آزربايجان تاريخي-تاريخ آذربايجان

ملتى كه تاريخ خود را نداند محكوم به تكرار آن است

فرقه ي دموكرات از تشكيل حكومت ملي آذربايجان تاسقوط نهايي

همانطور كه در بخش اول شرح آن رفت، آذربايجان به سبب آنچه كه در دوره ي حكومت رضاخان بر سر مردمان آن رفت، از نظر سياسي و شرايط اجتماعي آبستن قيام بود و اين مسئله البته مختص آذربايجان نيست بلكه در تاريخ صد ساله ي اخير ما به اين واقعيت انكار پذير برمي خوريم كه با فروپاشي حكومت متمركز مقتدر، مناطق مختلف، سر به سركشي و تعقيب منافع و احقاق حقوق ضايع شده ي خود مي گذارند كه ريشه يابي علل تاريخي اين امر شجاعانه ترين اقدامي تواند بود كه پژوهشگر تاريخ معاصر ايران مي تواند به آن پبردازد. به هر گونه با سقوط رضاخان، شرايط سياسي كشور متحول شد وگروهها و احزاب سركوب شده، فعاليت هاي خويش را از سر گرفتند و احزاب و گروههاي سياسي جديدي نيز سر بر آوردند. عمده ترين فعاليت هاي سياسي در فاصله تاريخي بين سقوط رضاخان(1320) تا تشكيل فرقه ي دموكرات(1324) در آذربايجان، يكي آغاز به كار حزب توده در آذربايجان از سال 1321 و ديگري دامن گرفتن مبارزات دهقاني خودجوش در قصبات آذربايجان عليه زمين داران و ملاكين ستم پيشه بود كه صفر قهرمانيان، قهرمان مقاومت 32 ساله در برابر حكومت پهلوي از همين دهقان زادگان روستايي بود كه بر عليه ظلم بي حدوحصر مالكان قيام نموده و بعدها به فرقه ي دموكرات پيوست. تشكيلات جمعيت آذربايجان نيز فعاليت بسيار نشان مي داد كه پس از 6 ماه فعاليت، فهيم الملك، استاندار آذربايجان اين جمعيت را متلاشي و ارگان آن را كه روزنامه دو زبانه(تركي و فارسي) آذربايجان بود، تعطيل كرد.

در سال 1324، سيد جعفر پيشه وري، نماينده بازمانده از راهيابي به مجلس چهاردهم، با صلاحديد مير جعفر باقراوف، مسئول حزب كمونيست و رئيس جمهور آذربايجان شوروي و به اميد حمايت دولت شوروي، به عزمت تشكيل فرقه ي دموكرات آذربايجان به تبريز رفته و با همكاري كساني همچون علي شبستري و صادق بادگان، مسئول شاخه ي آذربايجان حزب توده، اولين گامها را جهت تشكيل حزب مورد نظر برداشت. پس از مذاكراتي كه بين اين سه تن صورت گرفت، بيانيه اي تنظيم شد در 12 ماده كه پس از آنكه به امضاي 48 تن از فعالان سياسي آذربايجان رسيد، در 12 شهريور 1324 به زبان هاي توركي و فارسي منتشر شد كه اصطلاحا آن را "مراجعت نامه" عنوان داده اند و در واقع به منزله ي مانيفست تشكيل « فرقه دموكرات آذر بايجان» بود. اين بيانيه، ضمن اشاره به ستم ها و تبعيض هايي كه در حق آذربايجان روا داشته مي شد، مردم را براي پيوستن به اين حزب دعوت مي كرد. مهم ترين اهداف و مطالبات فرقه كه به ظن تشكيل دهندگان آن، مطالبات ملي تمام آذربايجانيان بود عمدتا مربوط به مسئله ي ملي بود و در اين راستا فرقه، خواستار مختاريت داخلي در چارچوب ايران مستقل و آزاد بود.

از جمله ديگر موارد مورد تاكيد در بيانيه 12 شهريور عبارت بودند از: اجراي قانون انجمن هاي ايالتي و ولايتي، تدريس به زبان توركي در مدارس آذربايجان، تشكيل دانشگاه ملي، تلاش براي توسعه ي صنايع و رفع بيكاري، تلاش براي گسترش و بهبود امور تجاري و بازرگاني، آباداني شهرها، حمايت از زارعين، مقابله با استيلاي ظالمانه و غير قانوني ملاكين بر زارعين، تقسيم اراضي ملاكين منطقه كه در املاك خويش حضور نداشتند، مبارزه با عوامل و كارگزاران فاسد دولت مركزي در آذربايجان و چند مورد ديگر.

دو روز پس از اعلام قيام فرقه دموكرات، دور دوم روزنامه ي آذربايجان به مديريت علي شبستري منتشر شد و در 22 شهريور كميته مركزي فرقه به رياست پيشه وري و معاونت شبستري تشكيل شد و صادق بادگان و زين العابدين قيامي نيز الحاق رسمي شعبه آذربايجان حزب توده به فرقه دموكرات را اعلام كردند.

در تاريخ29/6/1324، اولين كنگره فرقه برگزار شد و پيام انقلاب خود را براي دول متفق به لندن مخابره كرد.

در تاريخ10/7/1324، نخستين كنگره ي رسمي فرقه توسط پيشه وري افتتاح شد و وحدت سازماني فرقه و شاخه ي آذربايجان حزب توده نيز عملا آغاز شد و بسياري از مردم آذربايجان در كنگره مذكور شركت كردند و قرار بر اين شد تا كميته هاي مختلف فرقه در شهرها تا دهم آبان تشكيل و اعلام موجوديت كنند. همچنين چند ماده جديد به مفاد بيانيه ي 12 شهريور ضميمه شد از جمله: حق راًي براي همه(27 تا 80 سال) به خصوص زنان، 8 ساعت كار كارگران در روز و بيمه و قرار محكوميت براي خائنين داخلي و جاسوسان.

در مهر ماه1324، سيد مهدي فرخ، با حقوق و اختيارات زياد از سوي حكومت مركزي به استانداري آذربايجان منصوب شد و فرقه دموكرات ضمن اعتراض شديد به اين انتصاب، اعلام كرد كه در صورت حضور وي در آذربايجان، ناآرامي و آشوب روي خواهد داد و اين بيانيه به كنسولگري هاي خارجي در تبريز نيز ابلاغ شد و فرخ، ناگزير به آذربايجان نيامد.

در29/7/1324، دولت مركزي اعلام كرد كه انتخابات مجلس تا خروج نيروهاي خارجي از كشور، صورت نخواهد گرفت، اما پيشه وري اعلام كرد كه فرقه، انتخابات را در آذربايجان برگزار خواهد كرد و مشروطيت تعطيل بردار نيست.

دوم آبان1324، صدر از نخست وزيري كنار رفت و حكيم الملك به جاي او ماًمور تشكيل دولت شد و همزمان فشار ژاندارم ها و فئودال ها بر مردم آذربايجان مضاعف مي شد و تبليغات سوء عليه فرقه شدت مي گرفت از جمله توسط سيد ضياء.

با انتصاب حكيم الملك به نخست وزيري، فرقه خواسته هاي فوري خود را مطرح كرد؛ آغاز انتخابات انجمن هاي ايالتي و ولايتي، لغو تحريم انتخابات مجلس، تحقق عملي مطالبات آزادي خواهان آذربايجان، بازگشايي اتحاديه هاي كارگري، لغو حكومت نظامي و دفع شر مامورين از سر دهاقين، عمده ترين اين مطالبات بودند.

در 17/8/1324، كميته مركزي فرقه، تشكيل جلسه داده و تصميم به برگزاري انتخابات گرفت و انتخابات نمايندگان دوره ي پانزدهم مجلس در آذربايجان انجام شد كه با استقبال مردم مواجه شد و در اكثر شهرهاي آذربايجان، كنترل امور از دست حكومت مركزي خارج شد و در عموم شهرها و دهات، فدائيان و مردم، ژاندارم ها و پاسگاه ها را خلع سلاح كرده و امور را در دست گرفتند و اربابان و مالكيني كه بر جان ومال مردم مسلط بودند ناگزير به فرار از منطقه شدند.(22)

در اواخر آبان دولت حكيمي نيروهايي را براي سركوب قيام آذربايجان فرستاد اما در شريف آباد قزوين، اين نيروها، توسط قواي شوروي متوقف شدند.

روز 29/7/1324، كنگره ي خلق آذربايجان توسط عظيم خان، برادر ستارخان افتتاح شد و البته اين مجلس هنوز به نام مجلس انجمن هاي ايالتي افتتاح شد و پس از تشكيل چند جلسه، اين كنگره، مجلس موسسان ناميده شد و اعلام شد كه اين كنگره ضمن رعايت اصول مشروطيت و جهت تامين مختاريت داخلي، با قدري توسعه، مجلس ملي ناميده مي شود و البته اين نيز در چارچوب تماميت ارضي و استقلال ايران خواهد بود. حكومت ملي براي اداره امور داخلي تاسيس خواهد شد. يك هيئت 39 نفره مسئول اجراي انتخابات ملي و تشكيل حكومت ملي خواهند شد. از مامورين دولتي خواسته شد كه تابع تشكيلات فرقه شوند و گرنه اخراج خواهند شد و بار ديگر بر مختاريت محلي با اتكا به هويت آذربايجان، تاكيد شد و از تشكيلات پليس و ژاندارمري خواسته شد كه با هماهنگي كنگره به كار خود ادامه دهند و اعلام شد اين نهادها منحل نخواهند شد.

روز 2 اذر 1324، هيئت ملي دستور انتخابات ملي را صادر كرد و پايان آن را روز 12 آذر اعلام كرد و در همين زمان سرتيپ درخشاني، فرمانده لشگر 3 آذربايجان، تحركاتي براي در دست گرفتن امور از خودشان داد، اما كاري از پيش نبرد.

روز 21 اذر 1324، مجلس ملي آذربايجان افتتاح شد و بعد از ظهر همان روز، پيشه وري كه از سوي مجلس موظف به تشكيل كابينه شده بود، به عنوان نخست وزيرريا، كابينه خود را معرفي كرد كه عبارت بودند از: دكتر سلام ا...جاويد؛وزير كشور- جعفر كاويان؛ وزير قشون خلق- دكتر مهتاش؛ وزير كشاورزي- محمد بي ريا؛ وزير فرهنگ- دكتر اورنگي؛ وزير بهداري- غلامرضا الهامي؛ وزير دارايي- يوسف عظيما؛ وزير دادگستري- كبيري؛ وزير راه پست، تلگراف و تلفن و فريدون ابراهيمي؛ دادستان كل آذربايجان و وزارت كار زير نظر نخست وزيري تا تعيين وزير كار. وزير جنگ و وزير امور خارجه هم كه در دولتهاي جدايي خواه معمول است در آذربايجان تعيين نشد.(23) و اين حقيقت دليلي روشن و خدشه ناپذير بر رد اتهام تجزيه طلبي است كه بر فرقه ي دموكرات آذربايجان و شخص پيشه وري زده اند و متاسفانه پژوهشگران برجسته اي همچون محمدعلي كاتوزيان از سر تعصب اين اتهام را تاييد كرده اند.

رئوس برنامه ي دولت ملي توسط پيشه وري اين چنين اعلام شد؛ تلاش براي به رسميت شناساندن خود مختاري داخلي آذربايجان در دنيا، ناسيس انجمن هاي ولايتي، اقدام در آبادي آذربايجان، مقابله با كارمندان و عناصر خائن، تنظيم بودجه ي ملي، تشكيل قشون ملي، آغاز تعليم و آموزش عمومي رايگان و اجباري به زبان توركي آذربايجاني و تاسيس دانشگاه، توسعه صنايع و تجارت، تعمير و توسعه راه ها و گسترش ارتباطات، حل قانوني اختلاف زارع و مالك، تقسيم املاك مالكين متواري بين زارعين و تقويت بانك كشاورزي، مبارزه با بيكاري، تنظيم قانون كار و بيمه ي كارگري، تامين بهداشت، تنطيم و تطبيق قوانين مصوب مجلس شوراي ملي با اقتضائات خود مختاري آذربايجان، به رسميت شناختن مالكيت خصوصي، حمايت از بخش خصوصي براي ترقي اقتصاد، احترام به آزادي عقيده، قبول حقوق مساوي براي آذربايجاني هاي غير تورك(كرد وارمني و...)، به رسميت شناختن حكومت مركزي ايران و صيانت از مختاريت داخلي آذربايجان و قبول مصوبات مجلس ملي به طوري كه مبانيتي با مختاريت آذربايجان نداشته باشد. كابينه و برنامه پيشه وري در مجلس ملي آذربايجان تصويب شد.

روز 22 آذر 1324، لشگر 3 آذربايجان، پادگان تبريز را تسليم حكومت خودمختار كرد و همچنين كليه ادارات تحت اختيار حكومت ملي آذربايجان درآمد و اين وقايع طي اعلاميه هايي به اطلاع مردم رسيد و كارمندان در ماندن بر سر كارهاي خود در صورت ميل به همكاري و ترك پست در صورت عدم همكاري، مخير شدند.

تا پايان آذر ماه، اورميه نيز به كمك كردها، به دست حكومت ملي آذربايجان افتاد و سرهنگ احمد زنگنه، فرمانده پادگان اروميه، علي رغم مقاومت در برابر حكومت ملي و ارتكاب جنايات بسيار عليه مردم منطقه، عاقبت ناگزير به تسليم شد. نيز تا پايان سال 1324، ساير بخش هاي آذربايجان من جمله زنجان به كنترل و اختيار حكومت حكومت ملي آذربايجان درآمد(24)و دولت پيشه وري لياقت خود را در سازمان دادن به امور اقتصادي و فرهنگي و اجتماعي آذربايجان، آشكار كرد.

روز 20/10/1324، دستور آغاز انتخابات انجمن هاي ولايتي از سوي مجلس ملي آذربايجان صادر شد و يك روز قبل از آن (19 دي) نيز دستور تاسيس دانشگاه آذربايجان با عنوان " آذربايجان ميللي يونيوئرسيته سي" صادر شده بود شامل سه دانشكده ي پزشكي و كشاورزي و تعليم و تربيت.

در اسفند ماه نيز، داانشكده ي افسري براي آموزش كادر نظامي تاسيس شد. همچنين دولت دموكرات، زبان توركي آذربايجاني را تنها زبان رسمي شناخت و مجلس ملي آذربايجان در تاريخ25/10/1324، پيشه وري را همراه با 15 تن مامور تهيه و تدوين لايحه قانون اساسي آذربايجان كرد. ژاندارمري منحل شد و اونيفورم ارتش تغيير كرد و درجات نظامي با درجات نظامي آذربايجان شوروي همسان شد كه اين تصميمات اخير برخلاف مرامنامه ي اوليه ي فرقه بود.

دستور مصادره املاك خالصه اربابان و نيز املاك متواريان خائن به قيام، در 27 بهمن همين سال صادر شده بود.

در تاريخ 29 دي 1325، تقي زاده سفير ايران در امريكا طي نامه اي، از دبير خانه ي شوراي امنيت خواست تا به مسئله ي پيش آمده در ايران رسيدگي كند و البته پيش از اين، سفير انگليس از طرح مسئله در سازمان ملل جلوگيري كرده بود و نيز شوروي با تذكر اين كه مسئله ي آذربايجان، يك مسئله ي داخلي است و ربطي به سازمان ملل و نهادهاي بين المللي ندارد، با طرح آن در سازمان ملل مخالفت كرد. روز اول بهمن 1324، حكيمي به سبب ناتواني از حل وفصل مسئله استعفا داد و قوام السلطنه به نخست وزيري رسيد و با دول متفق اعلام مودت كرد و استالين نيز پيام دوستي فرستاده و درخواست قوام مبني بر مذاكره با شوروي را پذيرفت.

قوام، پس از روي كار آمدن براي فراهم آوردن زمينه هاي سركوب قيام آذربايجان، ابتدا كوشيد تا نظر اپوزيسيون هاي آزادي خواه را با خود همراه كرده و در واقع دل آنها را به دست آورد تا تمركز نيروهاي سياسي در راستاي برخورد باحكومت ملي آذربايجان فراهم شود. وي حكومت نظامي را لغو و تلاش براي حفظ اصول دموكراسي و آزادي را مطرح كرد و معاون سياسي وي، مظفر فيروز در تاريخ 20/11/1324، اعلاميه اي بر اين مبنا را منتشر و در راديو قرائت كرد.

قوام در مجلس مسئله ي آزادي اجتماعات و مبارزه با گراني و احتكار را طرح كرده و سياست موازنه بين دول متفق را در پيش گرفت. در تاريخ 29 دي 1324 قوام به شوروي رفت و محور مذاركات وي با مقامات شوروي در اين سفر سه مسئله بود كه عبارت بودند از؛ امتياز نفت شمال، تخليه ي قواي شوروي از آذربايجان و مسئله اصلي؛ تعيين تكليف با بحران آذربايجان. مشروح نتايج اين مذاكرات خارج از حوصله ي اين مقال است اما آنچه مربوط به بحث ماست اين كه دولت شوروي قول بيرون بردن قواي خود را از آذربايجان به دولت ايران داد و البته اين قول در قبال اميدهايي بود كه دولت شوروي داشت در راستاي اخذ امتياز نفت شمال از ايران. به هر گونه براي حل بحران آذربايجان به روش مورد نظر حكومت پهلوي، بيرون رفتن قواي شوروي و اطمينان از عدم حمايت شوروي از حكومت ملي آذربايجان كافي بود. از سوي ديگر در اين مقطع تاريخي، افكار عمومي در تهران و اكثر نقاط كشور به سبب برخي اقدامات شبهه انگيز دولت ملي آذربايجان و تبليغات و ترفندهاي سياسي دولت مركزي تا حد زيادي عليه حكومت ملي آذربايجان و شخص پيشه وري بود. قوام با اطمينان از عدم دخالت جدي دولت شوروي در باره ي مسئله ي آذربايجان، به محض بازگشت از مسكو، اقدامات لازم براي فراهم آوردن زمينه هاي سركوب قيام آذربايجان را به عمل آورد.

در 18 ارديبهشت 1325 هيئت ديپلماتيك حكومت ملي آذربايجان به تهران وارد شد و جالب اين كه مورد استقبال گرو عده كثيري از مردم تهران قرار گرفت. نمايندگان آذربايجان پس از مذاكرات طولاني بدون نتيجه در 23 ارديبهشت به تبريز برگشتند و در همين اوان، حكومت مركزي زمينه ها ي لازم براي سركوب نظامي حكومت ملي آذربايجان را تدارك مي ديد و سران فرقه نيز تا حدي بر اين امر واقف بودند.

در 21 خرداد 1325،يك هيئت ده نفره سياسي-ن ظامي به رياست مظفر فيروز معاون سياسي نخست وزير عازم تبريز شد و اين در حالي بود كه حدود يك ماه از تخليه كامل ايران از قواي شوروي مي گذشت و در چنين موقعيتي، حكومت خود مختار آذربايجان با از دست دادن حمايت و پشتيباني عملي شوروي، در موضع ضعف قرار داشت.

حاصل مذاكرات هيئت ديپلماتيك حكومت مركزي با حكومت ملي آذربايجان، موافقت نامه اي 15 ماده اي بود كه بر اساس آن، حكومت ملي آذربايجان از مواضع اوليه خود عقب نشيني كرده و به خواست هاي دولت مركزي تا حدي گردن نهاد. بر اساس اين موافقت نامه مجلس ملي آذربايجان، به منزله ي انجمن ايالتي شناخته شد. سربازان وظيفه(قزلباش) فرقه جزو ارتش دولتي به حساب نيامده، براي حل مسئله قرار بر تشكيل كميسيوني مركب از اعضاي مجلس شوراي ملي و انجمن ايالتي گذاشته شد. در باره ي اختصاص بودجه از درآمد آذربايجان به منطقه قرار شد 75 درصد درآمد منطقه براي مخارج محلي و 25 درصد بقيه براي مخارج عمومي كشور به زمركز ارسال شود. تبديل قواي نظامي فدائي به ژاندارمري و چند ماده ي ديگر درباره مسائل عمراني و فرهنگي و از جمله مسئله ي زبان و تدريس آن در مدارس. مهمترين دستاورد اين موافقت نامه براي دولت قوام انصراف دولت ملي آذربايجان از حكومت خودمختار و تبديل مجلس ملي به انجمن ايالتي و واگذاري زنجان و خمسه به دولت مركزي بود كه اعتراضات مردم زنجان و خمسه را برانگيخت و در قبال اين عقب نشيني از مواضع اصلي، دولت مركزي قول امتيازاتي را داد كه در حد قول و موافقت خالي از هر گونه تضمين عملي بود، قول امتيازاتي كه هنوز هم آذربايجان براي عملي شدن آنها هزينه هاي گزاف مي دهد!

سياست قوام تظاهر به حسن نيت و دوستي بود و حكومت خود مختار آذربايجان نيز بر اثر ضعف موضع چاره اي جز تلاش براي فيصله ي امور به صلح نداشت. در فاصله ي بهار تا پاييز 1325 قضاياي فارس و جنوب رخ داد كه به ظن برخي پژوهشگران اين تحركات به تحريك و تدبير قوام براي افناع افكار عمومي مبني بر اين كه جنبش هاي محلي و منطقه اي ماهيت آشوبگرانه داشته و دولت مركزي ناگزير به برخورد نظامي است، صورت گرفت.

در آبان 1325 قواي حكومت خودمختار آذربايجان، از زنجان و خمسه عقب نشسته و اين بخش از آذربايجان را به حكومت تهران واگذار كردند اما اين كار به آساني صورت نگرفت و به خصوص قواي فدايي به هيچ وجه راضي به اين امر نبوده و اطهار مي كردند كه تا آخرين نفس در برابر زور و اجحاف مقاومت خواهند كرد و قوام تظاهر مي كرد به اين كه قصد جدا ساختن زنجان از آذربايجان را ندارد و خطاب به يكي از رهبران فرقه گفت: "فرزندم... مرا يك دموكرات بشناس، من به هيچ وجه زنجان را از آذربايجان جدا نخواهم كرد... قول مي دهم به محض افتتاح مجلس پانزدهم ماده واحده اي در اين باره به تصويب رسانده و خمسه را به آذربايجان ملحق سازم".(25)

قوام چنان محيلانه پيش مي رفت و نيز توانسته بود با تشكيل كابينه دوم خود معروف به كابينه ائتلافي در تاريخ 10/5/1325 احزاب و گروه هاي سياسي را به خصوص با سهيم ساختن در قدرت با خود همراه مي كند. از وزراي كابينه ي دوم، سه تن از حزب توده (وزراي بهداري و فرهنگ و پيشه و هنر) يك تن از حزب ايران (وزير دادگستري). يك تن از حزب دموكرات ايران (وزير كار) و پنج وزير ديگر افراد مستقل بودند كه البته آنها نيز وابستگي هاي سياسي غير رسمي داشتند از جمله با دربار و نظاميان.

سياست قدرت هاي جهاني نيز موافقت ضمني با فيصله ي بحران آذربايجان به روشي مطمئن را نشان مي دادند. رقابت عظيم شوروي و امريكا كه بعد ها به جنگ سرد معروف شد آغاز مي شد و بقاي دولت ملي آذربايجان به منزله ي حضور و نفوذ شوروي در ايران بود و بدين لحاظ امريكا و انگليس وجود چنين قدرت و دولت محلي هماهنگ با دولت شوروي را خظر بزرگي براي خود مي دانستند. از سوي ديگر شوروي منفعت چنداني در اصرار بر حفظ وجود فرقه نمي ديد و امتياز نفت شمال مي توانست نفع بيشتري عايد آن دولت كند و نيز كاملا قابل پيش بيني بود كه ادامه ي حمايت شوروي از حكومت ملي آذربايجان عكس العمل هاي پيش بيني نشده ي آمريكا را بر انگيزد!و با توجه به چنين معادلات سياسي بود كه حكومت ملي آذربايجان اگر مي خواست پايدار باشد بايد قدرت مي داشت. قدرت هاي خارجي كه با چنين حساب و كتاب هايي كه گفته شد پيش مي رفتند و قدرت داخلي هم هر چه قدر هم كه بود ياراي آن نداشت كه در برابر ارتش حكومت پهلوي طاقت پايداري داشته باشد و بدين سياق براي مقابله و حفظ حيات دولت ملي چيزي باقي نبود جز تسليحاتي اندك.

سرانجام بعد از ظهر 30 آبان ماه 1325، دسته هاي فدائي زنجان موظف به تحويل سلاح هاي خويش شدند. گروهي از فدائيان، محل سكونت هيئت نظامي تهران راآتش زده و خطاب به رهبران فرقه دموكرات گفتند: "برادران! سلاح هاي ما راتحويل نگيريد، اينان... جنايت كارند،به قول خود وفادار نيستند. مبادا به اين ها اعتماد كنيد!...ما را دست بسته تسليم آدمكشان نكنيد...حاضريم مردانه از آزاديمان دفاع كنيم و در اين راه بميريم يا يكباره آزاد شويم.(26) اما دستور از طرف صدر فرقه ي دموكرات بود و فداييان با اكراه و ناگزيري تمام سلاح هاي خود را تحويل دادند.ب ه جز ايل هاي اصانلو و جهان شاهلو كه حاضر به خلع سلاح نشده و زنجان را ترك كردند.

روز اول آذر 1325 شهر زنجان ازقشون ملي آذربايجان تخليه شد. تحويل شهر و حومه به امضاي نمايندگان دولت ملي آذربايجان وحكومت تهران رسيد. اما سران حكومت مركزي در خيالات ديگري مي بودند و به محض ورود نيروهاي تهران به شهر طبق عادت مالوف ، اوباش و عمال اربابان محلي و عوامل حكومتي به پيشواز دولتيان رفته و استقبال به عمل آوردند. نيروهاي دولت مركزي ظاهراً به بهانه ي حمل گندم به زنجان ، سلاح هاي سنگين وارد زنجان كردندو قتل وآدم كشي و تعدي به مردمان ستمديده ي آذربايجان از همان روز دوم آذر از زنجان شروع شد و از جمله افراد معروفي كه در اولين تعديات به قتل رسيدند، شيخ محمد آل اسحاق و شيخ محمد خوئيني بودند و متعاقباً كشت و كشتار مردم بي دفاع و غارت خانه هاي اعضاي فرقه آغاز شد و اين ارتش، ارتش ملي همان ملتي بود كه روشنفكرانش حتي زبان ملت آذربايجان را منفور مي دانستند به بهانه ي اينكه زبان غارتگران است!!. شرح اين جنايات و كشتارها و غارت اموال و هتك حرمت مردم بي دفاع آذربايجان در هجوم ارتش پهلوي قصه ي پر غصه ايست كه خود حكايتي است مشبع و در اين مختصر نمي گنجد.

باري !در 19 آبان 1325 قوام فرمان حركت نيرو هاي تامينيه كه متشكل از 4 تا 5 لشكر مجهز بود را صادر كرد و از دكتر سلام اله جاويد، استاندار آذربايجان خواست كه از هر گونه مقاومتي جلوگيري كند. با حركت نيروهاي مركزي ، جنگ در ميانه آغاز شد و جبهه ي ميانه كه به دو بخش شمالي و جنوبي تقسيم شده بود، مهمترين مركز مقاومت نيروهاي فرقه بود. در جبهه ي جنوب نيروي قزل باش (سرباران وظيفه) به سبب تازه كاري شكست خورد و عقب نشست اما در جبهه ي شمال كه در دست فدائيان بود پيروزي با نيرو هاي آذربايجان بود. ايلات اصانلو و جهان شاهلو با عقب راندن نيروهاي ارتش مركزي تا حدود زنجان و تاكستان پيشروي كردند.

هم زمان با اين وقايع، سران شوروي به پيشه وري اعلام كردند كه نيروهاي مسلح آذربايجان نبايد و نمي توانند در برابر نيروهاي حكومت مركزي مقاومت كنند و نيز پيشنهاد پناهنده شدن سران فرقه به شوروي را دادند.

پيشه وري با ترك مقاومت و تسليم بي قيد و شرط در برابر نيرو هاي دولتي تهران مخالف بود، اما دگر گوني هاي سياست هاي جهاني مسير حوادث را به سويي برد كه چاره اي جز آن نماند. خود پيشه وري نيز البته از اين ماه عسل قدرت شوروي و امريكا مطلع بود و مشاجراتش با عوامل استالين از جمله باقراوف مويد اين ادعاست.

دكتر سلام اله جاويد و علي شبستري با ترك مقاومت و تسليم موافق بودندو نهايتاٌ پيشه وري در 19 آذر 1325 ناگزير به ترك وطن شد و محمد بي ريا در صدر فرقه به جاي او قرار گرفت، با عنوان دبير كل كميته ي مركزي فرقه ي دموكرات. از اين به بعد ديگر دستورهاي آمادگي جنگي و پيشروي به سوي تهران از سوي فرقه ي دموكرات و كميته ي نظامي تبريز صادر نمي شد بلكه علي رغم آمادگي نسبي نيروهاي مسلح آذربايجان به جنگ و حتي پيشروي هاي فداييان به طرف زنجان، از تبريز لحظه به لحظه به وسيله ي تلگراف و راديو فرمان عقب نشيني صادر مي شد. دستوري كه موجب سردر گمي و از هم پاشيدن شيرازه ي امور شد و افسران و فداييان فرقه را در كار مقاومت بلاتكليف كرد.

سحرگاه 21 آذر 1325، با حمله به شهر ها و دهات، كشتار بي رحمانه در سراسر آذربايجان آغاز شد و در حالي كه قتل و غارت به اشكال مختلف با شدت تمام ادامه داشت، رسانه هاي گروهي وابسته به دولت مرتجع چنان تبليغ مي كردند كه گويي مردم بودند كه به تاديب خائنين مي پردازند! شديدترين مقاومت هاي مردمي و به تبع آن كشتار و غارت هاي سازمان يافته در سراب و بخش هايي از اورميه بود. جنايات حقيقتاً درد آور فجيع بود. به عنوان مثال؛ در روستاي زنگلان در قره ضيائ الدين محمد نام، نوازنده ي سرنا را به جرم اينكه سرود ملي آذربايجان را مي نواخت گرفته و زبانش را بريدند. در تبريز شجاعانه ترين عكس العمل ها از سوي فريدون ابراهيمي دادستان كل آذربايجان نشان داده شد و وي در حالي كه مارش ملي آذربايجان را مي خواند پاي دار رفت. در مياندواب (قوشا چاي) 27 تن از نظاميان فرقه در حالي كه سرود ملي آذربايجان را به صورت دسته جمعي مي خواندند، تير باران شدند......و هزاران حماسه و مقاومت هاي تراژيك و اعدام ها و كشتارها!

حسين فردوست، از سركردگان رژيم پهلوي، در خاطراتش از سفر خود در تاريخ 22 آذر همراه محمد رضا شاه به تبريز مي نويسد : "در خيابان ها اجساد اعدام شده ي زيادي ديده مي شد و حدود 2 هزار الي 3 هزار نفر اعدام كرده بودند". وي ضمن تحسين دليري رزمندگان فرقه كه اسير ارتش شده بودند، از مقاومت نظاميان فدايي چنين ياد مي كند"سلول بزرگي بودو حدود 20 نطامي (سرگرد،سرهنگ دو و سرهنگ تمام)...وقتي به آنها پيشنهاد كمك كردم ناگهان سرگرد حسن قاسمي هم دوره ي من بود و گويا بر بقيه رياست داشت، برگشت و گفت: با اين(فردوست)صحبت نكنيدو خودتان را كوچك نكنيد. بگذاريد هر كاري مي خواهند بكنند"(27)"

2500دموكرات طبق احكام بيداد گاه هاي نظامي شاه اعدام شدند، 8000 نفر به مجازات هاي سنگين محكوم شدند كه از جمله ي آنها صفر قهرمانيان بود كه 32 سال در زندانهاي حكومت پهلوي محبوس بود. 3600نفر از روستاييان به بهانه هايي به سلطان آباد، اراك، بندر عباس و برازجان تبعيد شدند. ستون هاي منظمي از سربازان و فداييان به آن سوي ارس به آذربايجان شمالي عقب نشيني كردند. بنا به گزارش منابع رسمي در سال 1325در باكو تعداد پناهندگان از آذربايجان (جنوبي) در باكو نزديك 70 هزار نفر اعلام شده است."(28).

ناجيان آذربايجان؟! همه ي كانون هاي فرهنگي و هنري را ويران كردند، آلات موسيقي را شكستند، مركز تئاتر و كتابخانه ي مجلس ملي را به آتش كشيدند. كتاب هاي در سي تركي را سوزاندندو جشن كتاب سوزي برپا كردند(26 آذر 1325).آن ها بعد از شكستن مجسمه هاي ستار خان و باقر خان ، عكس هاي رضا خان را به جاي آن ها گذاشتند.

"هيچ سازمان سياسي به اين جنايت عظيم اعتراض نكرد. تنها آذربايجانيان شمالي بودند كه با تن و جان خود نا به حقي مطلق را حس كردند و بشريت مترقي را فرا خواندند. «صمد وورغون »كه در كنگره ي جهاني صلح پاريس شركت نموده بود با خواندن شعر «يانديريلان كيتابلارا»( به ياد كتابهايي كه سوزانده شد) اعتراض آذربايجانيان را به گوش جهانيان رساند."(29).

و بدين سان تبريز بلاخيز به خون نشست و ديگر بار قيام مترقي آذربايجان در برابر استحاله ي فرهنگي و استبداد و ارتجاع سياسي، به شديدترين و شنيع ترين شكل سركوب شد و طرفه اينكه حكومت پهلوي و روشنفكران نابالغ، 21 آذر را "روز نجات آذربايجان ناميدند." و دريغا كه امروز نيز در بر همان پاشنه ي پوسيده مي چرخد، اما باز پايان گفتار را به اين سخن زرين انگلس كوتاه مي كنيم كه "موش تاريخ از هر سوراخي كه راه پيدا كند سربر مي آورد". و ما را ترديدي نيست كه مسئله ي آذربايجان، بزرگ ترين و ديرپاترين مسئله ي قرن معاصر ايران بوده و خواهد بود.



نگاهي به شكل گيري احزاب اپوزوسيون كرد

عليرضا غني زاده - تركيه امروزي بازمانده دولت امپراطوري اي بود كه چندين قرن بنام عثماني در قسمتي از آسيا و افريقا حكومت مي كرد و مناطوسيعي از حجاز تا شما افريقا چون مصر تا اروپا و كشورهايي چون بوسني و آلباني و ... تحت حكومت اين امپراطوري اداره مي شدند.

در اثر عوامل مختلفي چون رفتار سلاطين عثماني، تحريك جرياناتي قوي چون پان عربيسم با حمايت انگليس و جريان سازي فرقه هاي انحرافي از جمله فرقه وهابيت در شبه جزيره عربستان و تسلط بر اين منطقه و تخريب اماكن مقدس در مكه و مدينه نهايتا به علت ورود عثماني به جنگ جهاني اول و قرار گرفتن در جبهه آلمان و پيروزي متفقين و تجزيه مناطق عرب نشيناز اين امپراطوري و عقب نشيني سربازان عثماني و شكست آنها بعد از جنگ جهاني اول جمهوري تركيه با شكل امروزي بوجود آمد كه اكثريت جمعيت آن را ترك ها تشكيل مي دادند. بعد از تركها ، كردها با جمعيتي چند ميليوني در مناطق جنوب اين كشور حكومت ميكردند.

به دنبال روي كار آمدن مصطفي كمال معروف به ((آتاترك)) در تركيه به خاطر مخالفت هاي وي با نسبت هاي عثماني و پيروي از غرب و مبارزه با مظاهر اسلامي و اعلام تشكيل حكومت لائيك مبني بر جدايي دين از سياست، با توجه به اعتقادات عام مردم تركيه جه در مناطق ترك نشين و چه كردنشين مخالفتهايي بر عليه آتاترك بروز كرد كه از جمله مبارزات فردي به نام شيخ سعيد نوري معروف به بديع الزمان كه يك حركت فرهنگي را در راستاي دفاع از اصول و اعتقادات ديني بر عليه آتاترك به راه انداخت كه امروز نيز جريانات مختلف البته بيشتر با شكل طريقت ، ينام پيروي از راه و روش شيخ سعيد فعاليت دارند.

البته اين جماعت برداشتهاي متفاوتي از نظرات نوري داشته و در مناطقي از ديار بكر تركيه قيامي را بر عليه آتاترك به راه اندازند. ناسيوناليستهاي كرد حركت و قيام اينها را بعنوان يك قيام ناسيوناليستي تبليغ مي كردند در حاليكه اينها به خاطر دفاع از اصول اسلامي مبارزه خود را شروع كردند.

از آثار مكتوب به جا مانده ازشيخ و اظهاراتش نسبت به همسرش همه دال بر پايبندي اش به مسائل اسلامي است.

آتاترك بعد از چندي قيام شيخ سعيد نوري و شيخ سعيد پالو را سركوب مي كند و بعد از مرگ آتاترك ، اينو از اطرافيان وي و رهبر حزب حاكم كه تنها حزب مجاز به فعاليت بود، جانشين وي مي شود و ادامه دهنده سياستهاي آتاترك شده و حكومت جمهوري را كه قانون اساسي آن مبتني بر قدرت نظاميان بوده قوميت ترك را بعنوان قوم برتر معرفي ميكرد تدوين كرد.

بعد از گذشت دهه هاي اول شكل گيري جمهوري تركيه تعداد احزاب سياسي با گرايشي راستگرايانه يا چپگرايانه وارد ميدان مبارزه شدند اما در ميان خود دچار اختلافاتي نيز بودند .

در اين ميدان مبارزه رهبراني چون نجم الدين اربكان كه رهبري حزب راستگراي ملي سلامت با گرايشات مذهبي با هدف احياي روشهاي حكومت عثماني را بر عهده داشت و سليمان دميرل يك حزب راستگراي لائيك را بر عهده داشت حضور داشتند كه البته درون اين حزب عناصر وابسته به طريقت نقشبندي حضور داشتند، الب ارسلان رهبر حزب راستگرا با گرايشات ناسيوناليستي بود كه درون اين حزب گروههاي پان تركيسم قدرت يافته بود البته در اين بين نظاميان بازنشسته و برخي مذهبي هاي ناسيوناليست در اين حزب حضور داشتند. همچنين اين حزب درون نيروهاي مسلح و سرويسهاي اطلاعاتي تركيه MIT نفوذ زيادي داشت و بولند اجويت رهبري حزب چپگراي خلق را عهده دار بود كه البته متمايل به غرب بودند.


 احزاب كوچكي چون حزب كمونيست و يا احزاب كوچك ديگري كه در استانبول و شهرهاي بزرگ فعال بودند و تعدادي گروههاي كوچك در مناطق كردنشين.

در اواخر دهه هفتاد اختلاف بين احزاب راستگرا و چپ گرا زياد شد و تحت تاثير فضاي حاكم در مناطق جنوب شرق آسيا وآمريكاي لاتين حكومتهاي راديكال كه بيشتر رهبران آن را دانشجويان تشكيل مي دادند بصورت گروههاي منطقه اي شكل گرفتند و تشكيل اينها اينها در مناطق كردنشين و با جوانان كرد تحصيل كرده در دانشگاههاي استانبول وآنكارا زياد شد. از جمله اين احزاب و جريانات حزب كاوه، دركاوه، رزگاري،آن رزگاري،حزب دمكرات،كوموله و ... در جهت برخورد با مخالفين خود از سلاح نيز استفاده كردند.

تحولاتي در كشورهاي منطقه بوجود آمد كه خوشايند قدرتهاي غربي بويژه امريكا نبود.از آن جمله است پيروزي انقلاب اسلامي در ايران. اين تحولات موج اسلامخواهي را در ميان مردم تركيه كه سابقه زيادي در پپيروي از سنت هاي ديني داشت اثرات محسوسي بر جاي گذاشت و امريكا را از تاثيرات انقلاب اسلامي در اين كشور خوفناك مي كرد.از سويي كودتاهايي كه در كشورهاي اطراف بويژه در افغانستان در اثر اشغال اين كشور بروز مي داد و به تبع آن معادلات سياسي منطقه بر هم خورده بود. رويدادهايي از اين دست روحيه آزاديخواهانه مردم تركيه را نيز برمي انگيخت و همواره در انتظار يك ناجي به سر مي بردند. در چنين شرايطي ژنرال كنعان اورن فرمانده ارتش تركيه كه وابستگي شديدي به امريكا داشت به بهانه ايجاد نظم در جامعه در 12 آوريل 1980 دست به كودتاي نظامي زد. وي در جريان اين امر شمار زيادي از رهبران احزاب سياسي را دستگير و به زندان انداخت و فعاليت كليه احزاب و سازمانهاي سياسي را ممنوع اعلام كرد.اين رويه باعث وارد آمدن ضربات سنگيني بر پيكره گروههاي سياسي با عقايد ماركسيستي و كمونيستي شد كه فعاليت مسلحانه نيز داشتند.

بعد از كودتاي نظامي تركيه و سردمداري نظاميان فردي بنام «تورگوت اوزل» كه داراي گرايشات راستگرايانه از يك خانواده تاجر مذهبي بود، به نخست وزيري تركيه رسيد.

اوزال كه يك اقتصاددان بود با هدف ايجاد روابط اقتصادي با غرب و ورود به اتحاديه اروپا و از سويي ديگر با نگاهي به برقراري روابط تجاري با كشورهاي اسلامي ، خصوصا در موضوع جنگ ايران و عراق بيشترين بهره را برد و توانست از فرصت پيش آمده براي تقويت اقتصادي كشورش استفاده نمايد.

اوزال به تدريج به رهبران برخي احزاب اجازه فعاليت داد و چند حزب سياسي از جمله رفاه به رهبري نجم الدين اربكان، راه راست به رهبري سليمان دميرل، حزب ملي گرانه به رهبري الب ارسلان توركش با گرايشات ناسيوناليستي، حزب خلق به رهبري بلنت اجويت با گرايشات چپگرايانه در صحنه سياسي تركيه دوباره ظهور پيدا كردند.در همين ميان تعدادي از جوانان كرد كه سابقه فعاليت سياسي در احزاب كرد، قبل از كودتاي نظامي را داشتند، حزب كارگران كردستان با مرام ماركسيستي و لنينيستي و تجزيه مناطق كردنشين را به رهبري «عبداله اوجالان » تشكيل دادند.مركز فرماندهي اين حزب جنوب لبنان و فلسطين اشغالي بود كه از طريق ارتباط با مبارزين فلسطيني خصوصا احزاب و سازمانهاي چپ و كمونيستي فلسطيني به آموزش نيروهاي خود پرداخته و از سويي با سوء استفاده از تيرگي روابط تركيه ويونان و تركيه و سوريه، پايگاههايي را دراين كشورها ايجاد كردند. مقر اصلي عبداله اوجالان رهبري كارگران كردستان نيز دمشق بود.

مرام كمونيستي حزب پ.ك.ك باعث شده بود كه اتحاد جماهير شوروي نيز با نظر لطف و حمايت آميز به آنها بنگرد.اوجالان در كشورهاي اروپايي نيز داراي پايگاههايي بود از آن جمله بود آلمان، بلژيك، هلند و ... كه پذيراي تعداد زيادي از اتباع كرد كشور تركيه بودند و در آنجا به جذب نيرو و كمك هاي مالي اقدام مي كردند.

به خاطر بافت اجتماعي و مذهبي مناطق كردنشين تركيه، فعاليت سياسي براي اعضاي اين حزب مشكل بود، زيرا از نظر اجتماعي شكل زندگي اكراد تركيه عشايري بود كه با مرام كمونيستي پ.ك.ك منافات داشت. اعتقادات مذهبي كردهاي تركيه نيز باعث طرد تدريجي افكار و عقايد كارگران مي شد.

پ.ك.ك عمده فعاليتش در ابتدا در برخي مناطق استراتژيك تركيه از جمله ارتفاعات آرارات هم مرز با منطقه ارمنستان شوروي و استان حكاري در مرز عراق بود و به خاطر ناامني هاي مناطق شمالي عراق و روابط ويژه پ.ك.ك با احزاب كرد عراق از جمله حزب دمكرات به رهبري خانواده بارزاني(مسعود) و اتحاديه ميهني به رهبري جلال طالباني به شكلي اسلحه و مهمات خود را از طريق اين احزاب ، خصوصا اتحاديه ميهني كه گرايشات سوسياليستي داشت تامين مي كرد.

از سويي ديگر به خاطر فعاليت احزاب تجزيه طلب كرد در نوار مرزي ايران و تركيه درسالهاي اوليه انقلاب و حضور پايگاههاي حزب منحله دمكرات به رهبري عبدالرحمان قاسملو و حزب منحله كومله به رهبري عبداله مهتدي در مناطق مرزي شهرهاي اروميه و سلماس در غياب نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ، اعضاي پ.ك.ك به راحتي در نواحي كه عناصر دمكرات و كومله حضور داشتند تردد مي كردند و فعاليتهايي نيز در استان وان تركيه كه هم مرز با سلماس و اروميه ايران نيز بود انجام مي دادند.

اين فعاليتها باعث جذب تعدادي از جوانان كرد ايراني توسط پ.ك.ك شد.بعد از فروپاشي شوروي و ضربه خوردن احزاب و گروههاي كمونيستي جهان، حزب كارگران نيز تلاش كرد به شكلي به بازسازي مجدد خود بپردازد. از اينرو بيشتر به تحريك احساسات قومي و ناسيوناليستي پرداخته و سعي در كمرنگ كردن گرايشات ماركسيستي خود نمود. تعدادي از رهبران از جمله جميل باياك و عثمان اوجالان كه رهبري پيشمرگان پ.ك.ك در مناطق عملياتي را بر عهده داشتند براي تغيير وجهه و تحريك احساسات مذهبي مردم به نفع خود به بازسازي و سازماندهي مجدد پرداختند و با مسئوليت يكي از اعضاي اين حزب بنام ملاعبدالرحمان كه يكي از فرزندانش قبلا از پيشمرگان و مسئولان پ.ك.ك بوده و در درگيري با نظاميان تركيه كشته شده بود را براي اين منظور وارد صحنه كردند.

از سويي ديگر اين حزب روابط خود با رژيم بعثي عراق را نيز تقويت كرده و از چراغ سبز اين رژيم براي حضور در مناطق كردستان عراق برخوردار شد و توانست فعاليتهاي خود را از طريق اين مناطق به استانهاي حكاري، شيرناك و باتمان نيز بكشاند.

در همين اثنا حمله عراق به كويت و متعاقبا حمله امريكا به عراق و تشكيل منطقه حفاظت شده در مناطق كردستان عراق يك فرصت طلايي براي پ.ك.ك ايجاد كرد و اين حزب منطقه خاكورك ( واقع در مرز عراق و تركيه ) را به منطقه اصلي فعاليت خود تبديل كرد و در اين منطقه پايگاههاي آموزشي نيز ايجاد و امكانات آموزشي خود را از جنوب لبنان به اين منطقه متقل كرد چرا كه به دنبال آزادسازي جنوب لبنان از سوي نيروهاي مقاومت اسلامي و حضور ارتش لبنان در اين مناطق براي حضور پ.ك.ك محدوديت هايي ايجاد شده بود. در همين زمان حزب براي گسترش فعاليتهاي خود در داخل تركيه روشهاي ديگري در پيش گرفت.

در اين زمان به غير از دولت تركيه مقداري از مردم مناطق كردنشين اين كشور كه گرايشات مذهبي داشتنددر مقابل فعاليتهاي P.K.K ايستادگي مي كردند و اين حزب را در مناطق جنوب شرق تركيه به چالش كشيده بودند.و اين حزب از طريق تعدادي از هواداران خود جهت استفاده از ظرفيت هاي سياسي يك حزب كرد بصورت رسمي در مناطق كردنشين تركيه به نام «امك» تاسيس كرد و رهبران اين حزب توانستند با استفاده از احساسات قومي مردم در خيلي از شهرهاي كردنشين مسئوليت شهرداريها را بر عهده گرفته و اين مراكز را بصورت غير مستقيم به پايگاه PKK تبديل كنند. در تاسيس اين حزب تعدادي از نمايندگان پارلمان مناطق كردنشين نقش اساسي داشتند. يع دنبال تشديد فعاليتهاي نظامي و سياسي PKK دولت تركيه تصميم گرفت با تمام توان در جهت تضعيف قدرت رهبري حزب كه در سوريه حضور داشت وارد عمل شود. بهمين از سوريه خواست تا عبدالله اوجالان را تحويل مقامات امنيتي كشورش دهد. در راستاي همين سياستها نيروهاي نظامي تركيه در مرزهاي سوريه مستقر شدند. در كنار تهديدات جدي تركيه در داخل سوريه نيز شاهد برخي وقايع بوديم از جمله اينكه بيشترين روابط را در اين كشور با حزب كارگران ، رفعت اسد برادر حافظ اسد رئيس جمهور وقت سوريه بر عهده داشت كه از صحنه سياسي سوريه حذف شده بود. از طرفي ديگر حضور اوجالان و اين حزب در سوريه باعث ايجا روابط با كردهاي ناسيوناليستسوريه و ايجاد برخي مشكلات در اين مناطق گرديده بود كه چه بسا دولت سوريه نيز بي ميل نبود كه به شكلي رهبر PKK را از اين كشور اخراج نمايد.

نهايتا تهديدات تركيه كارساز شد و سوريه به اوجالان فشار وارد كرد كه خاك اين كشور را ترك نمايد.قرار گرفتن حزب كارگران در ليست احزاب و گروههاي تروريستي اتحاديه اروپا امكان رفتن اوجالان به كورهاي اروپايي وجود نداشت زيرا به خاطر روابط ويژه تركيه با كشورهاي اروپايي و آمريكا در صورت رفتن وي به آن كشورها مقامات اروپايي وي را به تركيه تحويل مي دادند.

گفته مي شود اوجالان براي ترك سوريه برخي كشورها از جملهروسيه، يونان،ارمنستان،... را بعنوان مقصر بعدي انتخاب كرده و ظاهرا بعد از خروج از سوريه مسافرت كوتاهي نيز به روسيه مي كند كه مقامات اين كشورحاضر به پذيرش او نمي شوند.

وي نهايتا به افريقا مي رود. از زمان خروج اوجالان از سوريه سازمان اطلاعات تركيه MIT با همكاري سازمان اطلاعات اسرائيل( موساد) كه روابط ويژه اي بين آنها برقرار بود با توافقات امنيتي دوجانبه اوجالان دستگير و به تركيه منتقل مي شود. به دنبال انتقال وي به تركيه به خاطر برخي منافع آمريكائيها كه ظاهرا در زمان حضور PKK در شمال عراق روابطي با اين گروه برقرار كرده بودند. اقدام به اعمال فشار مستقيم و غير مستقيم براي جلوگيري از اعدام اوجالان كرد. امريكا در اين راه اروپا را نيز با خود همراه كرد. تركيه نيز ناچار شد براي الحاق به اتحاديه اروپا اقدام به اصلاح قوانين قضايي نموده و مجازات اعدام را از قوانين خود حذف نمايد. نهايتا اوجالان از مرگ نجات يافت و هم اينك در يك جزيره دوران محكوميت حبس ابد خود را مي گذراند.

بعد از سقوط رژيم بعث صدام در عراق و تشكيل منطقه خودمختار در شمال اين كشور PKK همه امكاناتش را به شمال عراق منتقل و به شكلي مورد حمايت برخي احزاب كرد عراقي قرار گرفت.با استقرار و تقويت اين حزب در شمال عراق حملات نظامي بر ضد تركيه گسترش يافت. نظاميان توركيه با اسفاده از قراردادي كه قبلا با حكومت عراق منعقد كرده بودن در چندين نوبت با هدف ضربه زدن به نيروهاي PKK مناطق حضور آنها را از هوا و زمين مورد حمله قرار داد و با فشار احزاب كرد عراق PKK مجبور شدفعاليتهاي نظامي اش را كاهش دهدو به سازماندهي و آموزش نيروهاي خود بپردازد

در اين ايام در خصوص نحوه مبارزه بين برخي از رهبران PKK اختلاف ايجاد شده و عثمان اوجالان برادر عبدالله اوجالان كه بعد از بازداشت برادر از عناصر اصلي رهبري حزب بود به شكلي از اين حزب كناره گيري كند و همچنين تشكيل كميسيونهاي امنيتي مشترك بين ايران و تركيه به رياستمعاونين وزارتخانه هاي كشور هر دو دولت و تصميم جدي آنها جهت مقابله با تحركات گروههاي تروريستي در مرزهاي دو كشور باعث شد جمهوري اسلامي ايران با هر نوع تحركات PKK در مرزهاي مشترك بصورت جدي برخورد نمايد و اجازه ورود به آنها را به داخل خاك ايران ندهد و در اين رابطه بعضادرگيري هايي نيز بين نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران با عناصر وابسته به PKK در مرزهاي دو كشور رخ داده بود. و تعدادي از مرزبانان ايراني نيز شهيد شده بودند به دنبال برخوردهاي نظامي مرزبانان ايراني با عناصر اين حزب رهبران آن تلاش نمودند فشارهايي را نيز بر عليه ايران تحميل كنند. آنها به سازماندهي تعدادي از اكراد ايراني كه به اين حزب پيوستند بودند و برخي عناصر وابسته با گروهكهاي حزب منحله دمكرات و حزب منحجله كومله كه بصورت منفعل در داخل خاك عراق بودند شاخه ايراني PKK را بنام «پژاك» با فرماندهي فردي به نام احمدي راه اندازي كرده و اين عناصر را جهت انجام عمليات هاي ايذايي و جذب نيرو كمك هاي مالي به مناطق مرزي ايران اعزام نمايند كه البته پژاك همان PKK است با يك تابلوي ديگر و اين گروهك با نيروهاي امريكايي مستقر در عراق نيز تماس مي گرفت و امكاناتي نيز از طرف نيروهاي آمريكايي در اختيار آنها قرار مي گيرد و جهت انجام عمليات هاي تروريستي در داخل ايران مورد حمايت نيروهاي امريكايي ميباشند و از طريق شبكه هاي ماهواره اي وابسته به PKK مورد حمايت و پوشش خبري قرار مي گيرد


منبع:qaflansesi.mihanblog.com




پژاك دنبال چه ميگردد؟

چندسالي است كه در اخبار به اسم گروهي به نام پژاك برمي خوريم و گاها رجزخواني هايي هم در سايتها و وبلاگها منتشر مي شود براي من به عنوان يك آذربايجاني وبراي بسياري از هموطنانم اين سئوال مطرح مي شود كه پژاك اساسا به دنبال چه چيزي مي گردد؟


از سال 57 وبعد از آن مسايل ايران وملل ساكن درآن با توجه به ماهيت رژيم پهلوي كه سركوبگرانه بوده ودر راستاي اهداف شونيستي آريا پرستانه خود به مقابله با فرهنگهاي غير فارس مي پرداخت رنگ وبوي ديگري به خود گرفت. آذربايجانيها جهت خلاصي از چند دهه فشار واختناق به خصوص بعداز سرنگوني حكومت ملي در آذربايجان با نگرش مثبت به اسلام به پاخاستند وخواستار حكومتي شدند كه حقوق حقه انها را به رسميت بشناسد. سيرتحولات آذربايجان به خودي خود حين وبعد از انقلاب بحث مفصل وطولاني دارد ولي آنچه كه در اين مبحث به آن مي پردازيم پژاك مي باشد.

در ابتدا خيلي كوتاه به پ ك ك را معرفي كنيم پ ك ك گروهي است كه چند دهه است با شعارهاي مختلف و متنوع از انقلاب جهاني تا تجزيه كردستان تركيه مواضع متفاوتي گرفته است و بعد از چند دهه كه خون هزاران انسان را از نوزاد گرفته تا پيرمردها و پيرزنها ريخته ولي به اهداف خود نرسيد و مستاصل به خاك عراق گريختند در پي معادلات جهاني و مواضع آمريكا و غرب اين گروه تروريستي زايده اي به نام پژاك خلق كرد تا در ايران اقدام نمايد تا شايد بتواند علاه بر تامين منابع مالي خود از راه قاچاق مواد مخدر،مشروبات الكلي و… مبالغي هم بابت مزدوري دريافت نمايدو هم بتواند وجهه اي براي خود فراهم نمايد تا شايد بتواند از بار سنگين عنوان تروريستي خود خارج شود اما نكته جالبتر حوزه عملياتي اين گروه كه مدتها در استان آذربايجانغربي است مي باشد. اين استان از استانهايي است كه تركها و كردها در آن زندگي مي كنند. تركها كه در شهرهاي ماكو ،خوي ، سلماس ، اروميه ،نقده ، شاهيندژ،تكاب ،مياندوآب ساكن وكردها اكثر جمعيت ساكن در شهرهاي سردشت ،پيرانشهر،مهاباد ، اشنويه وبوكان را شامل مي شوند اما در نوار مرزي اين استان با تركيه چندين روستا كردنشين وجود دارند (توضيح اينكه اين كردها از شاخه شيكاك مي باشند كه لهجه وگويش متفاوتي با ديگر دارند )جمعيت چند هزار نفري را شامل مي شوندو همچنين در شهرستانهاي كردنشين هم روستاهاي ترك نشين متعددي وجود دارد همچنين بايد اضافه نمود در جريان در گيريهاي سال 57 بسياري از ساكنين ترك روستاها و شهرهاي كردنشين كه مورد تعرض تروريستهاي تحت عنوان حزب دمكرات قرار گرفتند مجبور به كوچ به شهرهاي ترك نشين شدندودربرخي نقاط مقاومتهاي خود جوش چون حماسه نقده در بهار 58 باعث اضمحلال و شكست خوردن نقشه هاي گروههاي تروريستي شد علي ايحال با اين توصيف مختصر كه مستندات آن در تاريخ معاصر موجود مي باشد شعارمجهول اين گروه(كردستان شرقي)و برخي موضع گيريهاي اين گروه زماني جالب مي شود كه بدانيمتعداد زيادي از اين اكراد به صورت مهاجر در برخي شهرهاي ترك نشين ساكن شده و به خاطر تابعيت ايراني شان اقدام به كار وابتياع زمين كرده وساكن شدند وهيچ مشكلي بين مهاجرين كرد وساكنان ترك پيش نمي امد ولي اقدامات پژاك پرده از نيات پليد اين گروه برمي دارد . حمله وآزار و تهديد ساكنان ترك روستاها ، حمله به تاسيسات و پاسگاههاي انتظامي در اين شهر ها جو اين مناطق را ملتهب و ساكنان اصلي را نسبت به مهاجران بدبين نمود.

پر واضح است گروه پژاك با اگاهي تمام اين اقدامات را انجام داد تا با ايجاد اختلاف وبدبيني باعث تحريك ساكنان نسبت به مهاجران كرد شده وشايد با اقداماتي باعث قتل ويا آوارگي مجدد اكراد مهاجرشده وبا شعار دفاع از مظلوموبا اسلحه هاي غارت شده، اين گروه مافيايي اقدام به قتل وغارت نمايد و دوباره خاطره جلوليق (قتل مسلمانان به دست ارامنه مسلح شده توسط روسها)دوباره زنده شود.

آري اين گروه باتركيب عجيب كه اكثر اعضاي ان اتباع سوريه وتركيه مي باشند بسيار تمايل دارند تا با سناريو يوگسلاوي جنگ داخلي راه بيندازند تا به نيات پليد واهداف جاه طلبانه خود برسندآري اين بيگانگان مي خواهند در اين جا عقده گشايي كنند وكمبودهاي خودرا اين جاجبران كنند نه تنها تركها حتي كردهاي ساكن شده هم در جهت رفاه و آزادي مايل به سكونت مسالمت اميز در اين مناطق هستند شايد برخي اقدام به شانتاژ نمايند واصولا ناراحت باشند ولي آنچه كه مسلم است آرامش باعث رونق اقتصادي ورفاه مردم خواهد بود واين گروه با اين ابزار خواهان ايجاد مشكلات وبروز مصائب براي تمام افراد مي باشد.ما تركها وهمسايگانكردنام خاطرات تلخي از جنگها ونا آرامي ها داريم ونمي خواهيم افرادي كه نمي شناسيم با به اصطلاح دلسوزي آتش فتنه را در اين جا روشن كنند چون انها به اينجا تعلق ندارند وهم ما وهم كردها همدرديم چون اسير شونيسم هستيم وبعضي تفاوتها نميتواند دست آويز عدهاي بيگانه باشد .اين گروه بايد در تركيه يا در سوريه دنبال حقوق خود باشد نه در اين كشور.

از ياد نبريم كه در سوريه حتي اكراد فاقد شناسنامه هستند ومجوز هيچ شغلي جز معلمي را ندارند در تركيه هم با توجه به جوي كه پ ك ك ايجادكرده عملا مشكلات فراواني را براي ماجراجويان به وجود اورده است نكته اول انتظار مي رود نيروهاي انتظامي ونظامي با قدرت و بدون هيچ گذشتي با اين گروه مافياي بيگانه كه در پشت شعارهاي عوامفريبانه مخفي شده برخورد نمايند.

مردم ساكن در استان آذربايجان غربي بايد با علم واگاهي در جهت خنثي كردن توطئه اين گروه بيگانه با عوامل اين گروه برخورد نمايند ودر راستاي استقرار امنيت و آرامش زدوده شدن چهره آذربايجان از لوث تروريستها با هم متحد وهمدل باشند



توركلرين 12 حئيوانلي تقويمي

Türklerin Kullandığı 12 Hayvanlı Türk Takvimi Nedir, Aylarının İsimleri ve Özellikleri Nelerdir?

توركلرين 12 حئيوانلي تقويمي

عادل شاهوئردي 

سيدجلال الدين تهراني چاغداش منجّم و محقّق، 12 حئيوانلي تقويمي «تقويم تركي غازانيه » آدلانديرير و  قازان خانين  ايراندا سلطنته يئتيشدييي ايلدن بري بو  تقويمين ايران خالقلاري آراسيندا رايج اولدوغونو وورغولايير

دونيانين ان اسكي و آدليم ، عين‌ حالدا دولاشيق و چتين اوسلوبلارلا حاضيرلانان ايل سايارلاريندان بيريسي‌ده 12 حئيوانلي تقويمدير كي، 7ـ‌ جي هجرت  «يوزايل» يندن بري ايرانين سياست، بيلگي و كولتور ساحه‌لرينده اؤزونه لاييق‌لي ‌بير يئر آچميشدير.
بو تقويمه عموميتله دونيا اولوسلار آراسي تورك تقويمي دئميشلر. آمما اسلامي عاليملر اونو تورك، توركوستان، خُتَن، اويغور و توركان تاريخي و تقويمي‌ده آدلانديرميشديلار. ايراندا اونو اصلاح ائديب دوزونله‌يَن آدليم مونجّيم، خواجه‌نصيرالدين طوسي‌يه نيسبت وئريله‌ن ائلخانليلار اولدوز تانيتيمي جدولينده، بو تقويم خُتن‌لر و ختايي‌لر ائلينه منسوبدور. « ابوريحان بيروني» ده اونو اورتا آسيا تورك ميلتلرينين ان اسكي تقويمي بيلير. ابوريحان «قانون مسعودي» كيتابلاريندا توركلرين 12 حئيوانلي تقويميندن آد آپاراراق اونون اَن چتين موحاسيبه‌لرله ياراديلماسينا گؤره، بوتقويمدن باش چيخاردا بيلمه ديييني دؤنه ـ دؤنه وورغولاميشدير. البته مين ايل بوندان اوّل ياشايان بو آدليم عاليم، 12 حئيوانلي تقويمي تامامي ايله آراشديرا بيلمه‌سه‌ده، او عصيرده ايران ميلتينه بو اسكي تقويمي تانيتديران يئنه‌ده ابوريحان بيروني اولموشدور. چونكي اونون يازديغي حئيوان آدلاري حال حاضيردا توركيه و بير چوخ تورك اؤلكه‌لرينده تورك تاريخي و تقويمينه يئرلشديريله‌ن عيني آدلار اولموشدور: سيچقان يا كسكو ـ اود يا سِغر (اؤكوز)،‌بارس يا قافلان ـ توفشقان يا توفشيجان يا توشقان (دوْوشان) ـ لوْو (نهنگ يا باليق) ـ ييلان ـ يوْنت (آت) ـ قْوي (قوْيون) ـ‌ بيجين(ميمون) ـ توغاقوي يا توخاقوي(تويوق) ـ ايت ـ توْنقوز.
ابوريحان بيروني بو بيلگي‌لري بيزه وئرندن سونرا سايديغيميز حئيوان آدلارينين اَن اسكي زامانلاردان باشقا تورك خالقلارينين تقويمينه داخيل اولماسينادا اشاره‌ ائديب، ايليغ آي، كجِك آي، بيرينج آي، ايكينج‌آي ـ آلتينج‌آي، ***نج آي، اونونج آي، تورتونج آي، بچينج آي، يتينج‌آي‌دان‌ دا اورتاق تورك ادبياتلي ميلّتلرين چاغداش يازي اوسلوبوندا آد آپارميشدي.‌ بورادا بو مسئله آرتيريلماليديركي، گؤردويوموز كيمي بو آيلارين همي دوزنلييي يوخدور، همي‌ده 12ـ جي آيدان هئچ بيرآد آپاريلماييبدير. بلكه‌ده قلمدن دوشموشدور. ‌آمما بللي اوْلالي بيروني‌نين اؤزو ايقرار ائتدييي‌كيمي او، تورك ديليني بيلمه ديكدن، بوديلين سؤزلوك‌لريندن‌ده باش قورتارا بيلمه‌يه‌رك آيلارين ترتيبيني بيرـ بير آردينجا يازابيلمه‌ميشدير. بو بؤيوك عاليم «قانون مسعودي » كيتابيندا‌دا قمري تقويملردن سؤز آچديغي بؤلومده، توركلري اؤز نجومي موحاسيبه‌لرينده و زامان اؤلچولرينده قمري آيلار و ائله‌جه‌ده آي كوره‌سينين سئيريندن فايدالانان‌بير خالقلاركيمي قئيد ائتميشدير. ابوريحان بيروني ايله چاغداش اولان و توركجه ميزين ايلك آنسيكلو پديك سؤزلويونو حاضيرلايان بؤيوك بيلگين كاشقارلي ماحمود اؤز اؤلمز اثري «ديوان لغات الترك » كيتابيندا توركلرين 12 آيلي تقويملرينه عاييد 12 حئيوانين آديني آپاراراق ، بو تقويمين يازيليش و توْپلانيش تاريخينه‌ده ايشاره ائديركي، بونون اؤزو ديقّته لاييق بيرنوكته‌دير. او يازير : «. . . دئمك توركلر بوتقويمي دوزنله‌مكدن اؤنجه بير دوزگون تقويمه ماليك دئييلميشلر تا بوكي، تورك پادشاهلاريندان بيري اؤز ساواشلارينين بيريسيني ثبته يئتيرمكده چتين ليك‌له اوز به اوز اولور. او اؤز ميلّيتي‌نين بؤيوكلري و بيلگين‌لرينه‌ چاغريش وئريب اونلاري اؤز يانينا ايسته‌ييب ‌بير تقويمين دوزه‌نله‌مه‌سينه فرمان وئرير تا مومكون اولان قَدَري يالنيشلارين قاباغي آلينسين اولاردا بو قرارا گليرلركي، 12 ليك فلكي اولدوزلارين اوزو ايله بو ايشي يئرينه يئتيرسينلر آمما نه ايسه چوخلاري بو ايشه كؤنول وئرميرلر. بونا گؤره‌ده «ايلا » چؤلونده بؤيوك بيرچايدان كئچمه‌يه چوخلو حئيوانلارين اورتاسيندا بؤيوك بير چايدان كئچمه‌يه ياريش تؤره‌ني قورولور آمما بوتون حئيوان‌لار ايچيندن يالنيز 12 حئيوان چايدان كئچمه‌يين عؤهده سيندن گله بيليرلر بونا گؤره‌ده اونلارين هوش و باشاري قوّه‌لري خئييردي‌ دئيه، 12 حئيوانلي تقويمي دوزه‌نله‌ييب پادشاها تقديم ائدير ».  البته بو حاديثه بير ناغيل‌ كيمي، علمي مفكوره‌لردن اوزاق اولسادا آرتيق 12 حئيوانلي تقويمين توركلر آراسيندا اسكي بير تاريخه ماليك اولدوغونو آيدينجا وورغولايير. صفوي‌لرين آخير ايللرينده ايراندا بير چوخ ايللر ياشاييب. آراشديرمالار ياپان سيّاح «جان شاردن » (سياحتنامه شاردن) كيتابيندا ايرانليلارين سنّتي مسئله‌لرين آچيقلاياندا صفوي شاهلارينين دريالاريندا رايج اولان 12 ايلليك تقويمدن سؤز آچيب يازير: «بو بير تقويمديركي چوخ اسكي زامانلاردان قالير و ايلك ياشاييش دؤوره‌لرينده دونيانين شرق حيصّه‌لرينده ياشايان تورك خالقلاري اونو ياراديب وجودا گتيريبلر ...»  هر حالدا 12 حئيوانلي تقويم ، دونيانين علمي و نجومي محفيللرينده تورك تقويمي عونواني ايله مشهوردور و ايراندادا موختليف سندلرين شهادتي ‌ايله مغوللارين بو اؤلكه‌يه آياق قويدوخلاري زامانلاردان خالق ايچره‌ ياييليب و اعتبار تاپميشدير. چونكي «ملاّ مظفّر منجّم »  ين «شرح 20 باب» كيتابيندا دا بئله يازيليبدير : «. . . ان اسكي زيج لرد‌ن (زامان موحاسيبه‌سي جدوللري) اله گلن معلوماتا گؤره ايلك زامانلاردان ايران اؤلكه‌سينده بو تقويم دب اولماميشدير. آنجاق «هولاكوخان » ين ايرانا ايستيلا تاپديغيندان « سونراختا » ولايتينده حكيملر و اولدوز تانيتيمي ايشينده اولان عاليملر او جومله‌دن خواجه نصيرطوسي و سلخمي‌خان آديندا بير بيلگين اينسان هولاكوخانين حضوروندا توپلانتي قوراراق بو تقويمي آچيقلاييب و سونرا اونون فرماني‌ايله عصرين بؤيوك مونجّيمي «اوْلوغ‌بي» تورك تقويميني حاضيرلاييب ايرانين بوتون بؤلگه‌لرينده يايماغا باشلايير» بو فرمانين آردينجا 12 حئيوانلي تقويمين باشلانيشي و ايل ساياري قانونلاري ‌دا ائلخانليلارين موسلمان اولدوقلارينا گؤره هجري قمري تقويمي ايله ياناشي بوتون خالقلار آراسيندا آنلاشديريلير . 
تاريخچي پائولادلسول يازير: «حتّي بيزيم دؤوروموزده ده چين‌ليلرين‌ آراسيندا هر ايلين حاديثه‌لر و اوْلايلاري بير حئيوانين آدي‌ ايله يوْزولوب و اوْنونلا دا اوُغورلو و يا  اوُغورسوزلوق اولارين نظر ديقّتينه آلينير». دوستلوق، اقتصاديات گليشمه‌سي، ساواشدا ايره‌لي‌لمك،ائولنمك، قيطليق و باشقا ياشام ساحه‌لرينده بوتون تورك دونياسيندا كؤكلو بير اينانج اولدوقلاري كيمي، ايراندا دا  عومومي بير اينانج ساياق حتي مكتوب اثرلريميز و كيتابلاريمزدا هله‌ده ياشاماقدادير. آمما موختليف خالقلارين حياتيندا حئيوانلارا نيسبت وئريلن خصوصيتلرين چئشيدلي اولدو غونا گؤره، 12 حئيوانلي تقويمين هر ايلي تورك اؤلكه‌لرينين بعضي‌لرينده قارشيت معنالارداشييير.
مثلاً 1345 ـ جي گونش ايلينين«آت » ايلي اولدوغوندان ويئتنام و ژاپن خالقلاري اوُغور سوزلوق گؤزله‌يركن چوخ آنالار آتين اوُغورسوز بير حئيوان اولدوغونا سبب اوشاق دوغماقدان چكينديلر . آمما آذربايجاندا و عوموميت‌له ايراندا، آت ايلي، موراد ايلي اولاراق خالق اينانجلاريندا اوُغور و خئيير بركتله قارشيلاندي و يئنه‌ده قارشلانير. البته بو اينانجلارين علمي و بيلگي‌سَل كؤكلري اولماديغينا باخماياراق، اسلام مكتبينده‌ده قبول اولماديغيني نظره آلاراق دئمه‌لييك‌كي، خالق كولتورونده بئله بير اينانجلارين ايره‌لي‌لمه‌يه ،‌پيسخولوژي و رواني باخيمدان بئيين‌لره تلقين اولاراق ، اونلارين كؤكلو بير مسئله اولدوقلاريندا هئچ بير شوبهه‌يه يئر قالمايير. اوجوره كي، هله‌ده تقويمين شرق اؤلكه‌لرينين چوخوندا گؤزه‌گليم سايدا طرفدارلاري ‌وار و اونون ايچينده اولان اينانجلار چوخ ميلّتلر و خوصوصي ايله تورك اؤلكه‌لرينده فلسفي و ميلّي عنعنه‌لرله قايناييب قارشميشدي. هله‌ده ايران ميلّتي و ايراندان ايراق، باشقا شرق اؤلكه‌لرينده چوخ ميلّتلر يئني ايل ياخينلاشديقجا چوخ هيجانلا ايسترلر بيله‌لركي، بو ايل هانسي حئيوان اوسته تحويل اولاجاق و او حئيوانين اوُغورلو و اوُغورسوز اولدوغو حاقدا، اؤز فيكيرلريني اوزه چيخارماسالاردا اؤز ايچريلرينده دوشونوب داشينيرلار.‌ ائله تقويمي نئچه مين ايلدن بويانا ايندييه قدر قوْرويوب ساخلايان عاميل‌ده اونا عاييد بئيين‌لرده يارانان اجتماعي و رواني فلسفي حيس‌لر اولموشدور. يوخسا باشقا بير تقويملركيمي اودا عصيرلر و قرينه‌لرين ائنيش‌ يوْخوشو و زامانين آشيريملاريندا ايتيب باتميش و يادداشلاردان سيلينيب اونودولموشدور.
سيد جلال‌الدين تهراني چاغداش منجّم و محقّق، 12 حئيوانلي تقويمي (تقويم تركي غازانيه) آدلاندير و «قازان‌خان »ين ايراندا سلطنته يئتيشدييي ايلدن بري بو تقويمين ايران خالقلاري آراسيندا رايج اولدوغونو وورغولايير. بير حالداكي، باشقا تاريخچيلر 50 ايل‌ده اوتاريخدن اوّل يعني هولاكوخان زامانيندان تورك تقويمي نين ايراندا ياييلماسيندان خبر وئريرلر. قازان خان دربارينين كاتيبي‌نين يازديغينا گؤره قازان خان بو تقويمين اصلاحينا فرمان وئره‌رك «خان تقويمي‌» ني دوزه‌نله‌ييب بير تعصّوبلو موسلمان اولدوغو حالدا هجري تقويمي ايله ياناشي آتاـ بابا اينانجلاري و تورك تاريخي و كولتورو ايله كؤكلوـ ديبلي ايلگيلي و علاقه‌لي اولدوغونا گؤره 12 حئيوانلي تقويمي ‌ده خالقلار آراسيندا يايماغا چوخلو ايمكانلار ياراديب  اونو قوْروماغا  فرمانلار يوروتدو . قازان خانين امري ايله مملكتين مالي و اقتصاديات ايشلري 12 حئيوانلي تقويمين اوزو ايله دوزه‌نله‌نيب  اونون حاققيندا بير پارا اصلاحيه‌لرده آپاريلدي و بو تقويمه ، دئدييميز كيمي خان تقويمي عونواني وئريلدي. اوجوره‌كي، صفوي‌لر و حتّي قاجار حؤكومتلرينين سوْنونا قدر بو تقويم  يوكسك بير دورومدا ساخلاناراق مالي ايللرين اقتصادياتي 12 حئيوانلي تقويمله پلانلاشديريليب  اؤز يئريني آليردي . ايندي ايسه 7 ـ جي يوز ايلدن بويانا يازيلان اعتبارلي تاريخلرين هر هانسينا نظر سالساق، اونلاردا تاريخي اوْلايلارين هم هجري قمري ‌هم‌ده 12 حئيوانلي تقويملرين اؤزو ايله ثبت اولدوقلاريني آيدينجا گؤره‌بيله‌ريك. جامع‌التواريخ، احسن التواريخ، عالم آراي عباسي و ناسخ التواريخ كيتابلاريندا بو مؤوضويا آردي ـ آردينجا ايشارت‌لر اولونوب‌دور . ائله همين بو قايناقلاردان دوشونولن كيمي 12 حئيوانلي تقويمين ان يوخاري دوروما يوكسه‌لمه‌يينين زاماني، صفوي‌لر و قاجارلار دؤورو اولموشدور. شاه عابباس زامانيندا ايرانا گلن فرانسالي سيّاح جان شاردن يازير: «ايرانليلار اؤز تاريخلرينده ماليه موحاسيبه‌لريني 12 ايلليك تورك تقويملري اوزه‌رينده دوزه‌نله‌ييرلر، في المثل مالي ايلين باشلانيشي بورادا (ايراندا) بو ايل (1076 ـ جي قمري ‌ايل) يونت ئيل يا «ايت ايلي »باشلاندي». قاجارلار عصرينده‌ده قمري تقويم رايج اولدوغو حالدا همين اصل اوزه‌رينده ماليه پلانلاري دوزه‌نله نيردي‌كي، مشروطيتدن سونرا يازيلي دؤولت قانونلاريندان كنارا چيخاريلدي. آمما ايستر مشروطيت قرارلاري  ايسترسه‌ده 1304ـده كئچيريلن ميلّي شورا مجليسي ياسالاري ايله ياراديلان محدوديتلر يئنه‌ده 12 حئيوانلي تورك تقويميني ميليون ـ ميليون كوتله‌لرين سينه‌لريندن و اونون نجومي حؤكملريني خالق يادداشيندان سيله بيلمه دي و حال حاضيردا  تكجه ايران دئييل، بوتون شرق خالقلاري اؤزلليكله تورك ميلّت‌لرينين سينه‌لري و كولتورونده بو تقويمين نجومي آيلاري و سايلارينين ، اؤزل بير يئري واردير. سؤزو گئدن تقويمين 12 حيئوانلارينين هر بيرينين آدي 12 ايلدن بير تكرارلا اؤز معين يئرين تاپيپ و حتّي 12 آيين‌ دا هر بيرينه هَمَن حئيوانين آديني قويموشلار .‌بئله‌ليك‌له سيچان، اؤكوز، قافلان، دوْوشان، باليق، ايلان، آت، قوْيون،ميمون ، توْيوق، ايت و دونقوز هر بير ايلين ماليكي اولموشدور و بو موحاسيبه‌ ايله اؤنوموزده‌كي 90 ـ جي ايل دوْوشان ايلي اولاراق بو هوشيار و چئويك حئيوانين اوزرينده تحويل اولاجاقدير. اوُمود ائديريك انشاء‌اله بو ايل آييق ليق، هوشيارليق، چاليشيق و چئويك‌ليك ايلي اولا.


qaynaq:

http://uluulus.blogfa.com/



هوري ها ( ميتاني ها )

 

آثار تاريخي نشان مي دهد كه هوريها از 3-4 هزار سال قبل از ميلاد در مناطق غربي آذربايجان، بين كوه هاي زاگرس و توروس، از شهرهاي خوي، سلماس و از غرب اورميه تا توروس ساكن بودند. اين اراضي از هزاره دوم تا هزاره اول قبل از ميلاد "نايير" ناميده مي شد.
هوري ها نيز همچون سومر، قوتتي ، لولويي ها و ... از آسياي ميانه به آذربايجان كوچ كرده بودند. پايتخت هوري ها واشوقانني، vushuganni در كنار رود هابور بود.

آثار و مدارك تاريخي نشان ميدهند كه بخشي از اقوام هوري به دلايل نامعلومي در 2400 ق . م به طرف شمال غرب و غرب كوچ كردند وحتي تا مصر پخش شدند و هنر و صنعت خود را تا آنجاها بسط دادند. به عقيده اكثر تاريخ دانان آن دسته از هوري ها كه به شمال غرب و آنادولي كوچ كردند بعد ها دولت هاي "هيت" و "اورارتو" را تشكيل دادند ( منبع 1 ).
زبان هوري ها با زبان اورارتوها از يك خانواده ميباشند، اقوام لولوبي، قوتتي، هوري ها و ايلاميان از لحاظ نژادي و زباني نزديك به هم بودند. ( منبع 2 ).

از تپه حسنلو در سولدوز در اذربايجان كتيبه اي از "تيشاري" شاه هوري از 2400 ق . م به زبان هوري با خط اككدي پيدا شده كه نشان ميدهد كه هوري ها در 3000 ق . م در آذربايجان ساكن بوده اند.
سندي از "ساشارنار" شاه هوري از 1450 ق . م از منطقه "ناوار" در دره "دياله" پيدا شده است ( منبع 3 ).
در حوالي 1200-1400 ق . م اقوامي از هوري ها در داخل ايلام هم زندگي ميكردند و به مقام شاهي هم رسيده بودند، براي مثال هور پاتيلا، خانداني كه از لحاظ صدا و اسم از كلمه هوري مشتق شده است.

صنعت، هنر و تمدن هوري شبيه تمدن و هنر ساير ملل التصاقي زبان منطقه بود. پروفسور "دايسون" در باره هوري ها تحقيقات خيلي وسيعي انجام داده است، در مورد جام طلايي پيدا شده در تپه حسنلو در سولدوز( نقده ) مينويسد: اين پياله زرين نشانه اي از تاثير هنر و صنعت هوري هااست، و در ساخت آن تاثير شيوه هنري هوري ها به وضوح ديده مي شود. هنر و صنعت هوري ها نه فقط بر ديگر ملل التصاقي زبان بلكه بر ساير ملل نيز تاثير عميقي گذاشته بود.

در سال 1905 در 15 كيلومتري جنوب شرقي سلماس در محال قارپاق، در ده انزال عده اي كارگر ضمن كار به يك خانه سنگي برخورد كردند و در داخل آن آثار هنري زيادي وجود داشت، از جمله دو مجسمه گاو از تونج، وسايل آرايشي از جنس نقره و طلا و كمربند تونجي كه با اشكال شير، گاو، انسان بالدار تير و كمان بدست و غيره تزئين شده بود. كارگران به طمع اينكه داخل مجسمه هاي سنگين طلا وجود دارد ، بدنه انها را شكستند ولي سر مجسمه ها الان يكي در موزه لوور و ديگري در موزه هانري فوق دانشگاه هاروارد نگهداري ميشوند. و كمربند ذكر شده در موزه هانري متروپوليتئن نگهداري ميشود ( منبع 5 ). در منطقه غرب درياچه اورميه از خوي تا اشنويه ده ها تپه تاريخي مربوط به هزاره چهارم تا سده ششم قبل از ميلاد وجود دارد كه متاسفانه دولت ايران به ان ها توجهي نميكند و اگر كاوشگري و تحقيقات علمي در انجاها صورت گيرد مطمئنأ آثار فراواني از هوري ه، لولوبي ه، قوتتي ه، مانن، اورارتو و ماد پيدا خواهد شد.

عزت الله نگهبان پان فارسي كه مسئول كاوشگري ها در تپه هاي تاريخي مارليك و حسنلو بود مينويسد: از هوري ها در دره "نابور" آثار فراواني پيدا شده و با اهميت ترين آنها مهرهاي استوانه اي شكل هستند و نقش هاي حك شده بر آنها از سبك و روش مخصوصي برخوردار است و عين آنها در كركوك، و نوزي نيز پيدا شده است ( منبع 4 ). بر روي اين مهرها نوشتجاتي با خط ميخي وجود دارد و عزت الله نگهبان از افشاي محتوا و نوع زبان آن نوشتجات خودداري كرد ولي عين همان مهرها كه از 1500 ق . م مي باشند در ايسيك گول در قزاقستان هم پيدا شده است و نوشتجات آنها خوانده و ترجمه شده است، آن نوشتجات به زبان تركي باستان و با خط اورخون بود. اين حقيقت علت خودداري آقاي عزت الله نگهبان از افشاي محتواي نوشتجات مهرهاي ذكر شده را بيان مي كند. هنر و تمدن هوري ها در تكامل تمدن هاي بعدي آذربايجان نقش مهمي داشته است ضمنا راجع به لوحه هاي اورخوني پيدا شده در سال 1371 در آذربايجان در بخش مربوط به ماننا بيشتر خواهم نوشت ... .

منابع:

1- پروفسور "م . ت . ذهتابي"، تاريخ قديم تركان ايران ص 95
2- "م . دياكونوف"، تاريخ ماد، ص 99
3- پروفسور "م . ت . ذهتابي"، تاريخ قديم تركان ايران ص 98
4- عزت الله نگهبان، ظروف فلزي مارليك ص 50
5- مجله ميراث فرهنگي، سال سوم، شماره 5 ، 1370 ، ص 53



كاسسي ها

 

بر اساس آثار باقي مانده از كاسسي ها و تمدن هاي همزمان با آنها، كاسسي ها از حداقل 3000 سال قبل از ميلاد در ولايت كنوني لرستان ساكن بوده و به شغل دامداري و پرورش اسب مشغول بودند. كاسسي ها در اوايل هزاره دوم قبل از ميلاد موفق شدند دولت مقتدري را تشكيل دهند.

سلسله حكومتي كاسسي ها توسط شخصي به نام قانداش، در سال 1760 قبل از ميلاد بنا شد. آقوم دوم هفتمين شاه كاسسي در سال 1595 ق . م به بابل كه در اثر حمله هيت ها در همان سال ضعيف شده بود، حمله كرده و سومين سلسله بابل ( سلسله حمورابي ) را سرنگون كرده و حاكميت در بابل را بدست گرفت. حاكميت كاسسي ها در بابل تا سال 1171 ق . م ، يعني به مدت 424 سال ادامه يافت.
آقوم دوم در كتيبه اي باقي مانده از او، خود را شاه كاسسي هاي مورد لطف خدا و اككده، بابل، پادان، آمان و قوتتي ها معرفي ميكند ( تاريخ ماد، ص 125 ).

آقوم دوم مجسمه هاي خدايان بابل را كه هيت ها برده بودند به بابل برگرداند.
به عقيده تاريخدانان كاسسي ها از اقوام خويشاوند با سومريان، ايلاميان، قوتتي هاو ... بودند كه بعد از مهاجرت از آسياي ميانه از آنها جدا شده و در لرستان كنوني ساكن شدند.
"م . دياكونوف" مينويسد: به طور قطعي ثابت شده است كه مانناها و ماد ها با مناطق جنوبي خود روابط نزديكي داشته و خصوصا با اهالي انجا يعني كاسسي ها از لحاظ نژادي و زباني نزديكي زيادي داشتند، لازم هست كه اضافه كنيم كه كاسسي ها نيز مثل ساير قبايل كوه نشين آنجا از لحاظ زباني به ايلاميان نزديك بودند ( تاريخ ماد ص 91 ).
دو قوم كاسسي و قوتتي از لحاظ زباني خيلي به هم نزديك بوده اند ( تاريخ ماد ص 125).

"دياكونوف" در همان صفحه از كتابش به چند نمونه از كلمات مشترك بين آنها اشاره كرده از جمله كلمات ائتدي، دئدي، يازدي و غيره و جالب اينجاست كه اين كلمات هنوز هم در زبان تركي به همان شكل يا با اندكي تغيير تلفظي استمال ميشود. در كاوشگري هايي كه در سالهاي 1920 تا 1930 در لرستان انجام شد آثار زيادي از جمله زين اسب، وسايل خانگي از جنس مفرع، اسلحه، وسايل زينتي و غيره پيدا شد. نقش حيواناتي چون پلنگ، شير، بز وحشي، عقاب و غيره كه بر روي اين اشياء حك شده از ارزش هنري خيلي بالايي برخوردار هستند.

در بررسي ارتباط و خويشاوندي كاسسي ها با تركان امروزي، اسامي مشترك بين آنها نيز از اهميت زيادي برخوردار هست. با نگاهي به اسامي چند تا از شاهان كاسسي اين حقيقت كاملا اشكار ميشود:

-قان داش Gan dash ( دوران شاهي 1726-1760 ق . م )
-بوءيوك آقوم Böyuk Agum (دوران شاهي: 1704-1725 ق . م )
-كاش تي لياش Kashti-liash (دوران شاهي: 1683-1704 ق . م )
-آبي را تاش Abirattash (دوران شاهي: اواسط قرن 16 ق . م )
-آقوم دوم، با لقب kakreme ( قلينج)، ( حوالي 1590 ق . م )
-اورشي قورماش urshigurmash
اسامي چند تا از خدايان كاسسي ها:
-ماراتاش Maratash ( خداي جنگ )
-بورباش borbash ( خداي رعد و برق و باران )
-قيدار Gidar ( اين اسم بعد ها به صورت اسم يكي از قبايل داخل تركان اوغوز ديده ميشود )
تركيب كلمات، معني لغوي و پسوند هاي تركي در اسامي ذكر شده به خويشاوندي زباني تركان امروزي با كاسسي ها هيچ شبهه اي را باقي نمي گذارد.

كاسسي هاي حاكم در بابل بعد از اينكه حاكميت را از دست دادند، به مرور زمان در بين سامي ها حل شدند و آنهايكه در لرستان بودند بعد از به قدرت رسيدن هخامنشيان از طرف تات هايي ( به اصطلاح اريايي ها ) كه به تدريج در سرزمين انها ساكن ميشدند تحت آزار و اذيت قرار گرفته و اكثرشان به مرور زمان با تاتها قاطي شده و زبانشان آريايي شد، ولي عده اي از كاسسي ها هنوز هم زبان خود را حفظ كرده و در شمال و شمال شرق لرستان ، يعني در غرب همدان، اسداباد و منطقه سونقور ( سنقر ) زندگي ميكنند و زبانشان لهجه اي از تركي محسوب ميشود.

خوشبختانه بدليل آثار نوشتاري و هنري زياد باقي مانده از كاسسي ها، پان فارسها نميتوانند كاسسي ها را به خودشان منتسب كرده و استفاده تبليغاتي از انها بكنند.
عده اي از تاريخ دانان حتي بخـتـياريها را غـير اريايي دانـسته اند. شيـندلر تاريخ دان و محقق معروف، آنان را غير ايراني ( منظور غير اريايي ) كه تـبارشان به ترك ها و مغـول ها مي رسد و بـين سالهاي 1900-2900 قـبل از هـجرت به ايران آمده، دانسته است.



لولوبي ها

 

تاريخ دانان زيادي همچون، هنري فيلد، آرتور كسيت، چارلز بارني و غيره سرزمين آذربايجان را مهد تمدن بشري و سرزمين ظهور انسان متفكر ميدانند. اين سرزمين پرآب و حاصلخيز از هزاران سال پيش مسكن انسانها بوده است و همواره مهاجرين جديد را نيز به خود جذب كرده است. در كاوشگري هايي كه در گنجه، نخجوان و آستارا انجام شده وسايل زياد كشاورزي و ظروف سنگي از دوران سنگي به دست آمده است. آثار باستاني كه در"قوبوستان" در آذربايجان شمالي در نزديكي باكو در سواحل خزر پيدا شده است مربوط به 13000 سال قبل از ميلاد ميباشند.

علاوه بر آثار تاريخي زيادي كه در آنجا پيدا شده ( سلاح، لوحه هاي سنگي، وسايل زندگي و ... ) تكه سنگهاي بزرگي نيز در آنجا وجود دارد كه اشكال مختلفي بر آنها حك شده است. اين حكاكي ها عبارتند از اشكال حيوانات مختلف، رقص دسته جمعي، قايق و غيره و در نوع خود بي نظير ميباشد. خيلي از دانشمندان از جمله پروفسور Thor Heredal باستان شناس نروژي اشكال حك شده قايق و كشتي را در قوبوستان عين شكلهاي سومري مي باشند و ارتباط بين مردم ساكن آنجا ها را با هم ثابت كرده و شكل قايقها در قوبوستان را قديمي ترين شكل پيدا شده قايق در دنيا ميدانند ( منبع 1 ).

http://photoalbums.azgate.com/eng/view.php?aid=14&sid=13&nid=02

به عقيده اين گروه از تاريخدانان دسته اي از سومريان هنگام عبور از آذربايجان در آنجا مانده و در تكامل تمدن قوبوستان نقش مهمي ايفا كرده اند. خود سومري ها در كتيبه اي بيان ميكنند: كه آنها از سرزمين كوهستاني در شمال غرب آمده اند و در آنجا كشتيراني امكان پذير بود ( منبع 2 ).

آثاري مشابه كه همزمان با آنان هستند از جاهاي مختلف آذربايجان جنوبي نيز پيدا شده است، از جمله در منطقه سونگون ورزقان در شهرستان اهر كه در سال 1376 شمسي توسط محمد حافظ زاده پيدا شدند ( پروفسور ذهتابي، تاريخ قديم تركان ايران ص 154 ).

قديمترين اقوام ساكن سرزمين آذربايجان امروزي ( استانهاي آذربايجان شرقي، غربي، زنجان، اردبيل، همدان، قزوين، و قسمتهايي از استانهاي مركزي، گيلان، كردستان +آذربايجان شمالي ) اقوام سابير، قوتتي، لولوبي، كنگر، هوري، توروك و آ‌ذ بودند و زبان همه اين اقوام پيوندي يا التصاقي بود. حتي بعضي از پان فارس هاي سابق مثل شاپور رواساني ( منبغ 3 )، رقيه بهزادي ( منبع 4 ) و حاميان پان فارسيسم مثل گيريشمن ( منبع 5 ) به اين حقيقت اعتراف ميكنند. به عقيده تاريخدانان زيادي از جمله "م . دياكونوف"، "آكادميك مار"، "هومئل" و غيره زبان آن اقوام، لهجه هايي از يك زبان مشترك بودند و آن زبان را "پروتوترك" ( يعني پيش تركي )، محسوب ميكنند.

تركي آذري امروزي حاصل آميزش و تركيب زبان آن اقوام باستاني آذربايجان با لهجه هاي ديگر تركي، كه در اعصار بعدي از طريق مهاجرت اقوام جديد ترك از جمله ايشغوزها ( ساك، ايسكيت )، اوغوزه، قبچاق ه، اوغورها و غيره وارد آنجا شده بودند، شكل گرفته است. از نظر زبان شناسي زبان تركي وارث زبان اين اقوام قديمي ميباشد و به همين خاطر تاريخداناني چون "ف . هومئل" و غيره، آن اقوام را "پروتوترك" مينامند. آن اقوام از 5000 سال قبل از ميلاد ساكن آذربايجان بودند.

"هرودوت"، هر چند كه اشتباهات زيادي در تاريخ نويسي كرده است، در باره مردم آذربايجان ميگويد: سايبر ها در هر دو طرف رود آراز (ارس) ساكن هستند ( منبع 6 )، در ترك بودن سايبر ها هم هيچ تاريخداني شكي نميكند. در زمانهاي خيلي قديم، تركان كه از اقوام زيادي تشكيل شده بودند و در وسعتي از منچوري تا مديترانه و خليج كنگر ( خليج فارس امروزي ) زندگي ميكردند نه با نام ترك بلكه با نام ايل و قبيله مختلف خود ناميده مي شدند، هرچند كه قبايلي به اسم توروك يا ترك نيز در بين آنها بود. در بحثي جداگانه به طور مفصل در باره كلمه ترك صحبت خواهم كرد.

از اقوام باستاني آذربايجان كه بارها موفق به ايجاد دولت هاي مقتدري در سرزمين آذربايجان شدند و در شكل گيري هويت زباني و تباري تركان امروزي آذربايجان سهم بزرگي دارند، لولوبي ها و قوتتي ها بودند كه از ايل ها و قبايل هم نژاد و هم زبان زيادي تشكيل شده بودند. اين اقوام در اعصار بعدي در تشكيل دولت هاي ماننا و ماد مهمترين نقش را داشتند.

پروفسور "ف . اغاسي اوغلي" تاريخ شناس مشهور آذربايجاني ( شمالي ) در تحقيقات جديدي عقيده دارد كه لولوبي ها قومي مجزا از قوتتي ها نبودند بلكه شاخه كوچ نشين و كوه نشين اقوام قوتتي را لولوبي ميناميدند. اقوام مذكور در حدود هزاره پنجم پيش از ميلاد نخستين موج از مهاجريني بودند كه به سرزمين آذربايجان روي آورده اند. منشأ اين اقوام آسياي ميانه ( تركستان ) بود.

لوللو در زبان هوري به معني كوهستاني و بي علامت جمع در آن زبان ميباشد، و لولوبي به معني كوهستاني ها بود. در منابع اككدي در هزاره سوم قبل از ميلاد از لولوبي ها با نام لوللوپوم ياد ميشود و در منابع آشوري به آنها لولوبي گفته ميشود ( منبع 7 ).
لولوبي ها از شرق رودخانه دياله تا درياچه اورميه و از انجا تا قزوين، قم و همدان زندگي مي كردند. قوتتي ها در شمال و شمال غرب لولوبي ها زندگي مي كردند.

"نارام سوئن"، نوه سارگون اول شاه اككد در لوحه معروفش از غلبه بر لولوبي ها سخن ميگويد. "بر لولوبي هاي كوهستاني پيروز شدم" ( منبع 8 ). لولوبي ها از نظر نژادي نزديك به ايلاميان و كاسسي ها بودند ( منبع 9 ).

در نزديكي سرپل ذهاب كه سرحد جنوبي لولوبي ها بود، دو كتيبه سنگي كه هر دو مربوط به 3000 سال قبل از ميلاد ميباشد پيدا شده است. كه يكي از آنوبانيني Anubanini، و ديگري از Tar-lunni، تارلوني، دو تا از شاهان لولوبي مي باشند. هر دو كتيبه با خط و زبان اككدي نوشته شده اند. كتيبه آنوبانيني در آن طرف مرز در شيخ خاندا در عراق پيدا شده است و در آن نوشته اي به اين مضمون نوشته شده: آنوبانيني شاه قدرتمند لولوبي شكل خود و شكل ايشتار (ننه) را در كوه پادير حك گردانيد. كسي كه صدمه اي به اين اشكال و لوحه بزند به نفرين و غضب آنو، آنوتوم، بئل، رامان، ايشتار، سين و شه مش دچار و نابود شود ( منبع 10 ).

آنو ، خدايي كه آنوباني در لوحه اش ذكر مي كند در بين النهرين نيز به عنوان خداي بزرگ آسماني، كه ديگر خدايان از او مدد ميگرفتند، از 3000 ق . م تا 700 ق . م در آنجا مورد پرستش بود. آنو اسم خداي لولوبي ها همچنين اسم كوهي ( Anoy ) مقدس در شمال كوههاي آلتايي هست و احتمالا ان اسم را با مهاجرت خود از آنجا با خود به سرزمين جديدشان آورده اند. احتمالا آنوتوم نيز مرتبط با Anoy ميباشد. ايشتار ( اينانا) اولين بار در بين سومريان آفريده شده و بعد در ميان ملل ديگر رايج شده بود ( منبع 11 ).

نقش هاي حك شده در اين كتيبه ها اطلاعات زيادي را راجع به طرز لباس، دين، و اسلحه هاي لولوبي ها به ما ميدهد. اين دو كتيبه از آن جهت مهم هستند كه لباس و كلاه آنها با نوشتجات "هرودت" در 2500 سال بعد از آنها، در باره لباس ماننا ها، كاسسي ها و ماد ها كاملا با لباس لولوبي ها در آن كتيبه ها صدق ميكند. يعني با تكيه بر آن دو كتيبه لولوبي و نوشتجات "هرودت" به طور قطعي ميتوان هم نژادي و هم زباني كاسسي ه، ماننا و مادها را اثبات كرد ( منبع 12 ).

در اين لوحه "آنوبانيني شاه" با لباس و كلاه مخصوص تركان آسياي ميانه با تير و كمان در دست، پايش را روي شكم دشمنش كه لخت بر زمين خوابيده گذاشته است،، و در جلوي شاه ننه با لباس مخصوص ايستاده و هشت نفر اسير را دست بسته با طناب نگه داشته و و در دست راست يك حلقه ( نشان قدرت و حاكميت ) را به طرف شاه دراز كرده است و بالاي آنان شكل آفتاب نقش شده است.

بعد ها شاهان هخامنشي و ساساني از آن كتيبه الهام گرفته و در كتيبه هايشان از آن تصوير و حلقه استفاده كردند، و اين نمونه اي از يادگيري تات ها از اجداد تركان است. ( عكس اين دو كتيبه، تاريخ قديم تركان ايران ص 223-224 ). شكل تير و كمان در آن كتيبه ثابت ميكند كه ملل ترك خيلي قديمي تر از تركان ايشغوز ( ساكا ها) از تير و كمان استفاده ميكردند.

"م . دياكونوف" : آثار تاريخي نشان ميدهد كه لولوبي ها در 3000 سال ق . م داراي دولت مستقل، تمدن و جامعه مترقي بودند ( منبع 13 ). با تحقيقاتي كه ازطرف دانشمندان صورت گرفته اين امر روشن شده است كه قيافه تركاني كه در عصر حاضر در آذربايجان زندگي مي كنند با تصاوير و مجسمه هايي كه از لولوبي ها و قوتتي ها به جاي مانده است مطابقت مي نمايد (خصوصا فرم جمجمه). و اين نشان ميدهد كه با وجود مهاجرت اقوام جديد به آذربايجان در اعصار بعدي، شكل و قيافه ساكنين آذربايجان در 5000 سال اخير تغيير چنداني نكرده است.

 



آرديني اوخو

قوتتي ها

 

قوتتي ها همزمان با لولوبي ها در شمال و شمال شرق آنها يعني در قسمت اعظم آذربايجان و شرق كردستان كنوني (كردستان بخشي از آذربايجان باستاني بود) زندگي ميكردند. بنا به اسناد اككدي نارام سوئن نوه سارگون در اواخر عمرش بعد از شكست دادن لولوبي ها به قوتتي ها حمله كرد ولي ائنريدا وازير Enridavazir شاه قوتتي ها شكست سختي به او داد و نارام سوئن در آن جنگ كشته شد. بعد از اين پيروزي ائنريدا وازير Enridavazir به اككد حمله كرد ( در سال 2201 ق م ). ياكوبسون Jakobsson سومر شناس دانماركي در اين باره مينويسد: ائنريدا وزير شاه قوتتي ها به بين النهرين لشكركشي كرده و نيپور شهر مقدس سومريان را گرفت و كاتبان انجا را مجبور به نوشتن كتيبه اي براي خودش كرد ( منبع 1 ). جنگ بين قوتتي ها و اككد-سومر بيش از 20 سال طول كشيد و با پيروزي كامل ائلولومئش شاه قوتتي ها در سال 2176 ق م همه بين النهرين تحت حاكميت قوتتي ها در امد. قوتتي ها توانستند 91 سال بر بين النهرين حكومت كنند. حاكميت قوتتي ها در اككد-سومر 91 سال طول كشيد و در آن مدت قوتتي ها توانستند آرامش و امنيت را در انجا حاكم كرده و جو مساعدتري را براي رشد و ترقي علم و هنر در بين النهرين ايجاد كردند ( منبع 1 ).

در كتيبه هاي بابل از دوره حكومت قوتتي ها در آنجا اطلاعات خوبي به يادگار مانده است و اسامي و تاريخ و مدت حكومت همه21 شاه قوتتي كه جمعا 91 سال بر بابل حكومت كردند در كتيبه هاي بابلي ثبت شده است. قوتتي ها صاحب قديميترين نوع حكومت دمكراسي در تاريخ بشريت بودند و حكومت آنها بر اساس يك نوع دمكراسي نسبي پايه گذاري شده بود. قوتتي ها بر عكس اككديان و سومريان شاه موروثي نداشتند، آنها شاه خود را رهبر خوانده و هر سه سال يكبار انتخاب ميكردند. با توجه به لياقت و كشورداري شخص انتخاب شده او را براي يك دوره ديگر نيز انتخاب ميكردند ( حداكثر سه دوره) و يا اينكه بدليل بي كفايتي او، زودتر از اتمام دوره شاهي او را از قدرت خلع مي كردند ( منبع 2 ).

اين خصوصيت ملي و اجتماعي قوتتي ها از زمانهاي قديم از سنن و خصوصيات خاص اقوام و ايل هاي مختلف ترك در اسياي ميانه بود و در آنجا نيز تركها هيچوقت شاه نداشتند، بلكه ريش سفيدان قبايل شخصي لايق و كاردان را به عنوان رهبر انتخاب مي كردند.
در بين قوتتي ها نيز همچون ساير اقوام خويشاوند آنها ( لولوبي ها، كاسسي ها و غيره ) زن از موقعيت اجتماعي و حقوقي خيلي بالايي بر خوردار بودند. گيريشمن : در ارتش قوتتي ها فرماندهان و سربازان زن در حد بالايي حضور داشتند ( منبع 3 ).
به علت اينكه ساكنين بين النهرين نسبت به قوتتي ها از تمدن بالايي برخوردار بودند، نگهداري و اداره آنجا براي قوتتي ها، كه از تجربه دولتمداري زيادي برخوردار نبودند، مشكل بود و آنها با دريافت رشوه و ماليات هاي كلان اداره شهرها را به عهده شاهان شهري سومري-اككدي گذاشتند و در نتيجه بعضي از شاهان محلي به مرور زمان قوت گرفته و بر عليه سلطه قوتتي ها قيام كردند. رهبري قيام آنها را اوتوخقال Utuxegal شاه شهر اوروك بدست گرفته و قوتتي ها را شكست داده و تيريكان Tirikan آخرين شاه قوتتي در بابل را اعدام كرده ( 2109 ق م ) و حكومت سومر-اككد را دوباره زنده كرده و سومين سلسله شاهي اككد را بنيان گذاشت( در 100 سال قبل از آن حوادث سومر هاي التصاقي زبان براي هميشه از صحنه سياسي بين النهرين خارج شده بودند). در كتيبه هاي بابلي كه از طرف اوتوخقال شاه اوروك uruk نويسانده شده است وحشت و ترس مردم بابل از قوتتي ها نمايان است، براي نمونه متن يكي از اين كتيبه ها اينطور است: قوتتي ها سلطنت سومر را به مناطق كوهستاني بردند، سرتاسر سومر را با كينه و دشمني پركردند، زنان را از مردانشان و بچه ها را از مادرانشان جدا كردند، تجاوز و ظلم را در اين سرزمين رواج دادند. اين كتيبه اشاره به وضعيتي ميكند كه قوتتي ها در انجا افريدند و استثمار شدگان و استثمار كنندگان را به جان هم انداختند ( منبع 4 ).

از شاهان قوتتي چند تا مجسمه مفرغي در بابل به جاي مانده است. در آذربايجان دو مجسمه مفرعي يكي در همدان و ديگري در نزديكي سلماس پيدا شده است و اينها الان در موزه Bremmer Galery برئمئر قالئري امريكا نگهداري ميشوند. آثار هنر هوري ها در مجسمه هاي پيدا شده در آذربايجان كاملا مشهود است ( براي ديدن عكس اين مجسمه ها مراجعه شود به، تاريخ ديرين تركان ايران، ص 245-246 ). تاريخدان و تيپ شناس فرانسوي "ا.ت.آمي" با مقايسه تيپ مجسمه پيدا شده در همدان با ترك زبانان اطراف شوش ( انها خودشان را آشكاني مينامند ) انها را عين هم شناخته و ادامه ميدهد كه اين تشابه در مطالعه تيپ كاسسي ها نيز صدق ميكند ( منبع 5 ).

به دليل اينكه در آذربايجان براي كاوشگري از طرف دولت ايران سرمايه گذاري نميشود لذا اثار تمدن قوتتي ه، هوري ها وغيره هنوز هم در زير خروارها خاك مدفون است و با ايجاد جو سياسي مساعد در ايران مطمئنا اطلاعات ما راجع به قوتتي ه، مانناها و مادها بيشتر خواهد شد.
زبان قوتتي ها نيز التصاقي و با زبان ايلامي، لولوبي، و كاسسي خويشاوند بود. ولي به لحاظ اينكه زبان قوتتي ها از لحاظ ساختار اوايي مركب بود لذا بعضي از دانشمندان معتقد هستند كه زبان قوتتي ها بيشتر شبيه زبان هوري ها و آلبان ها(آذربايجان شمالي) بود.

عده اي از دانشمندان از جمله "ز. اي. يامپولسكي" معتقد هستند كه قوتتي ها در اعصار بعدي اوتي Uti ، اوايتي Uiti ، اوتين Utin و اودين Udin ناميده شده اند. نظريه اين عده از دانشمندان همزباني قوتتي ها را با آلبان ها قطعي مي كند. چرا كه در داخل اقوام ترك تشكيل دهنده دولت مقتدر آلبان ها در آذربايجان شمالي ايل هاي اوتي نيز شركت داشتند. اين حقيقت نشانگر آن است كه سرزمين آذربايجان مثل هميشه در 2-3 هزار قبل از ميلاد نيز مسكن اقوام و ايل هاي واحد و همزباني بوده است كه در زمان مهاجرت آنها از آسياي ميانه شاخه اي از آنها در سرزمين هاي شمالي ارس و شاخه اي ديگر در سرزمين هاي جنوبي آن ساكن شدند ( منبع 5 ).

"آكادميك مار" ثابت كرده است كه زبان رسمي اداري و تجاري قوتتي ها، لولوبي ه، ماننا ها و ماد ها زبان ايلامي بود ( منبع 6 ). "م . دياكونوف" نيز به خويشاوندي زبان قوتتي ها با آلبان ها اشاره ميكند ( منبع 7 ).
بعضي از خصوصيات زبان قوتتي آنرا از ساير زبانهاي التصاقي خويشاوند متمايز كرده و خصوصيات ان را در اعصار بعدي بيشتر در بين اوتي ها و گرگر هاي داخل دولت آلبان ها ديده ميشود.
اسامي تعدادي از شاهان قوتتي :
- Imeta ايمتا ( 3 سال )، بعد ها در بين تركان به ايمته، مته ( شاه تركان هون ) تغيير يافته.
- ّIngeshush اينقه شوش، ( 6 سال )، sarlagab سارلاقاب ( 6 سال )، Yarlagash يارلاقاش ( 6 سال )
- Elulumesh ايلولومئش (6 سال )، يارلاقاب (15 سال)، Korum كوروم ( 1 سال )
- Habilkin ها(خا)بيلكين ( 3 سال )، ايارلاقاندا ( 7 سال )، Inimabagesh ايني ماباقئش( 5 سال )
در بررسي ارتباط زباني و تباري قوتتي ها با تركان، خصوصا تركهاي آذري مطالعه اسامي رايج در بين قوتتي ها و مقايسه آن با اسامي تركي امروزي از نقش حايز اهميتي برخوردار است. در اسامي قوتتي چيزي كه در وهله اول جلب توجه ميكند شروع بعضي از اسامي با حرف I و همچنين وجود پسوند هاي، ush ، esh ، ash در انها است. اين خصوصيات هنوز هم به همان شكل در اسامي تركي بكار برده ميشود، مثلا پسوند يش در اسامي ياغيش،آليش، توختاميش (از شاهان معروف اردوي زرين، تركان قبچاق ).

به جهت اينكه بحث عميق در باره تك تك اين اسامي و بحث تركي بودن آنها احتياج به بحثي خيلي طولاني دارد و از حوصله يك وبلاگ نويس خارج ميباشد لذا من فقط مختصر يكي دو تا از اين اسامي را براي توضيح بيشتر انتخاب ميكنم و علاقه مندان ميتوانند براي اطلاعات بيشتر به اثر ارزنده پروفسور ذهتابي ( تاريخ قديم تركان ايران ) مراجعه بفرمايند.

"Imeta" اي مته كه در زمانهاي قبل از قوتتي ها به صورت ماد، ماد، ماداي نيز رايج بوده بعد از قوتتي ها مرور زمان به صورت مته Mete يا Meta تغيير كرده و اسم يكي از شاهان معروف تركان هون نيز ميباشد. اين نوع تغيير آوايي اسامي در زبان تركي حتي براي اسامي كه از عربي يا فارسي به تركي وارد شده صدق ميكند، مثلا فاطمه=فاطي، ابراهيم= ايبان، حبيبه= حبان، خديجه=خجان يا خدان و غيره. در تركي قديم علامت جنس مونث در اسامي ايم و آن بود كه به مرور زمان به فراموشي سپرده شده و ديگر استفاده نميشود ( م . كاشغري، ديوان لغات الترك ). ولي اثار علامت مونث ايم در كلماتي چون خانيم ( مشتق از خان ) و بگيم ( مشتق از بيگ ) و اثار علامت مونث آن نيز در بعضي از كلمات هنوز هم باقي است، مثلا در تركي آناطولي استعمال كلمات ‌باي براي خطاب مردان و بايان ( باي+آن ) براي زنان رايج است. به همان صورت كلمه مته يا مادا بصورت اسم مرد و ماتان ( مته+آن ) به صورت اسم دختر در بين تركان باستان معمول بوده وحالا هم در بعضي مناطق رايج مي باشد.

استعمال اين اسم (مته) در ادبيات آذربايجان نيز به چشم مي خورد، مثلا در شعري از حاجي رضا صراف ( منبع 8 ) و در شعري ديگر از ميرزا علي معجز ( منبع 9 ) به اين اسم برخورد مي كنيم. مته همواره در بين تركها بصورت اسم مرد استفاده ميشد و امروزه هم در بين تركان رايج است، ولي اين كلمه در آذربايجان جنوبي به سبب ممنوعيت استفاده از اسامي تركي رفته رفته در حال فراموشي است. در حوالي بستان اباد به صورت ماتي ( اسم دختر )، در اطراف اهر بصورت مته ( اسم مرد )، در اطراف كليبر بصورت متان ( اسم دختر ) در بين پيران هنوز هم ديده ميشود. در نزديكي بستان آوا دهي به اسم مته نا نيز وجود دارد.
به عقيده برخي از دانشمندان اين كلمه در بين اقوام سومري نيز رايج بوده و از آنجا به زبان سامي ها وارد شده و امروزه در زبان عربي به صورت متين ( محكم، با وقار) استفاده مي شود ( منبع 10).

اسم دو تن از شاهان قوتتي يارلاقاش و ايلولومئش با كمي تغيير آوايي كه نتيجه گذشت زمان است در كتاب ده ده قورقود ( داستان هاي حماسي تركان اوغوز)، كه قدمت مكتوبي ان به تقريبا هزار سال و قدمت شفاهي داستانهاي ان به هزاره هاي قبل از ميلاد ميرسد، آمده است. در بوي قاضليق قوجا اوغلي يكنگ ميخوانيم: قوشا برجدن اوخي اگلنمه ين وئرديكده، ياغرينچي اوغلي ايلالميش سنينله بئله وارسين ( منبع 11 ). ايلولومئش پسر يارلاقاش در فتح بابل بيشترين زحمات را كشيد و انجا را در نهايت فتح كرده و خلق اذربايجان را از حملات متمادي اككديان نجات داد و تركان ‌آذربايجان كه وارثين انها ميباشند به پاداش فداكاري هاي او اسم و ياد او را در داستان هاي حماسي خود زنده نگه داشته اند.
از حاكميت 91 ساله قوتتي ها در بابل چيزي نصيبشان نشد و تنها توانستند خود را از تاريكيهاي تاريخ بيرون كشيده و وارد صحنه تاريخ شوند. بعد از اينكه قوتتي ها حاكميت در بين النهرين را از دست دادند، شاهان اككد هر دو سه سال يكبار به آذربايجان حمله ميكردند تا از تشكل و قدرت گيري قوتتي ه، لولوبي ها و هوري ها جلوگيري كنند و در اين حملات آنجا را غارت كرده و عده زيادي اسير را براي كاركشي به بين النهرين ميبردند (منبع 12 ).

شولقي شاه سامي اور در طول حكومت خود 9 بار بر عليه قوتتي-لولوبي ها لشكركشي كرد. در آن دوران در بين النهرين و غرب آن فقط اقوام سامي (آرامي ه، كلداني ه، آشوري ه، فينيقي ها و ... ) حاكم بودند و آنها براي جلوگيري از اتحاد ملل التصاقي زبان هميشه به سرزمين هاي آنها حمله ميكردند. ملل التصاقي زبان نيز كه مشتركات زيادي با هم داشتند تلاش ميكردند تا براي جلوگيري از تجاوزات دولت هاي سامي با هم متحد شوند. با روي كار آمدن حمورابي در بابل فشار و ظلم بر عليه التصاقي زبان ها زياد شد و منابع ايلامي و بابلي نشان ميدهند كه در اواخر سده 18 قبل از ميلاد قوتتي ه، سابير ها و ايلاميان بر عليه بابل متحد شدند و ملكه ناوار Navar شاه قوتتي ها 10 هزار نفر نيرو براي كمك به ايلام، كه مورد حمله بابل قرار گرفته بود، فرستاد. اين حقيقت نشانگر آن است كه با وجود حملات متوالي سامي ه، در اواخر قرن 18 ق.م. قوتتي ها داراي دولت مستقل بودند ( تاريخ وتمدن ايلام، ص 16، م . يوسف زاده ). اسم ملكه ناوار شاه قوتتي-لولوبي ها بر روي منطقه نامار در شمال رودخانه دياله باقي مانده است ( منبع 13 ).

با شكست سامي ها و تسلط كاسسي ها بر بابل در سال 1595 ق.م. تجاوزات متوالي بابل به آذربايجان خاتمه يافت ولي با قدرت گيري دولت آشور از سده 15 ق.م. تهديد و تجاوزات از طرف آشوريان بر عليه آذربايجان شروع شد و تا سرنگوني دولت آشور توسط قوتتي ها ( مادها ) و بابل در 612 ق.م ادامه يافت.
از آشوري ها كتيبه هاي زيادي از 700-1400 ق.م. باقي مانده كه در آنها بطور مفصل به حملات انها به آذربايجان اشاره ميكنند و اطلاعات خوبي را در باره اقوام ساكن در انجا را به ما ميدهند.

"آداد نئراري" در لوحه اي از سده 14 ق.م. ميگويد: پدرم آريكدنيلو، قوتتي ها را شكست داد و تابع آشور كرد. همچنين در كتيبه هايي از salmansar سالمانسار ( اوايل قرن 13 ق.م )، توكولتي نينورتا ( اواسط قرن 13 ق.م )، آداد نئراري سوم ( 890 ق .م )، توكولتي دوم ( 855 ق.م ) و ... ( منبع 14 ) به حملات آشوريان به سرزمين قوتتي ها اشاره ميشود و در آنها حتي به اسامي خيلي از قبايل و ايل هاي قوتتي-لولوبي اشاره ميشود، يك نمونه : در كتيبه اي از 738 ق.م "تيقلت پيله سر" شاه آشور به حمله اش به سرزمين قوتتي ها ( ماننا-ماد ) و گرفتن اسراي زياد و تبعيد انها به شمال سوريه اشاره كرده و به اسامي تعدادي از قبايل قوتتي در ماد اشاره ميكند، از جمله ايللي لي Illili ، بيللي Billi ، سانقلي Sangili و غيره ( منبع 15 ).
علاوه بر اينكه اين اسامي داراي معاني تركي هستند، پسوند لي Li در اخر اين اسامي علامت منسوبي براي مكان و صفت در تركي امروزي نيز است.

"م . دياكونوف" در اين باره مينويسد: كتيبه هاي "تيقلت پيله سر" در اشاره به اسامي اميران قوتتي و اسامي محل ها در قسمت هاي شرقي ماد مركزي ( قم، قزوين، شمال همدان ) بيشتر از نواحي غربي ماد-ماننا به پسوند لي Li بر مي خوريم و آشوري ها انها را با نام عمومي بئل آلي معرفي ميكنند ( منبع 16 ).
اسناد تاريخي باقي مانده نشانگر اين است كه حتي تا قرن ششم قبل از ميلاد ساكنين آذربايجان ( مانناها و ماد ها را) را قوتتي مي گفتند و اسامي قبايل قوتتي ذكر شده در كتيبه هاي آشوري كلا تركي ميباشد. اين قبايل از غرب قم، حوالي قزوين، همدان تا درياچه اورميه، و از جنوب و غرب درياچه اورميه تا كوههاي توروس ساكن بودند.

قوتتي ها از چندين هزار سال قبل از ميلاد در سرزمين آذربايجان ساكن بودند با فتح بابل وارد صحنه تاريخ شدند و به علت اينكه سرزمين زرخيزشان همواره مورد تجاوز و غارت اككد، بابل، آشور و غيره قرار داشت، براي پايان دادن به تجاوزات وحشيانه آشور با اقوام خويشاوند خود متحد شده و دولت ماننا و بعدأ اتحاديه ماد را ايجاد كردند. در كتيبه هاي آشوري، اورارتويي، بابلي هيچ اثري از اسامي آريايي در بين قبايل تشكيل دهنده دولت ماننا و امپراتوري ماد وجود ندارد و همچنين از هزاره دوم ق.م تا سده ششم ق.م. تاريخ هيچ نشاني از مهاجرت اقوام جديد ( به جز تركان ايشغوز=ساكا ها) به آذربايجان را نميدهد. اسناد تاريخي نشانگر آن هست كه تا به قدرت رسيدن هخامنشيان هيچ نشاني از هندو ايراني ها در منطقه ما نبوده است و فقط اقوام سامي و التصاقي زبان كه اجداد تركان شمرده ميشوند در منطقه (ايران، بين النهرين،آناطولي )ساكن بودند. به عقيده بعضي از تاريخ دانان اقوام ايلاتي و كوچ نشين هند و ايراني كه در حوالي 700 ق.م. از طرف شرق به ايران امروزي آمده بودند ، در شرق و جنوب سرزمين هاي ماد ساكن شده بودند، آنها كه از ايلام فرمانبرداري ميكردند بعد از ضعف ايلام تحت حاكميت قوتتي ها (ماد ها) در آمدند، عده اي نيز( محقق ارزشمند ناصر پورپيرار ) ورود آنها به ايران را همزمان با به حاكميت رسيدن هخامنشيان ميدانند. بزودي بطور جداگانه و مفصل راجع به ماننا و ماد و اقوام تازه رسيده هندو ايراني خواهم نوشت.

 



آرديني اوخو

ايشغوزها ( ايسكيت ها )

 

يكي از اقوام باستاني ترك كه در سده هاي 7-8 قبل از ميلاد بتدريج به آذربايجان كوچ كرده و در بين خلقهاي قوتتي،سابير، توروك، آذ و ... در ماننا و ماد مركزي سكونت گزيدند، ايشغوز ها ميباشند. طبق منابع چيني ، ايشغوز ها در حوالي 10-13 ق . م در كنار سرحدات چين در داخل اتحاديه قبيله اي"سيوننو" " Siynnu" زندگي ميكردند ودر 900 ق . م در تصرف پايتخت "چين چژوو" " Cin cejo" تركهاي هون را ياري كردند. آنها بعدها به قزاقستان امروزي كوچ كردند و در اوايل 700 ق . م از آنجا بدليل فشار "ايسه دونلار" به سمت غرب كوچ كردند. به نوشته "هرودت "، آنها از رودخانه "ايديل"، ولگا ، گذشته و سرزمين كيمئر ها را تصرف كردند. كيمئر ها مجبور شدند كه از طريق شمال درياي سياه و بعد اورارتو به آنادولو رفته ودرآنجا ساكن شوند.

تقريبا 30-40 سال بعد يعني اواخر 700 ق . م عده كثيري از ايشغوزها به رهبري "ايش پاكا" با هدفي مشخص آنجا را ترك كرده و از طريق دربند وارد آذربايجان شدند. هدف آنها تشكيل دولت در آنجا بود. لذا با دولت اورارتو كه قسمت اعظمي از سرزمينهاي شمال ارس را در اختيار داشت، وارد جنگ شده و در نزديكي گنجه "روساي دوم" شاه اورارتو را شكست دادند. بعد از ايجاد دولت ايشغوز در شمال آذربايجان، متوجه جنوب ارس شدند. البته قبرهاي ايشغوزي پيدا شده در "تپه حسنلي" نشانگر آن است كه شاخه هايي از ايشغوز ها از 1000 ق . م در ماننا زندگي ميكردند. اراضي شمال و غربي درياچه اورميه كه قبلا تحت حاكميت ارارتو بود، بدليل شكست اوارتوها از سارگون دوم در 714 ق . م از دست آنها خارج شده بود، لذا ايشغوز با در اختيار گرفتن اين اراضي، مرزهاي دولت خود را از كوههاي قفقاز تا جنوب درياچه اورميه بسط دادند و پايتخت خود را به نام "ساققيز، سقز" در جنوب درياچه اورميه بنا كردند. به دليل قرابت نژادي و زباني بين ايشغوزها و اهالي ماننا، و همچنين بدليل اينكه از صدها سال پيش گروههايي از ايشغوز ها در ماننا - ماد در بين ديگر خلقها زندگي ميكردند، هيچ درگيري بين ايشغوز هاي تازه وارد و ماننائي ها رخ نداد و آمدن ايشغوز ها همچون تزريق خون تازه اي در رگهاي مردم ماننا - ماد بود، چون باعث تقويت آنها در مقابل آشوريان شدند. ( منبع 1 ص 567 )

در اين زمان ماد مركزي زير سلطه آشور بود. بعد از اين تاريخ، ايشغوزها متحدأ با خلق ماننا - ماد ها بر عليه آشوري ها عمل ميكردند. عده اي از ايشغوزها بعدأ به ماد مركزي رفته و در حوالي اسدآباد و همدان ساكن شدند و در مخالفت هاي شاهان محلي ماد مركزي با آشوري ها آنان را ياري ميكردند. در قيامهاي مردم ماد - ماننا بر عليه اشغالگران آشوري در سالهاي 675-678 ق . م ايشغوز ها نيز فعالانه اشتراك داشتند. "اسرحدون " براي سركوبي قيام سراسري در ماد مركزي، بدانجا نيرو فرستاد، ولي موفقيت زيادي كسب نكرد.

در اين جنگها، "ايش پاكا" اولين شاه ايشغوز ها در سال 673 ق . م كشته شد. بعدأ "پارتاتوا" پسر "ايش پاكا" رهبري ايشغوزها را به عهده گرفت. آشوريان براي تضعيف دشمن، سعي درتفرقه اندازي در بين آنها ميكند و براي رهبران سه ايالت ماد مركزي و ايشغوز ها پيشنهاد صلح ميدهد. مادها به رهبري "خيشتريت" پيشنهاد آشوريان را رد ميكنند ولي شاه جوان و بي تجربه ايشغوزها گول آشوريان را خورده و با آنها صلح كرده و با آشوريان متحد ميشود. "اسرحدون" شاه آشور براي تحكيم اين اتحاد دختر خود را به عقد "پارتاتوا" در مي آورد. پارتاتوا علايق خود را با مادها كه براي آزادي ماد تلاش ميكردند قطع و با پدرزنش بر عليه آنان متفق شد. " پارتاتوا" با تشويق پدرزنش، "اسرحدون" شاه آشور همچنين به آنادولي حمله و تا فلسطين را فتح كرده و تمام قيامهايي را كه در آنجاها بر عليه آشور شكل گرفته بود سركوب كرد و با اين كارش دولت آشور را از گرفتاريهاي سختي كه دچار آن شده بود نجات داد.

"توقداميس، توختاميش" شاه تركان كئمر نيز در اين جنگها بدست مادييا كشته شد.

"پارتاتوا" بعدا به آذربايجان برگشته و در پايتخت ايشغوزها در "سقز،ساققيز" ساكن شد. بعد از مرگ او، پسرش "مادئي" (مادي ـ مادييا ) شاه ايشغوزها شد، او نيز به اتحاد با آشوريها ادامه داد. ( منبع 1 ص 568 )

هويت قومي ـ نژادي ايشغوزها

"ساكاها"، "ايشغوزها،ايش اغوزها"، "ايسكيت ها" يكي از بزرگترين و قدرتمندترين اقوام تركهاي باستاني بودند، كه در سرزمين وسيعي، از كناره هاي درياچه بايكال تا شمال درياي سياه زندگي ميكردند. محقق شهير ترك، محمود كاشغري در 1000سال پيش از آنها ياد كرده و آنها را يكي از قبايل 24 گانه تركان اوغوز معرفي كرده است. ( منبع 4 )

ايشغوزها براي اولين بار در اوايل قرن 7 ق . م به طور جدي، وارد صحنه سياسي شرق ميانه شدند. ايشغوزها، بعد از مهاجرت قبايل ترك "هيت" كه در حوالي هزاره دوم ق . م انجام گرفت، دومين گروه تأثير گذار در روندهاي اجتماعي - سياسي خاور نزديك بودند.

به قول "هرودت"، مهاجرت آنها به ماد مركزي و ماننا، به صورت مدني و با آرامش انجام گرفته، و در آنجا مورد استقبال سران ماد - ماننا قرار گرفتند، بطوري كه آنها فرزندان خود را، براي تربيت، پيش آنها گذاشتند تا زبان خالص ( تركي، تاكيد از من ) و تيراندازي را خوب ياد بگيرند. ( وكيلي،جلد 1، ص 66 ) لازم به ذكر است كه، اعيان و اشراف اعراب نيز در زمان امويان و عباسيان، فرزندان خود را، بخاطر يادگيري عربي خالص و رسم و سوم اصيل عربي، به دست قبايل باديه نشين عربي مي سپردند.

تا اوايل قرن بيستم، بدون استثناء در تمام متون تاريخي، از آنها به عنوان ترك ياد شده است و همه بر ترك بودن آنها عقيده داشتند. اما از اوايل قرن بيستم، براي اولين بار، عده اي به دلايل سياسي، در اروپا و روسيه، ادعاي هندواروپايي بودن آنها را مطرح كردند.

لذا امروزه در باره نژاد و ر زبان ايشغوز ها، دو نظريه وجود دارد:

1- عده اي قليل، بدون ارايه مدرك موثق تاريخي و فقط بخاطر منافع سياسي خود، آنها را هندو اروپايي و زبانشان را هندو ايراني مي پندارند.
2- عده اي كثير با استناد به آثار و مدارك محكم تاريخي، آنها را از اقوام آلتائيك و زبانشان را تركي باستان مي دانند.

نظريه اول: اين نظريه براي اولين بار در اواخر قرن 19 و اوايل قرن 20، يعني درست زماني كه اوروپائيان در تب آرياگري مي سوختند و شديدأ تلاش ميكرند كه يك هويت قديمي براي خود دست و پا كنند، تا پيشرفت هاي علمي - نظامي شان را با برتري نژادي خود توجيه كنند، مطرح شد. ولي آنها بزودي پي به اشتباهات مغرضانه خود بردند و دست از آن نظريه هاي دروغين برداشتند. ولي بعد ها پان فارسها در ايران و استالين در شوروي بدلايل سياسي، اين دغل بازي ها را دوباره شروع كردند. استالين به دليل سياست هاي ضد تركي روسها، كه تلاش ميكردند تا هويت تاريخي خلقهاي ترك زبان شوروي سابق را از بين برده و در عوض "انسان سوسياليست شوروي" را با هويت كاذب روسي بسازند، دوباره روي اين نظزيه پوچ سرمايه گذاري كرد. البته اين، شوينيسم سلطه گر روس بود كه در پشت پرده كومونيسم، با تحريف تاريخ ميخواست هويت و زبان روسي را بر تركهاي شوروي تحميل كند. و همچنين روسها را كه سرزمين هاي وسيعي را، از قفقاز، ولگا و شمال خزر در غرب گرفته تا سيبري و منچوري در شرق ( يعني سرزمين هاي تاريخي تركها ) كه روسها از قرن 16 به اينور اشغال كرده بودند، را بومي و بازماندگان ايشغوزها معرفي كنند.

يكي از طرفداران ديگر، نظريه پوچ هندواروپايي بودن ايشغوزها، گيريشمن ( كسي كه يكي از مهره هاي اصلي سازندگان تاريخ كلا جعلي فارس ها ميباشد ) كه در كتاب "تاريخ ايران از آغاز تا اسلام" در ص 97، بدون ارائه هيچ مدركي، ايشغوزها را آريائي مي نامد. البته گيريشمن در مقدمه اصل كتاب، كه به زبان انگليسي ميباشد، اعتراف كرده است كه كتاب را به سفارش مركز ايرانشناسي وزارت خارجه انگليس نوشته است و بدين صورت از خود سلب مسئوليت كرده است.

مهمترين دليل كساني كه سعي در هندواروپايي قلمداد كردن ايشغوز دارند، اين است كه كلمه "ايش پاكا، ايس پاكا" كلمه اي هندواروپايي و متداول در زبان روسي است، ولي "دياكونوف" در ص 532 تاريخ ماد مينويسد " كلمه روسي "ساباكا" به معني "سگ" يك كلمه اسلاوي نيست و از زبان تركي به داخل زبان روسي راه يافته است، درزبانهاي اسلاوي به سگ "kuti" گفته ميشود. ( منبع 3 )

طرفداران نظريه اول همچنين، بدون ارايه هيچ مدركي، آسياي مركزي را در حوالي هزاره اول ق . م مسكن هندواروپايي ها معرفي ميكنند ( البته لازم به ذكراست كه، تا به امروز جاهاي مختلفي از طرف غربيان وطن احتمالي اصيل هندواروپايي ها معرفي شده است. اسكانديناوي، آسياي ميانه، شمال آفريقا، سيبري و ... و هيچ مدرك تاريخي بر هيچكام را ندارند ) و ادعا ميكنند كه ايشغوزها شاخه اي از آنها بودند كه بعدأ به سوي آذربايجان كوچ كردند. ولي اينها از جواب دادن به اين سوال ساده كه: آسياي مركزي كه به گواه هزاران سند تاريخي، به عنوان زادگاه اصيل خلقهاي آلتائي مورد تأييد ميباشد و در طول تاريخ اقوام آلتايي سومري، ايلامي، قوتتي اوغوز و ... روانه سرزمين هاي ديگر كرده، چطور يكدفعه خالي از آنها شده؟ مگر امكان دارد كه اقوام ترك - آلتائي ساكن آنجا بدون جنگي، براحتي وطن اصيل خود را، كه هزاران سال حفظ كرده بودند، تحويل اقوام تازه وارد بدوي بدهند و خود به شرق فرار كنند؟ چون در تاريخ نيز هيچ نشانه اي از ورود اقوام جديد به آسياي مركزي و يا وقوع جنگي در آنجا در حوالي قرن دهم ق . م وجود ندارد.

علت لجبازي و امتناع آن عده از تاريخدانان روسي وابسته به دولت روسيه، همچون اورانسكي از قبول حقايق و اسناد كاملا واضح و اثبات شده در باره ايشغوز ها، فقط بخاطر حفظ منافع سياسي روسها در قسمتهاي آسيايي روسيه ميباشد.

لازم به ذكر است كه پان فارسها هم كه سعي ميكنند، ايشغوزها را آريايي نشان بدهند، در نوشته هاي پوچشان به نوشتجات اورانسكي روس و گيريشمن استناد ميكنند، و اين در حالي است كه خود اورانسكي و گيريشمن نتوانسته اند حتي يك دليل قابل قبول مبني بر هندو اروپايي بودن ايشغوز ها، ارايه بدهدند.

نوشته هاي "اورانسكي" ضد و نقيض و فاقد مدرك تاريخي و علمي ميباشد و نوشته هاي گيريشمن بي