است‌ كه‌ آنها پستان‌ سمت‌ چپ‌ را مي‌ بريدند . او در اين‌ مورد مي‌ نويسد : سوي‌ چپ‌ بكردار جوينده‌ مرد كه‌ جوشن‌ بپوشد بروز نبرد سوي‌ راست‌ پستان‌ بسان‌ زنان‌ بسان‌ يكي‌ نار بر پرنيان‌ زنان‌ آمازون‌ داراي‌ جامعه‌ بي‌ طبقه‌ بوده‌ و همه‌ با هم‌ برابر بودند و كسي‌ را بر كسي‌ برتري‌ كلي‌ نبود . آنها همگي‌ با هم‌ براي‌ پيشبرد اهداف‌ قبيله‌ كار و كوشش‌ مي‌ كردند و همگي‌ در سود و زيان‌ امورات‌ قبيله‌ شريك‌ بودند . «حمدالله‌ مستوفي‌» در كتاب‌ «نزهة‌ القلوب‌» در مورد زنان‌ آمازون‌ مي‌ نويسد : «هر كاري‌ كه‌ جهت‌ نظام‌ امور دنيوي‌ ، مرد آنرا بايد كرد از فلاحت‌ و صناعت‌ و. غيره‌ آن‌ ، آنجا همه‌ زنان‌ كنند و هر چيزشان‌ كه‌ حاصل‌ شود همه‌ را با هم‌ شركت‌ بود و بزرگي‌ و كوچكي‌ و نزاع‌ جهت‌ سود و زيان‌ در ميان‌ ايشان‌ نيست‌ و زيادت‌ جويي‌ و تنعم‌ طلبي‌ و زينت‌ خواهي‌ و ذله‌ بندي‌ به‌ معتقد ايشان‌ حرام‌ است‌ الحق‌ خوش‌ مذهبي‌ و روشي‌ دارند و جنين‌ زنان‌ را بر بسيار مردم‌ ترجيح‌ و تفضيل‌ است‌» زنان‌ آمازون‌ داراي‌ ملكه‌ هاي‌ مشهور از جمله‌ ملكه‌ هيپوليته‌ ،ملكه‌ ميرنيا ، ملكه‌ پانتزيله‌ ، ملكه‌ اسپاترا ، ملكه‌ تومروس‌ و ملكه‌ تالس‌ تريس‌ بودند . ملكه‌ اسپاترا همسر آمركس‌ حكمران‌ تركان‌ سكائي‌ آذربايجان‌ بود كه‌ در كشمكش‌ دائمي‌ با كورش‌   بسر مي‌بردند! چون‌ كوروش‌ همواره‌ سعي‌ مي‌ كرد تا بزور شمشير و نيزه‌ به‌ متصرفات‌ خود بيافزايد .

در جنگي‌ كه‌ آمرگس‌ با كورش‌ كرد عليرغم‌ دلاوريهايش‌ شكست‌ خورد و اسير گرديد . كوروش‌ به‌ ملكه‌ اسپاترا پيغام‌ داد كه‌ با اسير شدن‌ شوهرش‌ بهتر است‌ كه‌ بدون‌ مقاومت‌ تسليم‌ شود ولي‌ ملكه‌ اسپاترا به‌ همراه‌ دويست‌ هزار از زنان‌ آمازون‌ و سيصد هزار از تركان‌ سكائي‌ به‌ مقابله‌ كوروش‌ شتافت‌ و در طي‌ جنگي‌ سهمگين‌ كوروش‌ پادشاه‌ ايران‌ را شكست‌ سختي‌ داده‌ و او را اسير نمود . چون‌ پادشاه‌ هر كدام‌ از طرفين‌ مخاصه‌ در دست‌ ديگري‌ اسير بود لذا قرار بر مبادله‌ اسرا گرديد و كوروش‌ با آمرگس‌ سكائي‌ مبادله‌ شد . دنباله‌ اين‌ مناقشات‌ به‌ زمان‌ حكمداري‌ ملكه‌ تومروس‌ كشيده‌ و عاقبت‌ جنگ‌ بزرگي‌ دوباره‌ ميان‌ كوروش‌  و ملكه‌ آمازونها كه‌ رهبري‌ سكائيان‌ را نيز در دست‌ داشت‌ در گرفت‌ . در جنگ‌ اول‌ ، كوروش‌  به‌ حيله‌ پسر ملكه‌ تومروس‌ را كه‌ فرمانده‌ تركان‌ سكائي‌ بود گرفتار كرد و كشت‌ و اين‌ مسئله‌ موجب‌ خشم‌ ملكه‌ تومروس‌ گرديد .

ملكه‌ تومروس‌ كه‌ ـ بروايتي‌ دختر افراسياب‌ و بروايتي‌ از نوادگان‌ او بود - در رأس‌ يك‌ ارتش‌ بزرگ‌ سكائي‌ - آمازوني‌ به‌ مقابله‌ كوروش‌    شتافت‌ و طي‌ جنگي‌ مخوف‌ سپاهيان‌ كوروش‌ را تار و مار و خود او را اسير كرد . به‌ دستور ملكه‌ سر كوروش‌ را در طشتي‌ بريده‌ و آنرا در ميان‌ طشت‌ خون‌ انداختند و ملكه‌ تومروس‌ خطاب‌ به‌ سر بريدة‌ كوروش‌  !گفت‌ : «در زندگي‌ از خون‌ خوردن‌ سير نشدي‌ اكنون‌ ] از خون‌ خود [ بنوش‌ تا سير شوي‌» اكثر شعرا و نويسندگان‌ آذربايجان‌ از اين‌ ملكه‌ آمازوني‌ آذربايجان‌ در اثرهاي‌ خود بانام‌ احترام‌ آميز «آنام‌ تومروس‌» (مادرم‌ تومروس‌) با عزت‌ و حرمت‌ فوق‌ العاده‌ ياد مي‌ كنند و او را از ملكه‌ هاي‌ نمونه‌ آذربايجان‌ مي‌ شمرند . از ديگر ملكه‌ هاي‌ جنجالي‌ آمازونها ملكه‌ تالس‌تريس‌ يا ملكه‌ نوشابه‌ بود كه‌ ملاقات‌ او را با اسكندركبير را مورخين‌ ثبت‌ كرده‌اند زنان‌ آمازون‌ گويا در اطراف‌ رودخانه‌ هاي‌ كر و ارس‌ زندگي‌ مي‌ كردند چه‌ مرحوم‌ تربيت‌ در شرح‌ حال‌ قطران‌ به‌ مناسبتي‌ به‌ همين‌ مسئله‌ اشاره‌ كرده‌ و بصراحت‌ مي‌ نويسد: «كرزن‌ و كركر عبارت‌ از دو ملتي‌ است‌ كه‌ يكي‌ از آنها جوزن‌ ، كرزوان‌ يا كرميان‌ ميباشد كه‌ فعلا” موجود هستند و ديگري‌ ملتي‌ بودند كه‌ سرا شيب‌ سلسله‌ جبال‌ قفقاز از رود كر تا ارس‌ ] در جمهوري‌ آذربايجان‌ [ جايگير شده‌ و با آمازونها هم‌ حدود و معاشر بودند فردوسي‌ پايتخت‌ زنان‌ آمازون‌ را بنام‌ «هروم‌» مي‌ خواند كه‌ اسم‌ قديمي‌ «بردع‌» از شهرهاي‌ آذربايجان‌ بود او در سفر اسكندر به‌ شهر زنان‌ و نوشتن‌ نامه‌ به‌ ملكه‌ آنجا مي‌ نويسد : هي‌ رفت‌ با نامداران‌ روم‌ بدان‌ شارساني‌ كه‌ خواني‌ هروم‌ بفرمود تا فيلسوفي‌ ز روم‌ برد نامه‌ نزديك‌ شهر هروم‌ نظامي‌ گنجوي‌ شاعر بزرگ‌ آذربايجان‌ در مورد نام‌ قديمي‌ و نام‌ جديد شهر زنان‌ در اسكندرنامه‌ خود چنين‌ توضيح‌ مي‌ دهد : هرومش‌ لقب‌ بود ز آغاز كار كنون‌ بردعه‌ اش‌ خواند آموزگار َمقدسي‌ تاريخ‌ و جغرافيا نويس‌ بزرگ‌ مسلمان‌ از شهر بردعه‌ بنعوان‌ «بغداد آذربايجان‌» در دورة‌ خود ياد مي‌ كند .

ملاقات‌ ملكه‌ تالس‌ تريس‌ يا نوشابه‌ با اسكندر كبير از مباحثه‌ انگيزترين‌ بخشهاي‌ اسكندر نامه‌ هاست‌ و بالاتفاق‌ تمام‌ سرايندگان‌ و نويسندگان‌ بر پاكدامني‌ و عفت‌ و عدالتخواهي‌ و آگاهي‌ به‌ رموز سياست‌ جهاني‌ اين‌ زنان‌ اشارات‌ مختلف‌ دارند . اسكندركبير كه‌ خود بعنوان‌ سفير به‌ همراه‌ نامه‌ و پيغامي‌ از طرف‌ خود با لباس‌ مبدل‌ براي‌ وادار كردن‌ ملكه‌ تالس‌ تريس‌ به‌ پيش‌ او رفته‌ بود از طرف‌ ملكه‌ آمازونهاي‌ آذربايجان‌ مورد شناسايي‌ قرار گرفته‌ و وقتي‌ مورد انكار واقع‌ مي‌شود ملكه‌ آمازونها با نشان‌ دادن‌ تصوير حكمرانان‌ جهان‌ از جمله‌ تصوير خود اسكندر به‌ او مي‌ گويد كه‌ تو اسكندري‌ نه‌ سفير اسكندر و اضافه‌ مي‌ كند: مرا خواندي‌ و خود بدام‌ آمدي‌ نظر پخته‌تر كن‌ كه‌ خام‌ آمدي‌ در خاتمه‌ اينجانب‌ نظريات‌ خود را در مورد محل‌ جغرافيايي‌ زندگي‌ زنان‌ آمازون‌ با توجه‌ به‌ منابعي‌ كه‌ در اختيار دارم‌ بدين‌ طريق‌ مي‌توانم‌ فورموله‌ كنم‌ : مسكن‌ اوليه‌ زنان‌ آمازون‌ بر طبق‌ شواهد تاريخي‌ مورخين‌ يونان‌ بايد كرانه‌ هاي‌ درياي‌ اژه‌ بويژه‌ شهر ازمير تركيه‌ باشد كه‌ بتدريج‌ به‌ طرف‌ درياي‌ سياه‌ در شمال‌ تركيه‌ « برابر آخر حد روم‌ از ناحيت‌ شمال‌» كشيده‌ شده‌ و در اطراف‌ جلگه‌ هاي‌ دانوب‌ و مخصوصا” دامنه‌ هاي‌ قفقاز ساكن‌ شدند .

زنان‌ آمازون‌ در سالهاي‌ بعد از شمال‌ دامنه‌ هاي‌ قفقاز به‌ طرف‌ جنوب‌ سرازير شده‌ «در سراشيب‌ سلسله‌ جبال‌ قفقاز از رود كر تا ارس‌ » جايگير شده‌ و در آنجا حكومت‌ مستقلي‌ به‌ پايتختي‌ شهر «بردعه‌» در آذربايجان‌ تشكيل‌ مي‌ دهند زنان‌ آمازون‌ در ادامه‌ مهاجرت‌ تاريخي‌ خود وارد تركستان‌ چين‌ به‌ مسافت‌ پانزده‌ روز از شهر سمرقند شده‌ و در آنجا شعبه‌اي‌ از طريق‌ بزرگراه‌ قره‌ قورم‌ وارد پاكستان‌ و هندوستان‌ و مالزي‌ و فيليپين‌ شده‌ و شعبه‌اي‌ به‌ طرف‌ چين‌ و كره‌ و ژاپن‌ و سيبري‌ ادامه‌ مسير مي‌ دهند آمازونها بعد از سكونت‌ متوالي‌ در مناطق‌ ترك‌ نشين‌ سيبري‌ از طريق‌ تنگه‌ برينگ‌ از آسيا خارج‌ شده‌ و به‌ آلاسكا در آمريكا وارد و در نهايت‌ در محل‌ فعلي‌ خود در اطراف‌ رودخانه‌ آمازون‌ در ميان‌ جنگل‌هاي‌ صعب‌العبور آمازون‌ سكونت‌ اختيار مي‌ كنند .

بدين‌ ترتيب‌ قومي‌ از زنان‌ قهرمان‌ كه‌ روزي‌ آسيا و افريقا و اروپا را با جنگهاي‌ خود به‌ لرزه‌ در آورده‌ و جنگهاي‌ مشهوري‌ به‌ راه‌ انداخته‌ بودند وارد آمريكا گرديده‌ و در ميان‌ جنگلهاي‌ مخوف‌ برزيل‌ ساكن‌ مي‌ شوند . اميد است‌ تحقيقات‌ محققين‌ ديگر پرده‌ از رازهاي‌ ديگري‌ از اسرار زندگي‌ اين‌ زنان‌ قهرمان‌ آذربايجان‌ بردارد.



به بهانه سالروز ميلاد زرتشت - رضا طالبي‎

  امروز ۶ فروردين ماه روز تولد زرتشت مي باشد و با توجه به اينكه هميشه نام زرتشت و محل ولادتش عجين با نام نامي آذربايجان بوده است خواستم تحليلي نسبتا خلاصه نسبت به زرتشت و چگونگي تضادهاي اتنيكي ساخته شده پيرامون نام وي بپردازم.دكتر محمد معين در فرهنگ خود در مورد دين مادها چنين مي‌گويد: «از مذهب ماد نيز اطلاع درستي در دست نيست ولي از تصوير برجسته‌اي كه در «قيزقاپان» يا اوخ باتان از دوره ماد پيدا شده و آن پادشاه و روحاني را در دو طرف مشعل آتش‌ نشان مي‌دهد، برمي‌آيد كه مادها هم طبيعت پرست بوده‌اند و اگر گفته تاريخ نويسان راست باشد كه زردشت از كنار درياچه «چيچست» برخاسته بايد گفت مادها نيز به دو نيروي آهورامزدا و اهريمن عقيده داشتند(نيروي بدي و خوبي)»1

 بنابر عقيده همين محققان مغ‌ها كه طايفه روحاني مادها بودند، مذهب را با سحر و جادو آلوده ساختند و زردشت چون خواست دين را پاك گرداند مغ‌ها بر او شوريدند و وي به ناچار به باختر رفت و در آنجا دين خود را گسترد. هرچند در اين زمينه نظر قطعى وجود ندارد٫ برخى زردشت را از نواحى غرب آذربايجان و عده اى از رى و بسيارى وى را از آسياى ميانه- شمال افغانستان امروزى مى دانند. زرتشت توجه مورخين معاصر را حداقل به دو دليل جلب كرده ‌است: يكي مبدل شدن زرتشت به شخصيت اي افسانه‌اي است چنانچه در طي سال‌هاي ۳۰۰ قبل از ميلاد تا ۳۰۰ بعد از ميلاد اعتقادات مبني بر اينكه او از علوم غيبيه مطلع بوده و از رسوم جادوگري آگاه، رايج شده بود. ديگر برداشت يكتاپرستانه او از خدا بوده كه باعث گمانه زني‌هاي مورخين معاصر در مورد تأثيرپذيري مسيحيت و يهوديت از تعليمات زرتشت شده ‌است.ارسطو و هرم يپوس معتقدند كه زرتشت در حدود 5000 سال پيش از جنگ تروا ميزيسته است.البته مسعودي و بيروني نيز اين مطلب را تاييد كرده اند.«البته محمد شهرستاني پدر زرتشت را ازآذربايجان و مادرش (دوغدو) را از ري ميداند.»2 برخي متعقند كه عقايد ابتدايي زرتشتيسم كه ريشه در شامانيسم تركان باستان داشت،  وتوسط همين شاهان محلي كه همزمان نقش كاهنين ديني را داشتند، آفريده شده بود. شاهان محلي حاضر به از دست دادن نقش روحاني خود، كه نفوذ شديد خود در بين مردم را مديون آن بودند، نبودند و با اصلاحات آستياك شديدأ مخالفت ميكردند.  به نطر  برخي مورخين اوستايي كه امروزه وجود دارد، براي اولين بار در قرن 13 ميلادي در هندوستان به زبان " گجراتي"نوشته شد. و ارتباطي بين آن و زرتشت كه گاها روحاني ماننايي خوانده ميشود ارتباطي وجود ندارد.در كتاب تفسير اوستا، نوشتة ج.د.مستتر، ترجمة موسي‌جوان، ص64 چنين آمده‌است: «مغ نام طايفه‌اي از اقوام ماد قديم است و پيشوايان ديني ماد قبل از زرتشت هم از اين طايفه انتخاب مي‌شدند و آتش را مي‌پرستيدند و از اين جهت لفظ مغ در برهان قاطع به‌معني آتش پرست آمده و خود زرتشت هم از طايفه مغ‌ها برخاسته و آيين خود را بر اساس اديان ماد قديم (شامانيزم تركان) رواج داده‌است.»

اما جالب است بدانيد سايكس در كتاب تاريخ ماد، ص144 چنين مي‌نويسد: «مغان طايفه‌اي التصافي زبان (شكل كلي و باستاني تركي) بوده‌اند كه اقوام آريايي در وقت تصرف كشورشان (مادماننا)، آنها را قتل‌عام كردند.» اين خود برهاني مجدّد بر ترك بودن زرتشت است. پولينيوس مورخ رومي زرتشت را از اهالي ماد ميداند.مورخين اسلامي مانند ابن خردادبه .بلاذري.ابن فقيه.ياقوت حموي .زرتشت را اهل آذربايجان ميدانند.حتي در يكي از روستاهاي شهر اورميه و حتي در يكي از كليساهاي آن شهر مكاني وجود دارد كه مردم بومي  آن را محل دفن مادر زرتشت ميدانند.مستوفي.جكسن و قزويني نيز بر تولد زرتشت در شيز يا اروميه و يا ساوالان تاكيد دارند. در برخى منابع تاريخى رى (راگا) شرقىترين حد آذربايجان شمرده شده است. (علاوه بر آن كه برخى معتقد به وجود رى دومى در ناحيه غربى آذربايجان اند). امروز نيز ناحيه به هم پيوسته محل سكونت تركهاى آذربايجان به تقريب از ورامين- رى آغاز مىشود و بدين معنى زردشت چه از پيرامون اورميه و چه از ناحيه رى باشد مىتواند به عنوان فردى آذربايجانى پذيرفته شود، گواينكه باور برخي، منسوبيت وى به ناحيه زندگي تركان در آسياى ميانه است.   دغدويه يا دوغدو(كه اصلا واژه اي تركيست اين كلمه در هيچ زباني  به جز زبان تركي معني خاصي ندارد).دوغدو از مصدر دوغماق (زائيدن)است كه اين كلمه را ميلاد معني كرده اند.جالب است كه اين اسم علاوه بر اينكه يك كلمه تركي است اسمي است كه فقط مناسب يك زن ميباشد چون همانطور كه اشاره شد از مصدر دوغماق(زاييدن) ميباشد).

 مادر زرتشت است كه اصلا از شهر ري(راگا) بوده است وي در آنجا با كوي ها و كرپن ها كه مردم را گمراه مي كردند و از آنها مرتب فديه و قرباني مي خواستند و دين را وسيله اي براي رسيدن به اميال و خواستهاي نارواي خود كرده بودند به مبارزه پرداخت. پدر و مادرش چون جان او را در خطر ديدند او را نزد يكي از نزديكان خود به آذربايجان فرستادند او در آنجا با پوروشسب ازدواج كرد و ثمره اين پيوند همايون، زرتشت پيامبر بزرگ آذربايجان و ايرانيان است.مردمان آذربايجان هنوز به معابد و زيارتگاههاي خود اوجاق ميگويند .اوجاق يك واژه تركيست :اود+جاق=آتش+جايگاه كه در مورد آتشكده ها نيز استفاده ميشده است.هنوز هم اين كلمه در آذربايجان مصطلح است .براي نمونه به فرهنگ دهخدا مراجعه نماييد. در كتاب آثار البلاد و الخبار والعباد ذكريا بن محمد بن محمود المكموني القزويني آمده است:« زرتشت از آذربايجان بود و چندي از مردم كناره گرفت و در كوه سبلان به سر برد و از آنجا كتابي آورد.»3 كلمه ساوالان مركب از دو كلمه "ساو" در تركي قديم به معني حرف و سخن و "آلان"  در تركي امروزي به معني گيرنده و دريافت كننده است.يعني محلي كه در آن به زرتشت وحي شده است.البته بعضي ساو را به معناي وحي نيز ترجمه كرده اند.در مورد مقدس بودن كوه ساوالان دانشمندان بسيار تحقيق كرده اند و حتي برخي آنرا مكان هبوط آدم ناميده اند.

كلمه  "ساو "امروزه به " سوز " تغيير شكل يافته است.ولي شكل قديمي ان در كلمه "ساوجي" = سخنگو و  ساووج = پيامبر و "ساواش" = بحث همچنان باقي مانده است.(البته نام قديم ساوه نيز ساوج است نام يكي از شاهان تر تبار نيز ساوه شاه بوده است-به نظر  استاد گرام سيد حيدر بيات .

در كتاب زرتشت، مزديسنا و حكومت، ص35 چنين آمده‌است: «زرتشت در حدود 660ق.م در حوالي درياچه چي‌چست (اروميه) به‌دنيا آمد. پدرش، پوروش و مادرش، دوغدو بود.» دياكونوف هم در كتاب تاريخ ماد، ص478 چنين ميگويد: «بايد اذعان كنيم كه گاتاها (سروده‌هاي خود زرتشت)، قبل از دوران هخامنشي و به سدة هفتم قبل از ميلاد در ماد (آذربايجان) به‌وجود آمده‌است.» پورداود هم در كتاب آناهيتا، ص290 ميگويد: «كوه ساوالان (سبلان) براي زرتشتيان به مثابه طور سينا براي يهوديان و غار حرا براي مسلمين ميباشد.» اينها همه برهاني قاطع بر آذربايجاني بودن زرتشت ميباشند.  درباره ساوالان و وابستگي زرتشت به اين كوه در اغلب مآخذ جغرافيا و تاريخ و نيز نوشته هاي قديمي به مناسبت هاي مختلف ذكري به ميان آمده از آن سخن ها گفته اند. طبق اسناد موجود و روايات، زرتشت پيامبر در 640 سال قبل از ميلاد (2648 سال پيش) در آذربايجان تولد يافت و هنگامي كه به 30 سالگي رسيد، زادگاه خود را ترك گفته و به كوهي رفت. در اين كوه بود كه او از خرد خويش برخوردار شد و درآن 10سال، از تنهايي خسته نشد تا اين كه دلش دگرگون شد.

زرتشت بعد از سال ها عبادت و رياضت كشي در ساوالان، زادگاه خويش را ترك گفته و به بلخ عزيمت كرد.امروزه مردم محلي  خياو و اردبيل نيز بر دفن چندين پيامبر بر كوه ساوالان تاكيد دارند) دكتر رحيم چاووشي در مصاحبه خود با روزنامه عصر آزادي تبريز در شمارگان 871 و872 انجام داده زرتشت را ماد معرفي مينمايد و زادگاهش را در شهر شيز نزديك عجب  شير ميداند.(البته برخي مورخين شهر شيز را همان تخت سليمان و يا اورميه كنوني ذكر نموده اند.برخي نيز آنرا با روستاي شيراز شهرستان عجب شير مربوز ميدانند.مرتبط دانستن اين كلمه با شيراز كنوني بسيار نادرست است و جغرافيايي محاطي ماد شامل شيراز نميشده است و شايد پارسيان بعدها از روي نام شهر شيز آنجارا شيراز نام نهاده باشند.) «دكتر چاووشي حدود 483 كلمه را  از اوستا يافته است كه هنوز هم در تركي آذربايجاني موجود ميباشد.مانند كلمات تركي  (هاچان=چه وقت) و كند(روستا) كه در اوستا آمده است. بخش بزرگي از نوشته‌هاي ديني زرتشتي در يورش‌هاي اسكندر، تازيان  از ميان رفت، ولي باز هم به اندازه‌اي كتاب و نوشته مانده است كه به نها‌دهاي ديني و والايي پيام اهورايي اشو زرتشت پي‌ببريم.»   بزرگ‌ترين گنجينه دانش دين زرتشتي، گات‌ها است. گات‌ها پيام راستين اهورا مزدا و سخن اشو زرتشت است. پس از گات‌ها، هفت‌هات نوشته ياران و پيروان نزديك اشو زرتشت است.البته اوستا در زمان اردشير بابكان به صورت منظم جمع آوري شد و در انزمان بود كه به اين زبان كنوني اش نوشته شد و زبان قبلي آن را نميتوان گفت پهلوي بوده است زيرا به صورت سريع از ان زبان مجهول  به احتمال قوي تركي بوده است چونكه لغات تركي در اوستا وافر است ٬ترجمه و نشر داده شده است.از اقوام ترك اران خايلندوروكها(تركان دانا)بودند كه  كه با قوم عقابها(ارانيها) در اوستاي ساييني بدان اشاره شده است.

اوستا اين مردم ترك را پيرو اشو (زرتشت)ميداند.در اسطوره بزرگ ده ده قورقورد  كه بزبان تركيست از زرتشت با عنوان بامسي بئيرك ياد ميشود.در ده ده قورقورد از خواهران هفتگانه زرتشت سخن گفته ميشود كه مطابق با سخن اوستا در مورد كودكان زرتشت ميباشد.البته جنگهاي دوازده گانه كياكسار مادي(كيخسرو)با عنوان قازان خان با افراسياب(الپ ار تونقا)در كتاب دده قورقود(روحاني اوغوزها) ذكر شده است كه فردوسي در شاهنامه از اين داستانهاي ده ده قورقود استفاده كرده  و تضمين نموده است.

حتي برخي مورخين مانند موسي خورني ارمني و هرودوت  يوناني كه او را غيبگوي( اره )معرفي كرده اند حال بگذريم كه هردوي مورخين فوق الذكر اشكالات عمده اي در روايات خود دارند.البته برخي مورخين نيز وجود دارند كه اصلا به كتمان وجود شخصي به نام زرتشت مي پردازند حال آنكه اگر خوب بنگريم زرتشت را ميتوان يك انديشمند شناخت نه يك پيامبر زيرا گفتارهاي وي بيشتر جنبه انديشه زميني و فلسفي دارد و با گفتارهاي فرق ابراهيمي و الهي ديگر بسيار متفاوت  است اين كه به راستي اين ششم فروردين زادروز اين انديشمند است يا نه، نمي‌توان صد در صد بر آن پاي فشرد، زيرا بر سر زمان زرتشت درهم ريختگي و ناسازگاري چند هزاره ميان پژوهشگران هست چه برسد به روز زاده شدن وي.

با اين همه پيروان ديني از ديرباز به گونه ترادادي (سنتي) اين روز را روز زاده شدن پيامبر خود مي‌دانند. ۵اگر سري به كاپادوكيا در نزديكي نوشهير تركيه بزنيد مي بينيد كه پيروان زرتشت از ترس تهاجمات پادشاهان باصطلاح هخامنشي چگونه شهري زيرزميني براي عبادات خود در اين منطقه كهن ساخته اند كه مشاهد هنوع معماري و ساخت اين شهر خالي از لطف نيستدر حين مطالعه مساله زرتشت بودم كه به اين لينك مجله ايران مهر برخوردم كه دوستان عزيز در سايت آزاد تريبون به ان اشاره كرده بودند:ماهنامه فارسي زبان ايران مهر در تازه ترين شماره اش در تاريخ 14 و 15 /تير و مرداد سال 1384 ،مجموعه اي از تحليلهاي سياسي ،مقالات ادبي و مطالعات جديد  تاريخي  خود را  بر ضد اقوام و ملل  ايران به ويژه تركهاي آذربايجان منتشر كرده است.*   هخامنشها 8500 سال تاريخ دارند!!!    سومريها آريايي هستند!!!   اولين نژاد جهان آريايي ها هستند!!!   تنها نژاد آريايي در جهان وجود دارد !!!   پيغمبر اسلام فارس است!!!   زرتشت چهارده هزارسال پيش بوده و آخرين زرتشت حضرت ابراهيم است!!!   نام قبيله قريش از اسم كوروش گرفته شده!!!   آدم و حوا ايراني هستند!!!    آذربايجانيها ترك نيستند!!!   آذريها كرد هستند!!!   زبان تركي كاملا مردود است!!!   قبل از ايران در جاي ديگري زبان سراغ نداريم!!!   الكساندر مقدوني يك دروغ بزرگ تاريخي است !!!   سقراط و بقراط وارسطو ... ساخته و پرداخته ذهن حقارت يافته يونانيان است!!!   فرهنگ تمام جهان بر گرفته از فرهنگ ايراني است!!!   زبان استانبولي تركي نيست!!!   تركي باستان سنديت علمي ندارد!!!   كوروش دوالقرنين است!!!   پور پيرار بي سواد است!!!   فرهنگ آريايي درياست و هيچ سگي نمي تواند آن را بيالايد !!!   عربها هيچ فر هنگي ندارند !!!   اگر ايران را حذف كنيم نه تمدني در جهان باقي مي ماند ونه فرهنگي !!!.حال اگر پاسخي به خزعبلات داده شود شما را يك روزه محاكمه و حبس و تيرباران شخصيتي مي كنند كه نژاد پرستي ٬پاني٬تجزيه سازي٬ و مستند نداري!غرض از گفتن اين مطلب و ذكر آن در اينجا اين بود كه نقد منطقي و نگارش مستند در مقابل مغزهايي كه هميشه به نتو و ملت تو تفكري تحقير آميز دارند قانع كننده نخواهد بود و آنان همچنان بر طبل بي عاري خواهند كوبيد اميدوارم روز يجهاني و مدينه فاضله اي را ببينيم كه انسان به انسان و همه به انسانيت احترام مي گذارند.. در پايان با سخنان خود زرتشت در اوستا به دوستاني كه سعي در مخفي و جعل كردن تاريخ مردم ترك آذربايجان را دارند پاسخ مي دهم كه:«"آموزگار بد"، پيام راستين را برمي گرداند، با گفتارش شيوه‌ي درست و خرد زندگي را تباه مي سازد و نيروي گرانبهاي انديشه را از آدمي دور مي كند. بدين وسيله با گفتارم كه سرچشمه مينويي و اخلاقي دارد، اي مزدا و اي اشا از رفتار آموزگار بد، نزد تو دادخواهي مي كنم» (اوستا: يسنا: هات 32 بند 9)   ۱-       فرهنگ معين.ذيل واژه ماد   2-       Boyce, Mary (۱۹۷۵), History of Zoroastrianism, Vol. I, Leiden: Bril 3-       آثار البلاد و الخبار والعباد ذكريا بن محمد بن محمود المكموني القزوين ۴-       871-872روزنامه عصر آزادي.تبريز.مصاحبه با دكتر رحيم چاووشي.شماره ۵----۱۹۱۵-بخش ماد-جستار زرتشت-نوشته حقير رضا طالبي



تداخل دين زرتشت با آئين ميترا

 

 



مقدمه: از زرتشت و دين او اطلاعات بسيار اندكي بجا مانده است. بطوريكه مورخان حتي تاريخ تقريبي تولد او را نمي دانند! مورخان شرقي مانند ابوريحان بيروني تاريخ تولد او را پانصد سال قبل از ميلاد، يعني دوهزار و پانصد سال پيش و مورخان يوناني تاريخ تولد او را پنج هزار سال قبل از جنگ تروا، يعني هشت هزار و دويست سال پيش مي دانند. (جنگ تروا كه بروايتي يك افسانه بيش نيست، حدود هزار و دويست سال قبل از ميلاد ذكر شده است). واضح است كه چنين آمار و ارقام متفاوت نمي توانند قابل استناد باشند.
اطلاعاتي كه امروزه از دين زرتشت وجود دارند به دو دسته تقسيم مي شوند:
1 . اطلاعاتي كه از دوره پادشاهان ساساني باقي مانده اند و حاصل آن كتاب "زند" (ترجمه اوستا بزبان پهلوي) مي باشد.
2 . خيالبافي هاي قرون بيستم و بيست يكمي كه توسط مسلمانان معاصر خسته از اسلام افراطي، ساخته و پرداخته مي شوند تا با توسل به يك آئين من درآوردي ايده آليستي، براي كشتي در هم شكسته زندگي خاورميانه اي يك ساحل نجات باشد.
متأسفانه هيچكدام از دو منبع فوق معتبر نيستند. در مورد خيالبافي هاي نسل امروزي، شاهد هستيم هر روز صدها آئين من درآوردي جديد كه كپي شده زندگي مدرن غربي ست، به دين زرتشت نسبت مي دهند تا به گمان خود، لشكر عوام را قانع كنند و بسوي مدرنيسم حركت دهند! اينگونه افراد بدون مدرك و سند، با بازي با كلمات چهره اي جديد از زرتشت و دين او مي سازند. هر چند آنان نيت خير دارند ولي چون روش دروغ و كلك است، ره بجائي نخواهيم برد، زيرا بار كج به منزل نرسد.
در مورد صحت دين زرتشت احياء شده در زمان ساسانيان هم شك و ترديد فراوان وجود دارد. زيرا نمي توان به آئيني كه توسط پادشاهان احياء يا ابداع شده اعتماد نمود. دين بايد از سياست جدا باشد. زيرا سياستمداران گاه مجبور به گفتن دروغ مي شوند، در حاليكه افراد روحاني نبايد در هيچ شرايطي دروغ بگويند. هر وقت دين و سياست با هم آميخته شوند، احتمال آلودگي دين و اضمحلال آن بسيار زياد خواهد بود. در زمان ساسانيان (زازانيان) اديان بسياري بوجود مي آمدند، پادشاهان ساساني از ترس افزايش قدرت روحانيان مذهبي، درصدد براندازي اديان متنوع شدند. ولي دين را نمي توان با زور برانداخت، بلكه آنرا مي توان با دين ديگر جايگزين نمود. پادشاهان ساساني هم بفكر احياء دين زرتشتي افتادند تا با آن بهانه اديان ديگر را سركوب و با در كنترل گرفتن روحانيان زرتشتي در چنبره خود، قدرت پادشاهي خود را حفظ كنند. بنابراين پادشاهان ساساني ادياني مانند مسيحي هاي ارمني و آشوري، مانوي ها، مزدكي ها و غيره را سركوب و دين زرتشت جديد را جايگزين كردند. ولي چون از دين زرتشت اطلاعات بسيار اندكي باقي مانده بود، بنابراين براي پر كردن خلأ حاصل، آئين ميترا را با دين زرتشت در آميختند تا دين كاملي حاصل گردد. اين مسئله اعتبار كتاب زند (ترجمه اوستا به زبان پهلوي) را بيشتر زير سؤال برده است. امروزه كتاب اصلي اوستا موجود نيست و فقط ترجمه هاي آن به زبانهاي
پهلوي ساساني (كردي زازاني) و سانسكريت موجود مي باشند كه بعد از ظهور اسلام به زبان فارسي نيز ترجمه شده است. به ترجمه كتاب اوستا به زبان پهلوي، "زند" و به ترجمه فارسي آن، "پازند" گفته مي شود. زرتشتيان ايراني پيرو "زند" و زرتشتيان هندي پيرو "پازند" هستند. تفاوت هاي بين آداب و رسوم زرتشتيان ايراني و هندي آنقدر زياد است كه ديگر كسي رغبت نمي كند دنبال تفاوت ها بگردد، بلكه سعي مي كند اگر نقطه اشتراكي باشد آنرا پيدا كند، كه اين خود دليل ديگري بر تحريف دين باستاني زرتشت مي باشد.
اَشو زرتشت اسپيتمان كي بود؟
واژه " اَشو"  كه معلوم نيست يك لغت اوستائي يا پهلوي ست، در معناي حضرت يا جناب آمده است. پس اَشو زرتشت، يعني حضرت يا جناب زرتشت. واژه "زرتشت" هم لقبي ست كه به آن پيغمبر باستاني اطلاق شده است. هنوز هيچ مورخ يا زبان شناسي نتوانسته است ريشه واژه "زرتشت يا زردشت" را شناسائي كند. بعضي ها آنرا لغت اوستائي، بعضي ها لغت پهلوي و بعضي ها از واژه " زُراِستر" يوناني مي دانند. وقتي ريشه كلمه اي نامشخص و نامأنوس باشد، معني كردن لغوي آن دليل بر كم خرديست. امروزه بسياري از مردم منطقه براي مصادره كردن افتخارات تاريخي همسايگان، حاضر به هر كاري حتي جعل تاريخ هستند! بنابراين با بازي با كلمات و اغفال عوام، سعي فراوان در تملك واژه ها به زبان خودي مي كنند! بعنوان مثال؛ اينترنت پر از چنان وب سايتهاي آشفته و پريشاني ست كه بيشتر آنها بوي فاشيسم مي دهند تا بوي تاريخ.
نام واقعي زرتشت مشخص نيست، ولي در بعضي كتب او را با نام ابراهيم معرفي كرده اند. {منبع: شاهنامه فردوسي}. "اسپيتمان يا اسپنتمان" جد نهم زرتشت بود كه بعنوان اسم فاميل او انتخاب شده است. {منبع: زند اوستا} . فردوسي در معرفي زرتشت چنين مي گويد:
نهم پور زرتشت پيشين بُد او   –    براهيم پيغمبر راستگو
( در تنگناي قافيه ابراهيم به براهيم تبديل شده است).
نام مادر زرتشت را  "دغدو"  يا  "دغدي" ذكر كرده اند. {منبع: لغتنامه آنندراج}. بهرام پژدو هم سروده است:
روايت كند مؤبد روزگار     كه بگرفت دغدو به زرتشت بار
"دغدو" يك لغت تركي ست و از مصدر "دوغماق" بمعني زائيدن مي آيد. "دوغدو" يعني زاينده، بدنيا آورنده، كه كنايه از خود مادر است نه نام مادر. چون مورخان نام مادر زرتشت را نمي دانستند، بنابراين واژه "دغدو" يعني بدنيا آورنده را بكار برده اند و كسانيكه معني واژه تركي "دغدو" را نمي دانستند، گمان كرده اند كه نام مادر زرتشت چنان بوده است!
محل تولد زرتشت
محل تولد زرتشت "اورميه" در آذربايجان است. سوئيداس مورخ يوناني در كتاب لغتنامه خود، زرتشت را با واژه "داناي ماد" معرفي كرده است. شهر اورميه كه آنرا به غلط اروميه مي نويسند، در ساحل درياچه چيچست (نام قديم درياچه اورميه) محل تولد زرتشت ذكر شده است. {منبع: نزهة القلوب}. امروزه سودا گران تاريخ كه آشكارا بدون مدرك و سند جهد در جعل تاريخ و مشاهير آذربايجان مي كنند، سعي نموده اند كه محل تولد زرتشت را جعل نموده و با معرفي كردن زرتشت بعنوان همشهري خود، مثلاً ارزش ومنزلت مليت خود را بالا ببرند! از بلخ، فسا، كردستان گرفته تا ارمنستان باستان به اشو زرتشت تابعيت افتخاري داده اند! البته بعضي از اين اشتباهات سهوي و بعضي عمدي بوده اند. در مورد زرتشت اهل فسا اشتباه سهوي بوده، زيرا در زمان ساسانيان شخصي بنام زرتشت خُركان وجود داشت كه استاد ماني بنيانگذار آئين مانوي بود. بعضي ها زرتشت خُركاني را با اشو زرتشت اسپيتمان اشتباهي گرفته اند. بعضي ديگر محل
شهادت زرتشت يعني بلخ را با محل تولد وي اشتباه گرفته و مدعي شده اند كه زرتشت اهل بلخ بود. بعضي از همسايه ها هم بعلت نزديكي جغرافيائي با شهر اورميه، درصدد هستند تا با بازي با كلمات و اغفال عوام، زرتشت را از خودشان معرفي كنند تا شايد اندكي بر وجهه تاريخي خود بيفزايند!
اورميه كه در اصطلاح محلي "اورمي" گفته مي شود يك واژه سومري ست و به شهر مقدس اطلاق مي شود. در تورات محل تولد حضرت ابراهيم نيز با واژه "اور يا اورمي" آمده است. {منبع: تورات}. ("اور" تلفظ عبري و ورمي" تلفظ سومري آنست). در اديان زرتشتي، يهودي، مسيحي و اسلام، شهرهاي مقدس (قبله) با پيشوند "اور" آورده شده اند. "اورميه يا اورمي" شهر مقدس زرتشتيان. "اور يا اورمي" محل تولد حضرت ابراهيم. "اورشيلم  يا اورسليم" قبله يهودي ها، مسيحي ها و قبله نخست مسلمانان.
ساوالان محل مبعث زرتشت
زرتشت در سن سي سالگي در دامنه هاي كوه ساوالان به پيامبري مبعوث شد و سرودن گاتها را آغاز كرد. {منابع: هفت اقليم - انجمن آرا - زرتشت پيامبر ايران باستان، اثر ويليامز جكسن}.
ساوآلان كه در فارسي به آن سبلان گفته مي شود، يك واژه تركي ست بمعناي "گيرنده وحي". "ساو" يعني وحي و "آلان" يعني گيرنده. در قديم وقتي لغات خارجي كه حرف "و" داشتند، وارد زبان فارسي مي شدند، حرف "و" به "ب" بدل ميشد. مثل: ساوالان، وهشت، واران كه بصورت سابلان يا سبلان، بهشت و باران در آمده اند. {منبع: فرهنگ دكتر حسن عميد}. استاد ابراهيم پور داوود، از زرتشت شناسان معروف ايراني در رابطه با كوه ساوالان مي نويسد: "جايگاه ساوالان براي زرتشتيان همانند كوه طور براي يهوديان است".
زرتشت از ديدگاه قرآن
در كتاب قرآن، دين زرتشت بعنوان يك دين الهي صاحب كتاب معرفي شده است. در قرآن آمده است: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ). {سوره حج. آيه 17}.
در زبان عربي به دين زرتشت "مجوس" گفته مي شود كه معرب شده واژه يوناني "مغوس" يا "مغ" مي باشد. {منابع: برهان – لغتنامه آنندراج}. علامه طباطبائي، مجوسيان را صاحب كتاب و پيرو زرتشت معرفي كرده است. {منبع: تفسير الميزان}.
اوستا كتاب مقدس زرتشت
كتاب مقدس زرتشت اوستا نام دارد كه شامل پنج قسمت است.
1 . يسنا: مربوط به مراسم مذهبي و جشنها مي باشد
2 . گات ها: سروده هاي زرتشت به زبان اوستائي كه از بين رفته اند و فقط ترجمه آنها به زبانهاي سانسكريت و پهلوي ساساني (كردي زازاني) باقي مانده اند. گاتهاي امروزي زياد معتبر نيستند، زيرا ترجمه شعر از زباني به زبان ديگر آنهم بصورت شعر در حجم زياد غير ممكن است مگر با تغييرات فراوان جهت رعايت وزن و قافيه. در ضمن چون كتاب زرتشت توسط دربار شاهان ساساني ترجمه و گرد آوري شده است، از بعد مذهبي خارج و حالت سياسي بخود مي گيريد.
3 . يشتا: مربوط به دعاها مي باشد. ( واژه "يشتا" از زبان اوستائي وارد زبان پهلوي شده، علامت مصدري گرفته و بصورت "يشتيدن" در آمده است. از زبان پهلوي هم وارد زبان فارسي شده و بصورت "پرستش و پرستيدن" در آمده است
4 . ويس پرد: در مورد آداب پرستش مي باشد
5 . ونديداد: در رابطه با خلقت جهان مي باشد
زند اوستا
ترجمه كتاب اوستا به زبان پهلوي ساساني را "زند" گويند. "زند" يعني آتش جهنده. {منابع: برهان – فرهنگ جهانگيري – فرهنگ رشيدي – انجمن آرا – لغتنامه آنندراج – ناظم الاطباء}. خاقاني هم سروده است:
بگويم كآن چه زند است و چه آتش   كزو پازند و زند آمد مسما
زبان اوستائي چه بود؟
كتاب مقدس زرتشت يعني اوستا از بين رفته است و معلوم نيست كه به چه زبان و خطي نوشته شده بود. نكته قابل توجه اينجاست كه آيا هشت هزار سال پيش در كشور ماد باستان الفبائي وجود داشت كه كتابي نوشته شود يا نه؟!
مورخين يوناني كه نام زبان مادها را نمي دانستند، آنرا زبان مادي يا اوستائي ذكر كرده اند. حال اين زبان مادي يا اوستائي چه بود، هيچ توضيحي نمي دهند. بعضي اوقات نام زبان و نام مليت يكي ست. مثل عربستان كه هم نام زبان و هم نام مليت عربي ست. ولي بعضي اوقات نام مليت با نام زبان متفاوت است. مثل مليت آمريكائي كه نام زبان آنان انگليسي ست و زباني بنام زبان آمريكائي وجود ندارد. در كتب قديم يوناني، به نام هيچ زباني اشاره نمي شود و تمام زبانها را با نام كشورمي نامند. مثلاً به زبان كشور سكا (ازبكستان امروزي) زبان سكائي گفته اند، هرچند كه زبان سكاها تركي بوده و هست. بعضي از خارجي ها كه در مورد ايران اطلاعاتي ندارند، زبان ايران را ايراني مي نامند، هر چند كه زباني بنام زبان ايراني وجود ندارد. همينطور زبان مادي يا اوستائي، نام هائيست كه از روي ناشناسي داده شده اند. هرودت مورخ يوناني، مي نويسد: "مردم طرفين رودخانه ارس با مردم سكاها هم نژاد (هم زبان) هستند". {منبع: تاريخ هرودت. جلد اول}.
فردوسي و خاقاني، واژه  "اَوستا ...1... " را بصورت  "اوْستا  ....2...." يا " اُستا" تلفظ كرده اند. فردوسي مي گويد:
همي گويد از آسمان آمدم    ز نزد خداي جهان آمدم
خداوند را ديدم اندر بهشت  مر اين زند و اُستا همه او نوشت
خاقاني هم مي گويد:
توئي خاقانيا طفلي كه استاد تو دين بهتر  چه جاي زند و اُستا هست با زردشت و نيرانش
واژه اُستا يا اوْستا با جَزم "و" يك واژه تركي ست و بصورت فوق تجزيه مي شود: اوْست (اُست) + ا . "اوْست" يعني بالا و "ا" علامت اسم مكان است. اوْستا (اُستا) يعني جايگاه بالا، كسي يا چيزي كه جايگاه بالائي دارد. شايد كنايه از آسمان معنوي باشد كه جايگاه آن بالا است و فردوسي هم آنرا آسمان بهشت مي نامد كه در جايگاه بالا قرار دارد. واژه تركي اُستا (اوْستا) بزبان فرانسه يا انگليسي ....3..... ترجمه مي شود.
عليرغم اينكه از كتاب زرتشت و تمدن زرتشتيان فقط ترجمه هاي پهلوي و سانسكريت باقي مانده اند، لغات تركي فراواني در آن متون ديده مي شوند كه در اينجا به بررسي تعدادي بسنده مي كنيم:
1 . دغدو، يعني بدنيا آورنده. اشاره به مادر زرتشت دارد
 2 . اُستا (اوْستا). اوْست + ا = جايگاه بالا
3 . ساوآلان. ساو + آلان = گيرنده وحي
4 . ساو بلاغ. ساو + بلاغ = چشمه وحي. ساو يعني وحي و بلاغ يعني چشمه. در زبان تركي به پيغمبر، "ساوبلاغ" يعني چشمه وحي گفته مي شود. زيرا پيغمبر همچون چشمه اي، جاري كننده وحي از جانب خدا بسوي انسان است.
5 . فروردين. فر + وردين = روح دهنده. در كتاب اوستا به "فر" يا "فره" اشاره مي شود. "فره" نوري ست كه از جانب اهورا مزدا ساطع مي شود و مخلوقات بدان قوت زندگي مي يابند. {منبع: اوستا}. "فره" همان است كه در زبان عربي به آن "روح" گفته مي شود. "وردين" يك واژه تركي به معناي "دهنده" است و از مصدر "ورماق" مي آيد. پس فروردين يعني روح دهنده. زيرا در اول فصل بهار، خداوند به طبيعت روح و جان (فر) تازه مي دهد. عنصري مي گويد:
گرفت از ماه فروردين جهان فر  چو فردوس برين شد هفت كشور
عنصري، جهان را گيرنده "فر" و فروردين را دهنده "فر" معني كرده است. همينطور امير معزي هم سروده است:
ز فر ماه فروردين جهان چون خلد رضوان شد - همه حالش دگرگون شد همه اسمش دگرسان شد
6 . آرتا وهشت. آرتا + وهشت = وسط بهشت. "آرتا وهشت"  تلفظ قديمي "اردي بهشت". {منبع: فرهنگ دكتر حسن عميد}. "آرتا ، آرادا" به معناي "وسط" در زبان تركي ست. (آرتا، تلفظ رسمي و آرادا، لهجه تبريزي). وهشت يعني بهشت. "آرتا وهشت" يعني وسط فصل بهشت. زيرا در آذربايجان زيباترين فصل، بهار است بنابراين آنرا فصل بهشتي مي ناميدند و ماه وسط فصل بهار را "آرتا وهشت" (اردي بهشت) ناميده اند.
تداخل آئين ميترا با دين زرتشت
بعضي از آداب و رسوم و جشن هائيكه امروزه به دين زرتشت نسبت داده مي شوند در اصل از آئين ميترا به دين زرتشت وارد شده اند. بعنوان مثال جشن هاي مهرگان و يلدا از آئين ميترا و چهارشنبه سوري هم از مزدكي ها مي آيد و ربطي به دين زرتشت ندارند. عيد نوروز مهمترين جشن زرتشتيان بود.
1 . جشن مهرگان، جشن خورشيد پرستان بود كه توسط فريدون شاه رايج شد. {منابع: شاهنامه فردوسي- التفهيم، اثر ابوريحان بيروني}. جشن مهرگان در زمان ساسانيان با دين زرتشت آميخته شد. فرودسي سروده است:
فريدون چو شد بر جهان كامگار ندانست جز خويشتن شهريار
دل از  داوري ها  بپرداختند    بآيين يكي جشن نو ساختند
پرستيدن مهرگان دين اوست تن آساني و خوردن آيين اوست
اگر يادگار است از او ماه مهر بكوش و برنج ايچ منماي چهر
2 . جشن يلدا "يلدا" يك لغت سرياني بمعناي تولد است كه به زبانهاي پهلوي و فارسي مترادف ندارد و اين بدان معناست كه اين رسم وارداتي ست و بومي نمي باشد. يلدا يعني تولد خورشيد. از آنجائيكه مي دانيم زرتشتيان خدا پرست هستند نه خورشيد پرست، پس يلدا يعني تولد خورشيد ربطي به دين زرتشت ندارد.
3 . اورمزد يا ستاره پرستي "اورمزد"  بمعناي سياره مشتري مي باشد. {منابع: غياث اللغات – شرفنامه منيري – مؤيد الفضلا}. كتيبه هائيكه در زمان هخامنشيان نوشته شده اند، همه با نام  "اورمزد" آغاز شده اند و اين بدان معناست كه هخامنشيان ستاره و خورشيد پرست بودند (سولاريست). آرم فروهر كه در كتيبه هاي گنج نامه در همدان، بيستون در كرمانشاه و تخت جمشيد ديده مي شود، علامت الهه خورشيد است كه هيچ ربطي با دين زرتشت ندارد. آرم هائي شبيه فروهر (خورشيد بال دار)، در تمدن هاي باستاني آشور، مصر و ديگر كشورهاي خورشيد پرست وجود داشته است. (شكل 1،2). در كتاب تاريخ هرودت جلد اول، توضيحات كافي در رابطه با خورشيد پرستي در بين پارسيان و عيلامي ها داده شده است. در تخت جمشيد كتيبه اي كشف شده است كه واژه "اورمزد" را با واژه يوناني زئوس (سياره مشتري) مترادف معني كرده است. {منبع: ايران در زمان ساسانيان، اثر آرتور كريستين. ترجمه رشيد ياسمي}.
4 . دفن نكردن مردگان هرودت مي گويد: "پارسيان جنازه مردهايشان را دفن نمي كنند و در هواي باز قرار مي دهند تا طعمه سگها و لاشخورها شود". {منبع: تاريخ هرودت، جلد اول}. امروزه زرتشتيان ايراني و هندي هم مردگان خود را دفن نمي كنند. (البته اخيراً بعضي از زرتشتيان ايراني حاضر به دفن مردگان شده اند). اين رسم نمي تواند زرتشتي باشد، زيرا چنان رسمي در زادگاه زرتشت يعني ماد باستان وجود نداشته است.
5 . ازدواج خواهر با برادر ازدواج با محارم در بين پارسيان باستان رايج بود. بسياري از شاهزادگان هخامنشي با خواهران خود ازدواج كرده بوند. بعنوان مثال مي توان به ازدواج كمبوجيه پسر كورش با خواهرش آتوسا و ازدواج داريوش سوم با خواهرش اشاره نمود. {منابع: تاريخ آريين تاريخ هرودت}. در دين زرتشت هم مستحب است كه برادر با خواهر خود ازدواج كند. چنان رسمي در زادگاه زرتشت يعني ماد باستان وجود نداشته است پس نمي تواند رسم واقعي زرتشتيان باشد. 
Avesta….> 1
Usta …….>2
Superior….>3

نوشته : مهندس حسن راشدي

قايناق



پانفارسيسم


يك پانفارس اعتذاف ميكند تنها مستندات م از هخامنشيان از نوشته هاي غربي ها به خصوص هرودت است
اما در جاي جاي نوشتار خود هرودت را به دستكاري تاريخ متهم ميكنند!!!!
در حالي كه به جز چند قطعه كتيبه ظاهرن به جا مانده از دوره هخامنشيان كه از كوروش در آن صحبت شده سند ديگري در اين باره موجود نيست گاهي حديث از كوروش مي آورند
"اگر پيامبر بودم/راهم ...."كوروش



نوروز جشني بسيار قديمي تر از حضور پارسيان در ايران و ماجراي هفت سين !

حسن راشدي

خيلي از ملل و اقوام هستند كه بسياري از آئينهايي خوب و مردمي را كه در ميان بسياري از كشورها و ملل منطقه مرسوم است متعلق به خود دانسته و از اينكه چنين مراسمي گستردگي فوقالعاده اي يافته است احساس غرور مي كنند

 هم چنين است دانشمندان ، شعرا و آثار باستاني كه امروزه در دنيا مشهور است ؛ مثلا بناي فوق العاده و اعجاب انگيز و  مشهور " تاج محل " در هندوستان ، كه سالانه ميليونها توريست را از نقاط مختلف جهان به سوي خود مي كشد حد اقل سه مدعي پرپا قرص  دارد : هندي ها ، تركها و فارسها
از اينكه اين بناي مشهور در قرون گذشته در هندوستان  ساخته شده و در داخل يكي از شهرهاي اين كشور است ، هندي ها آنرا متعلق به خود مي دانند ؛   تركها هم از اينكه اين بناي شور انگيز به دستور و خواست و سليقه پادشاه ترك و به احترام همسرش در اراضي و منطقه اي از امپراتوري  پادشاهان ترك بنا گرديده آنرا متعلق به خود و از افتخارات خود مي شمارند ، و فارسها نيز از اينكه در ساختن اين بنا معماران ايراني  نيز شركت داشته اند ، آنرا ازآن خود مي پندارند .
در مورد آمدن بهار و مراسم جشنهاي شروع سال نو نيز هستند كساني كه پيدايش آئينهاي نوروزي را كه در ميان ملل مختلف آسيا و ديگر مناطق به مناسبت گذر از سرماي زمستان و رسيدن هواي لطيف بهاري و شكوفه دادن درختان و بارور شدن اكثر موجودات، گرامي داشته ميشود به ايرانيان ، بخصوص به پارسيان نسبت مي دهند!
در حاليكه اين آيين نشأت گرفته از باورهاي توده مردم، سده هاست كه با شور وشوق خاص  از سوي مردم خاور دور ، خاور نزديك، بين النهرين و  ديگر جاها گرامي داشته ميشود.
آيينهاي نوروزي در ميان اقوام و فرهنگهاي گوناگون مجموعه اي از آيينهاي مشترك و يا مشابه، از ديرينه روزگاران در ميان مردم ساكن در فلات ايران و سر زمينهاي همسايه دور و نزديك آن رايج بوده است و گراميداشت اين آيينها به دوراني بر ميگردد كه هنوز اقوامي كه امروزه از آنها به نام آريايي نام مي برند و گروهي از آنها پارسيان ناميده ميشوند از استپهاي جنوب سيبري به مناطق فارس نشين ايران امروزي  مهاجرت نكرده بودند !
گرچه برخي، اجراي مراسم نوروزي در دربار پادشاهان هخامنشي و ساساني را دليل بر منسوبيت اين جشن به پارسيان مي دانند ولي نوروز بسيار كهن تر از زمان حاكميت پادشاهان هخامنشي و ساساني در ايران است!
اجراي مراسم  نوروزي در دربار پادشاهان هخامنشي و ساساني بيشتر از ويژگي عموميت و فراگيري اين جشن در ميان همه طبقات اجتمايي اقوام و ملل تحت حاكميت پادشاهان پارس در آن دوران حكايت دارد .
نظير جشن نوروز ، در ميان بابليهاي ساكن  بين النهرين جشني بوده است موسوم به "زاگموگ" كه در سالهاي حدود 230 پيش از ميلاد، در فصل اعتدال ربيعي، در يازده روز از اول ماه نيسان بر گزار مي شده است.
اين جشن به ياد و احترام " مردوك " بت بزرگ بابليان در معبد " آزگيلا " واقع در شهر بابل برپا مي شده است.
 نوروز در ميان فنيقيهاي حوزه درياي مديترانه، در ميان يونان باستان، در آسياي صغير، مندائيان (سامي زبانان عراق)، جزيرة العرب، مصر و آسياي ميانه گرامي داشته مي شد.
مراسم جشن نوروز در كتاب مشهور  "سينوهه پزشك مخصوص فرعون " در سفر سينوهه و خدمتكار  وي "كاپتا" به كشورهاي امروزي خاورميانه نيز ديده مي شود.
  امروزه اين جشن علاوه بر ايران در بين مردم افغانستان، جمهوريهاي آسياي ميانه، جمهوري آذربايجان و تركيه نيز بر گزار ميگردد.
نوروز در ميان مردم آذربايجان جنوبي با نامهاي "تزه ايل بايرامي" ، "بايرام" ، "يئنگي ايل"  با مراسم خاص جشن گرفته ميشود.
اصولا مردم آذربايجان بخصوص مردم  شهرهاي اردبيل، خلخال ،خياو (مشكين شهر)، گئرمي، مغانشهر (پارساآباد) ، بيلسوار  و ديگر مناطق مغان از نام "نوروز" براي مراسم سال نو استفاده نمي كنند ، "بايرام " و "تزه ايل بايرامي " مشهورترين و متداولترين نام  براي " نوروز " در ميان آنان است.
علاوه بر جشن نوروز جشن ديگري نيز كه به "مهرگان" مشهور است و در گذشته هاي دور  و در  پاييز بر گزار مي شده است باز از طرف عده ايي به  پارسيان نسبت داده ميشود در حالي كه اين جشن نيز مبدا و منشأ بسيار قديمي تر از بر گزاري اين جشن توسط  پارسيان در ايران دارد چنانچه "منوچهري دامغاني" شاعر معروف نيمه اول قرن پنجم هجري در مسمطي مي گويد :
شاد باشيد كه جشن مهرگان آمد
 بانگ و آواي دراي كاروان آمد
كاروان مهرگان از "خزران " آمد
 يا ز اقصاي  بلاد "چينيان" آمد
نه از اين آمد ، بل نه از ان آمد
 كه ز فردوس برين وز آسمان آمد....

در اين شعر "منوچهري" جشن مهرگان را بر آمده از ميان "تركان خزر" و يا از "بلاد چين" دانسته و در آخر مي گويد  شايد اين جشن از بهشت برين آمده باشد
  آيين نوروز و حتي مهرگان جشني به مراتب باستاني تر از حضور پارسيان در ايران بوده و مربوط به همه اقوام ساكن در آسياي دور ، آسياي ميانه ، آسياي نزديك و حتي آفريقا بوده است كه پارسيان نيز بعد از مهاجرت به ايران آنرا از بوميان ايران فرا گرفته گرامي داشتند! 
در ارتباط با مراسم نوروز  و چگونگي نام  سفره هفت سين ، نويسنده شناخته شده آذربايجان جناب  آقاي ناصر منظوري نظر عالمانه اي بر اين مسئله دارند كه ارائه ميگردد:

 بركت لردن يئددي سين قويماق!
    (از آنهايي كه «بركت» به حساب ميآيند هفت تايش را گذاشتن!)

آنچه كه امروزه از طريق تفسيرهاي غيرمعتبر از لحاظ تاريخي، مردم شناسي، فولكلورشناسي و اسطوره شناسي به عنوان هفت سين در جامعه معروف شده و در سر سفره تحويل سال گذاشته مي شود نيز مطلبي است كه بعدا مورد بحث قرار خواهد گرفت. با اين تفاوت كه در اينجا بيشتر بحث واژگاني و زباني خواهد شد ولي در آنجا از ديدگاه تفكر اسطوره اي.
در بحث از اصطلاح « هفت سين » لازم است كه پسوند « سين » در تركي توضيح داده شود.
همانگونه كه همه زبانشناسان ميدانند در پاره اي از زبانها از جمله زبان لاتين، زبان يوناني، زبان روسي، زبان تركي . . . اسم و صفت صرف مي شود كه به declension موسوم است.
در تركي، هنگامي كه اسم يا صفت در وضعيت «رائي» (accusative) باشد در صورتي كه به مصوّت ختم شود پسوند «سين» خواهد گرفت، مثل: «آتاسين گؤردوم!» (پدرش را ديدم!) چون واژه «آتا» (پدر) به مصوّت ختم مي شود پس در وضعيت «رائي» پسوند « سين» گرفته است. از اين رو است كه اين نمونه از واژه ها كه در پي مي آيد نيز در همان وضعيت پسوند « سين» خواهند گرفت: آتا، دده، باجي، اوجا، كؤلگه (سايه). . . به اين صورت: آتاسين، دده سين، باجي سين، اوجاسين، كؤلگه سين. . .
در مورد عددها نيز همينگونه است. عددهاي ايكي (2)، آلتي (6، مي شوند در وضعيت «رايي» پسوند « سين» خواهد گرفت، مثل: ايكي سين _2سين (2ـ تايش را)، آلتي سين _6سين (6ـ تايش را)، يئددي سين _7سين (7ـتايش را)، اون ايكي-سين _12ـسين (12ـ تايش را)، ييرمي سين _20ـ سين (20ـ تايش را)، اللي سين _50ـ سين (50 ـ تايش را). . .

معماي سفره ي تحويل سال
آنگونه كه پاره اي به اسم متخصص تلاش مي كنند تا تفسير و توجيه كنند واقعا هم اين امر تبديل به يك چيستان شده. حال آنكه مسأله بسيار بسيار ساده است.
به هنگام تحويل سال از تمامي بركت هاي زندگي نمونه اي را در سفره تحويل سال مي گذارند تا اين بركت ها از سال كهنه به سال نو منتقل شود و به اين ترتيب جريان زندگي ادامه يابد.

اين بركت ها عبارتند از:

1. گؤي بركتي و آيدين ليق (بركت آسمان وروشنايي)
2. سو بركتي  (بركت آب)
3. يئر بركتي  (بركت زمين)
4. حئيوان بركتي  (بركت حيواني)
5. آغاج بركتي  (بركت درخت)
6.  آل - وئر بركتي (بركت داد و ستد)
7. گؤيه رمك بركتي  (بركت رويش _از سال كهنه به سال نو)

همانطور كه ملاحظه مي شود از «گؤي» (آسمان) شروع شده و به «گؤيه رمك» (روييدن) (گؤي [آسمان]، ار [داراي حركت]، مك [علامت مصدر]  ( به سوي آسمان حركت كردن) ختم مي گردد!
1. «قرآن» و «آينا» (آينه) به عنوان بركت آسماني و روشنايي (كه آن هم از آسمان است). واژه هاي «آينا» و «آيدينليق» با «آي» (ماه) مرتبطند و نام ديگر آينه يعني «گوٍزگو» با مجموعه  واژگاني «گوٍن» (خورشيد) مرتبط است.
(قبل از اسباب كشي به خانه ي جديد نيز اول قرآن و آينه برده مي شود.)
2. سو (آب). به عنوان بركت آب. علاوه بر خود آب در جايي كه ماهي هست با گذاشتن ماهي (قرمز كه رنگ مبارك است) به عنوان بركت آب. حالا هم كه خوردن ماهي در شب عيد همه گير شده (بهره مندي از بركت آب!)
3. قوْوورغا (گندم و عدسِ برشته  قرمزگون به نشانه ي مباركي و رد نحوست زمستان) به عنوان بركت خاك و زمين، در جاهايي نيز سمنو.
4. بويانميش يومورتا (تخم مرغ رنگ شده با پوست پياز _رنگ قرمز, رنگ مبارك_ به نشانه ي رد نحوست زمستان) به عنوان بركت حيواني.
5. آلما، ايـيْده. . . (سيب، سنجد. . . به رنگ قرمز _رنگ مبارك_ و به نشانه ي رد نحوست زمستان) («آلما» داستان خود را نيز دارد كه بحث شده) به عنوان بركت سردرختي.
6. سيككه (سكّه) به عنوان بركت داد و ستد.
7. گؤيه رتي (روييدني). سبزي رويانده شده به عنوان سمبل انتقال زايش و رويش از سال كهنه به سال نو.

اكنون ببينيم با اين هفت مورد چكار مي كنند.درآغاز سال بايد تك-تك افراد از همه  اين موارد استفاده كنند تا بركت به وجودشان منتقل گردد.

1. قرآن را مي خوانند و در آينه نگاه مي كنند.
2. قبل از تحويل سال دسته جمعي سوره  «ياسين» را مي خواندند و به سوي آب فوت مي كردند. بعد از تحويل سال از آن آب مي نوشيدند. در ضمن، خوردن ماهي در شب عيد خود بهره مندي از بركت آب است كه البته در قديم همه جا امكان پذير نبود.

(توضيح: اين كار به صورت جمعي در ساعتي قبل از تحويل سال، در خانه و يا محلي كه براي تحويل جمع مي شدند صورت مي گرفت.)

3. گندم، عدس و . . . را برشته مي كنند و پس از تحويل سال مي خورند. در جاهايي كه سمنو رسم باشد نيز باخوردن از سمنو، در واقع، بركت خاك را به وجود خود منتقل مي كنند.
4. با قراردادن تخم مرغ پخته در سفره و خوردن آن پس از تحويل سال در واقع از بركت حيواني بهره مند شده بركت آن را به خود منتقل مي سازند.
5. قراردادن ميوه هايي از قبيل سيب و سنجد و. . . (آن هايي كه تا آن زمان شادابي خود را حفظ مي كنند.) با خوردن آنها در واقع از بركت درخت بهره مند مي شوند.
6. با قراردادن سكّه در سفره و سپس حفظ آن در طول سال (شايد هم در جيب) در واقع بركت داد و ستد را به خود منتقل مي كنند.
7. روياندن و سبز كردن سبزه، گذاشتن آن در سفره و در نهايت انداختن آن به صحرا سمبلي است از انتقال و استمرار رويش از سال كهنه به سال جديد.

بركت لردن يئددي سين قويماق!
(از بركت ها هفتايش را گذاشتن!)

به اين ترتيب بركت از سال كهنه به سال نو منتقل شده و در نتيجه تداوم مي يابد. و اين يك تفكر اسطوره اي است كه ضمنا منطق عيني، واقعي و رئاليستي خود را نيز در خود دارد. من يكي كه منطق «سركه» و «سماق» و. . . را نفهميدم  كه چيزي جز سر از تفكر خرافه اي در آوردن چيز ديگري نيست، آن هم به كمك برخي از اساتيد دانشگاه.
حال، ببينيم، اگر كساني اينهمه بركت را نداشتند چكار مي كردند.
به شكرانه  اين تداوم، از هر خانه اي بشقابي از اين بركت هاي داشته خود را مي آوردند. درجايي آن ها را روي هم مي ريختند و قاطي مي كردند. پس از آن، هركسي يك بشقاب از آن مخلوط برمي داشت و به خانه ي خود مي برد.
به اين سهمي كه هركس بر مي داشت و به خانه خود مي برد «جمع پايي» (سهم از جمع) گفته مي شد و بركت آن بسيار حرمت داشت. به گونه اي كه اگر آن موقع كسي از اعضاي خانواده در خانه حضور نمي داشت (از قبيل غربت رفتن، در سربازي بودن) سهم او را از آن «جمع پايي» نگه مي داشتند.
با اين عمل زيبا نه تنها كساني كه «ندار» بودند نيز سهمي مي بردند تا تمامي بركت ها را به سال نو منتقل كنند بلكه بركت جمعي نيز ارج نهاده مي شد. مردم نيز, ضمن حفظ عزت نفس، احساس يگانگي مي كردند.

اين سفره با اين نمادهاي مادي و معنوي به همراه انسان هايي كه دور آن مي نشستند واقعي تر از آن مي زيستند كه به خرافات آلوده باشند  حداقل اينكه خرافه ي جمعي وجود نداشت. آرزوي آنها نيز در دعاي تحويلشان متبلور بود: «يا مقلّب القلوب. . . حوِّل حالنا الي احسن الحال!»

بركت لردن يئددي سين قويماق!
(از بركت ها هفت تايش را گذاشتن!)

« ديل دوزون دئيه ر! »  (راست و درستش را زبان مي گويد) « ديل دوٍز دئيه ر! »  (حرف راست را زبان مي زند!)

اينها گفته هاي مردم عادي است. زماني كه كسي حرفي را مي زند ولي ناخواسته در زبانش كلمه ي ديگري جاري مي شود شنونده گفته هاي بالا را مي گويد. يعني: «درستش آني است كه ناخواسته از زبانت پريد.»
در تحقيقات نيز راست و درستش را خود زبان در خود نهفته دارد و مدرك اصلي اينجاست، نه تفسيرهاي غير علمي !
 (مقاله اي با تلفيقي از دو مقاله )

 

qaynaq



منشاء و معنا و قدمت واژه ترك

http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSSa7BhXOOJru027mqWZt0CII0rIruKWdfWeyZ5SwGR4icJKpcSK9W4axfj

واژه ترك محتملا چند هزاره پيش از ميلاد پديد آمده است. اين نام در سده هاي پاياني هزاره دوم قبل از ميلاد وجود داشت.



آرديني اوخو

عجيب ترين گورستان تاريخي اردبيل


( يكي ازاسنادمعتبرسوابق فرهنگي تركها درخطه ي اذربايجان )

 

اردبيل براي خيلي از گردشگران ايراني با طبيعت منحصر به فرد و آب و هواي لطيفش شناخته مي شود اما شايد كمتر كسي بداند كه يكي از جالب ترين نقاط تاريخي كشور در منطقه براي اين استان قرار گرفته و در واقع وسيع ترين منطقه تاريخي استان اردبيل و با اهميت ترين سايت تاريخي مربوط به پيش از تاريخ در شمال غرب ايران به شمار مي رود.



آرديني اوخو

افسانه بوزگورد

افسانه "بوزقورد"يا "گرگ خاكستري" از افسانه‌هاي كهن تركان است و ريشه هزار و پانصد سالهدارد اين افسانه در حدود يكصدو نود و يك سال بعنوان ايدئولوژي رسميامپراطوري "گؤك ترك" يا "تركان آسماني" بود و از درياي چين تا درياي سياهبه شكل‌هاي گوناگون سينه به سينه نقل مي‌شد و توسط پيكرتراشان بصورتتنديس‌هاي مختلف‌ تراشيده و در شهرهاي مختلف نصب مي‌گرديد .



آرديني اوخو